«مسیر مرد درستکار از همه سو تحت هجوم نابرابر های مردان خودخواه و ستم مردان شرور است. خوشبخت آن است که با نیت خیر و حسنه همچون چوپانی ضعف را...
25 آذر 1395
درآستانه:
«مسیر مرد درستکار از همه سو تحت هجوم نابرابر های مردان خودخواه و ستم مردان شرور است. خوشبخت آن است که با نیت خیر و حسنه همچون چوپانی ضعف را از دره تاریکی عبور دهد. به درستی که او امین برادر خویش و پاینده کودکان گم گشته است و من آنها را که بخواهند برادران مرا مسموم کنند با انتقامی شدید و خشمی آتشین بلا نازل می کنم و تو خواهی دانست که نام من خداوند است هنگامی که بر آنان انتقام می گیرم.»- فرازهایی از انجیل، قسمتی از دیالوگهای داستانهای عامه پسند
این گفتار که در پیشانی این نوشته آمده است، میتواند در حکم چکیده و بن مایهٔ تمام فیلمنامههای کوئنتین تارانتینو و دنیای ویژه و منحصر به فردش باشد. در این نوشته با مددگیری از این گفتار، فیلمنامه ی سگدانی مورد بررسی قرار گرفته است.
سگدانی: تارانتینو در مقام یک چوپان
روایت فیلمنامهٔ سگدانی برپایهٔ یک حفرهٔ بزرگ شکل گرفته است. عامل اصلی کنشها و درگیریهای شخصیتها یعنی سرقت دسته جمعی روایت نمیشود وتنها از خلال صحبتهای شخصیتها و اتفاقهای قبل وبعد از آن میشود این کنش بزرگ را درذهن بازآفرینی کرد. این عامل باعث میشود که از همان اولین اثر، تارانتینو را به عنوان یک مولف بشناسیم. اما سوال اصلی در اینجاست که: چه لزومی برای حذف این کنش بزرگ وجود داشته است؟ شاید مهمترین جوابی که میشود به این سوا ل داد، این باشد که در این صورت به کشمکشهای میان شخصیتها به این پررنگی پرداخته نمیشد. در عین حال پیش بودن روایت از مخاطب خود به خود باعث تعلیق وابهام آفرینی میشود. علاوه بر این صادق بودن و کذاب بودن شخصیتها مورد شک قرار میگیرد. در داستانی که بیاعتمادی حرف اول را در آن میزند و یک نفوذی در جمع وجود دارد، این بهترین شکل روایتگری است.
تارانتیو این گفتهٔ گدار یکی از فیلمسازان محبوبش را همیشه در فیلمنامههایش لحاظ کرده است که: هر فیلمی یک شروع و میانه و پایانی دارد. مهم این است که ترتیب آن را رعایت نکنی (نقل به مفهوم).
در سگدانی روایت ابتدا از پس از سرقت و گفتگوی آقای سفید و آقای نارنجی تیرخورده شروع میشود، بعد از آن در میان کنشهای شخصیتها، سابقهٔ آشنایی سه تن از شخصیتها (آقای بلوند و سفید و نارنجی) به تناوب آشکار میشود. در عین حال بخشهایی از اتفاقهای پس از سرقت هم از زبان آقای صورتی روایت میشود و در انتها به دوئل پایانی میرسیم. این نوع روایت باعث میشود که مخاطب به تدریج با شخصیتها آشنا شود و در هر لحظه اعمالشان برایش تازگی داشته و به طور پیوسته در شک و گمان باشد. غیبت زن (به جز صحنهٔ سرقت ماشین توسط آقای صورتی)، در سرتاسر روایت بیجهت نیست. بحثهای شخصیتها در سکانس اول که از انعام ندادن به مقام اجتماعی زن در جامعهٔ آمریکایی میرسد در این زمینه راهگشاست. استفاده از کلام جنسی بیپرده در فیلم هم به نوعی جایگزین ابژهٔ زنانگی از دست رفته شده است. از منظری دیگر الماس هم میتواند نماد زنانگی ناب باشد که تمام این مردان در تکاپوی به دست آوردنشان هستند. نکتهٔ کنایی هم در اینجاست که آقای صورتی که در سکانس ابتدایی مقام زن پیشخدمت را مورد تمسخر قرار میدهد، به الماسها میرسد!
اما مهمترین نکتهٔ این فیلمنامه جایگاه مولف در مقام یک چوپان است. چوپان به معنای یک هادی وراهنما.
روایت گسسته، بازیهای زمانی، سرگردانی شخصیتها، استفاده از انباری متروک به عنوان جایگاه این سگهای انباری که وفاداری را از یاد بردهاند همه و همه کار یک چوپان بزرگ است. چوپانی که خودش هم نقش کوچکی در فیلمش ایفا میکند. چوپانی که از همان اولین اثرش میخواهد دربارهٔ مسیر یک مرد درستکار حرف بزند. اصلیترین شخصیتهای فیلم آقای سفید و آقای نارنجی هستند. هر دو مردهای درستکاری هستند که به خاطر سیستم پیرامونشان به گناه کشیده میشوند. بیاعتمادی وشوک نهایی است که باعث میشود آقای سفید، نارنجی را بکشد. تارانتینو مسیر مردهای درستکاری را نشان میدهد که به خاطر جامعهٔ گناهکار محکوم به فنا هستند.
بعد از اینکه نقشه سرقت از جواهر فروشی شکست می خورد و پلیس گروه را تار و مار می کند، سارقانی که از مهلکه جان سالم بدر برده اند به این نتیجه می رسند که یکی از آن ها نفوذی پلیس است...