نقد و بررسی فیلم مرد مورچهای Ant-Man/اعجوبهی کوچک، غافلگیری بزرگ!
روث کورنت از IGN : مارول در طی هفت سال اخیر، دنیای سینمایی خود را از قهرمانان و تبهکاران خارقالعادهای پُر کرده است. برای مثال، ابرسربازی که متعلق به دورهی زمانی دیگری است، ماموران حرفهای...
16 آذر 1395
مارول در طی هفت سال اخیر، دنیای سینمایی خود را از قهرمانان و تبهکاران خارقالعادهای پُر کرده است. برای مثال، ابرسربازی که متعلق به دورهی زمانی دیگری است، ماموران حرفهای و آموزشدیدهی شیلد، میلیاردری بسیار باهوش و زیرک، هیولایی خشمگین و شکستناپذیر، و یک خدا اعضای گروه اونجرز را تشکیل میدهند. بنابراین عجیب است که انتظار دیدن ریزترین قهرمان جهان را داشته باشیم.
با وجود اینکه تماشاگران بهراحتی یک همرزم از مرگ بازگشته در سرباز زمستان، بیگانگان بنفش و سبز رنگ گوناگون، راکون سخنگو، گیاهی خوش قلب (جیمز گان کارگردان فیلم «محافظین کهکشان» معتقد است که گروت یک گیاه است و درخت نیست، هرچند این مسئله به بحث ما مربوط نمی شود.) و تقریبا هر چیز دیگری را که استودیو عرضه می کند میبینند و میپذیرند، هنوز عدهی زیادی حیرتزده ماندهاند و میگویند: «باشه، قبول…اما آخه مرد مورچهای؟» اما چیزی که میخواهم بگویم نهتنها مخاطبان عام بلکه طرفداران پر و پاقرص کمیک را نیز غافلگیر خواهد کرد. فیلم «مرد مورچهای» یکی از قابلهضمترین فیلمهای مارول تا به امروز است و شخصیت اصلی آن هم قهرمانی کاملاً موجه و باورپذیر است. اسکات لنگ (پل راد) مثل بقیهی افراد نیست. او به زندان رفته است و جرمی که مرتکب شده به ذهن کمتر آدمی خطور میکند و معدود افرادی قادر به انجام آن هستند. با این وجود انسانی عادی است و با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکند و مصمم است تا پدر بهتری برای دخترش (با بازی اَبی رایدر فروتسان بانمک و دوستداشتنی) باشد و خود را در مخمصهای انداخته که راه گریزی از آن ندارد. بیشتر ما میتوانیم حداقل یکی از این مشکلات را درک کنیم. وقتی اسکات وارد دنیایی میشود که فراتر از تصوراتش است، عکسالعملی مضحک از خود بروز میدهد که حاکی از تردید اوست و همین موضوع اساس دنیای فیلم را تشکیل می دهد و باعث میشود تا مخاطب آن را هضم کند.
موفقیت فیلم ناشی از انتخاب بینقص بازیگران آن است. راد شخصیتی تودلبرو دارد و اگرچه سالهاست که یک ستارهی سینماست، هنوز آنقدر که باید و شاید مطرح و محبوب نیست. مایکل داگلاس در نقش هنک پیم جذبهی خاصی به فیلم میبخشد. هنک پیم مسئول و مالک لباس مرد مورچهای است و اکنون اسکات را مامور میکند تا لباس مرد مورچهای را به تن کند. سرزندگی و حس بازیگوشی موجود در بازی داگلاس به خوبی با لحن فیلم هماهنگی دارد. این فیلم، کمدی عجیب و خوشساختی است که خود را در دل فیلمهای ژانر سرقت هالیوودی میگنجاند و همچنین یک پیچش داستانی کمیکی نیز در خود دارد. اگر شما از طرفداران دنیای سینمایی مارول هستید باید به اطلاعتان برسانم که فیلم با خط داستانی بزرگتری مرتبط است و همچنین وقایع آتی را پایهریزی می کند. چه تک تک فیلمهای گذشتهی مارول را دیده باشید چه نه، باز هم خود فیلم به تنهایی برایتان سرگرمکننده و تاثیرگذار است. مانند دیگر فیلمهای استودیو مارول، صمیمت و گرمای زیادی در فیلم مرد مورچهای وجود دارد. در خلال تلاش شخصیتها برای نجات دنیا، پدران داستان در پی ترمیم رابطهی خود با دخترانشان هستند و دوستی و جدایی بین استادها و شاگردان داستان رخ میدهد. این موضوعات مسائل انسانی هستند و حتی تهدید اصلی داستان ماهیتی زمینی دارد. ایدهی وجود سلاحی که قادر است دنیا را دگرگون سازد و در مالکیت یک شرکت خصوصی است آنچنان نو و بدیع نیست، اما مسئلهای ملموس است. و این نه پلات داستان، بلکه روابط موجود در فیلم است که باعث تاثیرگذاری و موفقیت «مرد مورچهای» میشود.
اونجلین لیلی در نقش هاپ پیم، دختر هنک پیم و همکار اجباری اسکات لنگ، هستهی مرکزی احساسی فیلم است. کشمکش درونی او بازتاب کشمکشهای بیرونی اوست و دلخوریهای گذشتهاش بر ضرورت فعلی که جلوگیری از دستیابی افراد نااهل به پم پارتیکل (فناوری مرد مورچهای) است سایه میافکنند. امید و حس خطر قریبالوقوع در بازی لیلی به خوبی مشهود است. نکتهی جالب در رابطه با بازیگران فیلم، آن است که هر یک به نوبهی خود بخشی ضروری و منحصر به فرد از فیلم را ارائه میکنند و با این وجود به بهترین نحو به عنوان یک تیم باهم جفت و جور میشوند. مایکل پنا (لوییس پنا)، تی.آی (دیو) و دیوید دسملشین (کرت) نقش همکاران تبهکار لنگ را بازی میکنند و به فیلم بار کمدی میبخشند. با این حال، این پناست که فرصت درخشش مییابد. او بامزه است و کمدی بهموقع و بینقصی دارد و اگر دیگر عناصر فیلم تا این اندازه خوب نبود، او میتوانست فیلم را از آن خود کند.
کوری استول بازیگر کاربلدی است که تمام توانش را برای ایفای نقش درن کراس/یلوجکت میگذارد، اما همچون برخی از فیلمهای پیشین مارول، این شخصیت منفی نیز چنگی به دل نمیزند و نیاز به بُعد و پرداخت بیشتری دارد. اگرچه انگیزههایش مشخصاند اما تاثیرگذار نیستند و اغلب نیاز به توضیح دارند و گاهی احمقانه به نظر میرسند. از این رو، هدف حضور کراس قبولاندن نیاز وجود سربازهای کوچک به مخاطب است. او ما را با اشتیاقش به این ایده همراه میسازد و سر مخاطبان را شیره میمالد تا حضور قهرمانی به اندازهی حشره را بپذیرند. او در قالب دیگر شخصیت خود یعنی یلوجکت صحنههای مبارزه ی فیلم را سبب میشود. در واقع، اکشن فیلم بزرگترین امتیاز «مرد مورچهای» است. این صحنهها مبتکرانهاند و گاهی بسیار خندهدار و در لحظهای دیگر پر از تنش و کاملا از دل شخصیت و داستان بر آمدهاند. در زمانهای که پلات فیلمهای کمیکی روز به روز پیچیدهتر میشوند و نیاز به پیشزمینهی اطلاعات گستردهی مخاطب دارند، فیلمنامهی این فیلم بسیار سرراست و واضح است. اهل فن شاید وجود طرح اولیهی «ادگار رایت» را دلیل این اتفاق بدانند، اما اگر با کارهای «پیتون رید» آشنا باشید میبینید که مُهر وی نیز بر فیلم خورده است. در این مورد، محصول نهایی منسجم است و ماحصل ترکیب دیدگاه متفاوت دو هنرمند و استودیو مارول است. استودیویی که تلاش زیادی کرده تا فیلمهایش هم به عنوان یک محصول مستقل عرض اندام کنند و هم در دل یک جهان سینمایی یک دست قرار گیرند. علاقهی خالقان اثر به شخصیتها و داستان در فریم به فریم فیلم مشهود است و به ما مخاطبان فیلم منتقل میشود.
نتیجه مارول با ساخت «مرد مورچهای» یک فیلم مستقل قوی دیگر ساخته است. «مرد مورچهای» نیز مانند دیگر فیلمهای موفق استودیو در چارچوب دنیای سینمای مارول جای میگیرد و همچنین داستانی زیبا، تاثیرگذار و نفسگیر را ارائه میدهد.
اسکات (پل راد) که به دلیل سابقه کیفری قادر نیست شغل آبرومندی داشته باشد، تصمیم می گیرد به خلافکاری به نام لوئیس (مایکل پنا) ملحق شود و به خانه ای دستبرد بزند. اما اسکات در این خانه به جز یک لباس که فکر میکند لباس مخصوص موتوسواران هست چیزی پیدا نمی کند. به همین جهت وی لباس را به منزل آورده و پس از پوشیدن آن متوجه می شود که این لباس، یک لباس عادی نیست. اما پس از بازگشت به منزلی که لباس را از آن دزدیده دستگیر می شود. اسکات بزودی متوجه می شود که این لباس خارق العاده را دانشمندی به نام هنک پایم (مایکل داگلاس) ساخته و حالا این دانشمند قصد دارد از اسکات استفاده کند تا...