به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
داستان سوء تفاهم داستان یک عشق و یک منطق است. یک فیلمی که سعی کرده تزاحم میان تصویر و واقعیت را به تصویر بکشد. داستان فیلم قدری ثقیل به نظر می رسد. فرم فیلم هم. داستان از اینجا شروع می شود که فردی به پدری می گوید که بچه تو را دزدیده اند و بیا پول بده و او را ازاد کن. و همینطور داستان جلو می رود تا انجایی که می فهمی خود این داستان نیز در قالب فیلم دیگری بازی می شود. و گاهی اوقات در میان این فیلم واقعیت نیز رخ می دهد. در واقع مرزی میان فیلم و واقعیت وجود ندارد.
این فیلم انسان را به یاد فیلم "نمایش ترومن" اثر "پیتروید" می اندازد. ترومن که تمام زندگی اش با استفاده از 5000 دوربین در شهر کنترل می شود به گونه ای زندگی مفهوم بشری را می رساند که یک کارگردانی دارد او را بازی می دهد و به سویی که میخواهد سوق می دهد. هرچند که در آنجا بقیه مردم نیز از این موضوع با خبر اند ولی فی الواقع به نظر می رسد که واقعیت در سوء تفاهم رخ می دهد که به نوعی همه در کارگردانی قدرت دیگری دارند زندگی می کنند. در واقع در سوءتفاهم نیز ما شاهد نوعی تلفیق تصویر و واقعیت هستیم و زمانی که نمی فهمی کجا خودت هستی و کجا داری برای دیگری بازی می کنی. یکی دیگر از مسائلی که به خوبی مشاهده می شود و دعوای همیشگی میان فرم و محتواست. به نظر می رسد که در این فیلم به خوبی توانسته شده که میان فرم و محتوا پیوستگی ایجاد شود به گونه ای که شاهد عجین شدن این دو هستیم و محتوا را در قالب فرم می بینیم. آنچه که از تصویر و واقعیت را ژان بودریار در ابتدای این فیلم می گوید« آنچه که ما از واقعیت و جهان واقعی میبینیم در واقع تصویری است که به ما نشان داده میشود. رسانه به صورت دریچه نگاه ما به جهان عمل میکنند» (قریب به مضمون) را می توان در بازی های بین دوربین ها و بازیگران دید. برخی اوقات که بازیگران ساختار را به هم می زنند و به دوربین ها می گویند فیلم نگیر و حتی جایی که برای لحظاتی به کلی تصویر خاموش می شود نشان از تاثیرگذاری این اندیشه بر قالب فیلم است.
کامبیز دیرباز و اکبر عبدی در پشت صحنه فیلم سینمایی سوء تفاهم
هرچند داستان فیلم در برخی اوقات کند پیش می رود ولی به نظر می رسد می توان گفت در اکثر اوقات فیلم را با ریتمیک تند می بینیم. در قسمت هایی کاتهایی تند و در قسمت هایی فیلمبرداری یکسره و بدون کات را شاهدش هستیم. این نشان از به گونه ای بلوغ کارگردانی این اثر است که می تواند با انعطاف کامل اثر خود را نمایان کند. بازی خوب مریلا زارعی در نقش رییس و پژمان جمشیدی به عنوان دستیار او و چالش میان اینها و کامبیز دیرباز که در برخی موارد به درگیری نیز کشیده می شود از مواردی است که به جذابیت داستان می افزاید. هانیه توسلی نیز توانسته است نقش یک دختری که گول خورده است و می خواهد پای بند عشق خود باشد ولی به وجهی با ناکامی در عشقش مواجه می شود، را به خوبی ایفا کند. از طرف دیگر مهدی فخیم زاده که پلیس است و شاید باید نقش یک پلیس فکور و آگاه را بازی کند نتوانسته در نقش خود جای بیفتد.
به طور کلی به نظر می رسد "سوء تفاهم" را می توان در ژانر فیلمهای فلسفی و معناگرا که مخاطب خاصی در سینمای ایران دارند دانست و عموم جامعه شاید به صورت کلی با فیلم ارتباط عمیقی برقرار نکنند ولی خب به نظر می رسد کارگردان به جای اینکه به دنبال کمیت مخاطب در روایت داستان خود باشد سعی در تاثیر گذاری عمیق بر قشر نخبگان و متفکر جامعه دارد. به درستی که این فیلم باید در مغزها خیس بخورد و سالها بگذرد تا شاهد ریشه هایی از این مفاهیم در اقشار نخبگانی و هنرمندان باشیم. در رنج این آثار در ایران می توان آقای میرکریمی و مسعود کیمیایی را هم نام برد که جزو کارگردانان به نام فیلم های معناگرا در ایران هستند.
مریلا زارعی در فیلم سینمایی سوءتفاهم
و اما نقدی حسی و معناگرایانه از "سوء تفاهم":
فیلمی که هم لذت می بری و هم میخواهی ناسزا بگویی
همه چیز را دوربین ها چک می کنند. ما در فیلم کارگردانهای دنیا بازی می کنیم. آنها هستند که واقعیت ها را رقم می زنند. این کارگردان گاهی اوقات پولدار است گاهی اوقات زن است گاهی اوقات.... . او که عاشق است می میرد . وجدان در این مرام جایی ندارد. و تو اگر می خواهی در این بازی باشی به دنبال وجدان نرو. حتی می توان پلیس را هم دور زد. تصویر واقعیت است. تصویر زندگی، فیلمی است که در لایههای زیرین، دارد سناریو می شود. این سناریو را آنها می نویسند و ما بازی می کنیم. کسی که بخواهد از این سناریو بیرون رود و در قاعده بازی نکند را قدرت او را می کشد. دوربین ها همه جا هستند. همه زندگی ما را می گیرند. همه اش را فیلم می کنند. مرزی بین واقعیت و تصویر نیست. برخی اوقات می فهمیم که واقعیت چیست آن کسی می فهمد که واقعیت چیست که در وجدان تبعیت کند ما در دوربین های این شهر زندگی پر از بی وجدانی زندگی می کنیم. برای کسانی که ما را فیلم خود کرده اند. دوربین دست آنهاست. آن ظالم آن پولدار همه را در دست خود دارد، آری و زن مدیر است. زن را سرمایه دار گمارده است تا همه را مدیریت کند. اری که ابزار سرمایه دار زن است و پول است. باید او را شناخت. ولی کسی از این فیلم بیرون می رود که عاشق باشد.عقل معاش و عقل معاد. این ستیز بشریت از آوان تا انتهای خلقت است.
لطفا بازی نکنید. «من عاشق کسی هستم که خودش باشد.» ما همه حیرانیم . همه متوهمیم. توهم را که برای ما به وجود آورده. چه کسی ما را فیلم کرده چه کسی نمی خواهد به عشقمان برسیم. وجدان کجاست. چرا من پی او را نمی گیرم. ما بین وجدان و نفس خود مانده ایم. اگر از نفس بیرون روی به وجدان خواهی رسید. نفس زن است. نفس پول است. نفس عشق تو به رفیق توست. توهم نفس ما را بازیگر کرده. من می خواهم از این فیلم بیرون روم نمی خواهم دیگر باشم. همه گیج می زنند حتی مفتش هم گیج می زند. تو اگر عاشق نبودی این پولها مال تو بود و زن هم عاشق می شود او هم از بازی بیرون می اید و به پول نمی رسد. شما اگر خیلی عاشق باشید می میرید. «این ها همه توهمند واقعیت این است» آری همه توهمیم واقعیت اوست که مرد. که بیرون رفت. هیچ کس به چیزی که می خواست نرسید همه به دوربین وصلند. حتی او که در آخر فکر می کند همه چیز مال اوست هم. سوء تفاهم. آری سوء تفاهم شده بود. این اصلا فیلم نبود خود واقعیت بود. خود واقعیت زندگی.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.