به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
این نوشته، برگرفته از دیالوگ علی مصفا در اپیزود اول این فیلم سه اپیزودی، دوزخ، برزخ، بهشت به کارگردانی بیژن میرباقری است. عنوانی که شاید تمامی فیلم برپایهی آن بنا شده و میشود از آن برداشتهایی کرد. دوزخ، برزخ، بهشت، سه اپیزود با موضوعات مختلف و البته در بستر خانواده و یک مکان ثابت و مشخص است. در هر سه اپیزود موضوع «جدایی» مطرح است؛ و اینکه باید «ادامه» داد. در اپیزود اول، زن (مهتاب کرامتی) و مرد (علی مصفا) از هم جدا شدهاند. زن در غیاب مرد، طلاق غیابی گرفته و برای بردن تابلوی نقاشیاش به خانه بازگشته و مرد را در آنجا میبیند. تردید در زن، اورا به سمت مرد میکشد. مرد، بدنبال ایجاد رابطه یا بهتر است بگوییم ادامهی رابطه با زن است.
کرامتی: چرا انقدر اصرار داری که از گذشته حرف بزنی؟ اونکه گذشته…
مصفا: چیزی رو که ادامه داره باید ادامه داد.
علت انتخاب نام دوزخ برای این اپیزود کاملاً مشخص است. جهنمی که زن و مرد برای خود درست کردهاند و الآن بدنبال بهانهایاند برای گریز از آن. واکنش زن، به مرد، هنگامی که او تلفنی به معشوقهی تازهاش ابراز علاقه میکند، جالب است. نشان از این دارد که در قلب او جایی برای ادامه مانده. اما این اپیزود محکوم به دوزخ است. میرباقری با این فیلم انسانی و این اپیزود به گسست رابطهای عاشقانه بین یک زن و مرد به راحتی یک لیوان آب خوردن در ظاهر و بسیار سخت در باطن اشاره دارد. تماشاگر درمیماند که برای مرد دل بسوزاند، آن هم به این دلیل که زن را با زندگیاش گذاشته و رفته است، یا زن که در غیاب مرد به بهانههای مختلف، طلاق گرفته است؟ این انتخاب مخاطب است؛ قرار نیست همهچیز حلاجی شده و شسته رفته برای تماشاگر به تصویر کشیده شود.
در اپیزود دوم، برزخ، پیرمرد پنجاه و چند ساله که نقشش را مسعود رایگان ارائه داده، با یک نامه پا به برزخی میگذارد که برای مخاطب تا دقایق انتهایی معمایی دست یافتنیست. یک نامهی عاشقانه برای پیرمرد اهل زندگی و خانواده دوست و از نظر دیگر همکاران و فرزندان، بسیار هم بداخلاق و منضبط. در این قسمت بازهم رابطههای انسانی مدنظر است و ادامه دادن چیزی که ادامه دارد و میتوان ادامهاش نداد. همکار رایگان به او میگوید: تو میتونی اون نامهرو پاره کنی بریزی تو سطلآشغال و همه چیزو تموم کنی…اما خودت نمیخوای. این همان چیزیست که ته دل یک انسان اورا وامیدارد به ادامه دادن. میل به زیبایی و درستی. پیرمرد برای رهایی از این برزخ پیشبینیهایی میکند. اینکه ممکن است این نامه از طرف یک دوست، دختری که در جوانی همدانشگاهیاش بوده، باشد. حتی این خطر را میکند و به محل کار آن زن میرود؛ اما متوجه میشود که آن زن حتی اورا نمیشناسد، چه برسد به اینکه برایش نامه بنویسد. برزخ دوباره شروع میشود. نکتهی اساسی این نامه که نوعی محرک برای پیرمرد به حساب میآمد، نظر انداختن به درون بود. یک مرور بر اخلاق و خودبینیهای بیهوده توانست به او کمک کند تا دیگر آسانها را سخت نگیرد. با فرزندانش ارتباط برقرار کند و همکارانش را دوست بدارد. پیرمرد زندگی را ادامه داد، اینبار بهتر از گذشته.
مسعود رایگان در فیلم دوزخ، برزخ، بهشت
آنجایی که عشق هست، بهشت هم هست. این حرف را میرباقری در اپیزود سوم میزند. این قسمت، برخلاف قسمتهای دیگر بسیار پیچیده است. تاجاییکه مخاطب در تشخیص مرده از زنده در میماند و زمان میبرد تا مسایلی را کشف کند. مرد یک استاد نقاشیست، با شروع اپیزود میمیرد. زن که عاشق او بوده و هست، تصمیم میگیرد راه او را ادامه دهد، هرچند که از نقاشیهای همسرش خوشش نمیآید. نکته اینجاست. در دقایق پایانی، هنگامی که زن بر سر قبر آیینهای مرد مینشیند و به تعجب به جای زن مرد را میبینیم، نشان از این دارد که این عشق نمرده و هنوز ادامه دارد. به دلیل همین پیچیدگیها هم این اپیزود بسیار گلدرشت بهنظر میآید و به دیگر قسمتها نمیخورد. لزوم اینطور فیلمنامهنویسی و کارگردانی در اپیزود پایانی، بهشت، شاید به موضوع عشق و مرگ مربوط شود. مرگ، یک مسألهی ماوراییست و دلیل این ساختار در قسمت بهشت را که تنوع رنگها و مناظر در آن بسیار بیشتر است، توجیه میکند.
در دوزخ، برزخ، بهشت سه رابطه در یک مکان مشترک با آدمهای مختلف که در جامعه باهم برخورد میکنند، تعریف میشود. این دور از منطق عقلیست که یک خانهی مشترک میزبان سه خانواده باشد که هرکدام با یک بهانه به هم مربوطاند. اما اینطور هم برداشت میشود که در یک خانه میتوان دوزخ، برزخ، یا بهشت ایجاد کرد. بستگی به اشخاص دارد که آیا میخواهند رو به کمال، رابطههایشان را ادامه بدهند یا خیر. تمام حرف این فیلم این است: ما انسانها، باید بتوانیم دوست داشته باشیم؛ و منظور، بهبود رابطههاییست که شاید خیلی وقت است غیارگیریاش نکردهایم.
جا دارد از بازی بازیگرانی چون علی مصفا و مسعود رایگان تقدیر کنیم. رایگان یکی از شانسهای بردن سیمرغ بود، اما شهاب حسینی از او و دیگر نامزدها پیشی گرفت. مصفا با آن طرز اداکردن دیالوگها جان تازهای به اپیزود دوزخ بخشید که مطمئناً با سهلانگاری در انتخاب بازیگران کسل کننده به تصویر کشیده میشد. رایگان هم اینبار دست به تیپسازی زده بود. نحوهی راه رفتن و شکل و شمایلی که به خود میگرفت در اول کار کمی غلوآمیز بهنظر میرسید، اما به تدریج مخاطب هم به آن عادت کرد. یک نکتهای هم هست و آن تلاش زن برای جلب رضایت حاجی به منظور استفاده از آیینه بهجای سنگ قبر همسرش که در وصیت نامهاش نوشته، است. اگر این پلانها و سکانس صحبت زن با حاجی حذف میشد مشکلی در روند فیلم پیش نمیآمد. بهنظر میرسد میرباقری به این منظور این تصاویر را نشان داد که از حرف و حدیثهای بعد جلوگیری کند. تا مبادا بگویند کجای دنیا دیدهاید کسی جای سنگ، آیینه را حایل قبر کند؟
دوزخ، برزخ، بهشت یک فیلم هنری خوب است. البته زیاد به بهکاربردن کلمهی هنری برای سینمایی که خود مظهر هنر است راضی نیستیم، اما چه میشود کرد، دستهبندیها مارا مجاب میکند که اینطور بنویسیم. این فیلم برای تماشاگر عام ساخته نشده و ممکن است در گیشه شکست بخورد، مگر به لطف حضور بازیگران تاحدودی نامآشنایش.
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]