رابرت کالکر : رفقای خوب رابطهء متقابل بین هنری که به نظر میرسد در کنترل روایت است و دیدگاهی دیگر-شاید دیدگاه اسکورسیزی یا روای«تجریدیتری» را نشان میدهد که توانایی فیلم برای در اختیار...
25 آذر 1395
رفقای خوب رابطهء متقابل بین هنری که به نظر میرسد در کنترل روایت است و دیدگاهی دیگر-شاید دیدگاه اسکورسیزی یا روای«تجریدیتری» را نشان میدهد که توانایی فیلم برای در اختیار گرفتن ادراک را نشان میدهد. این کار چنان پیچیده انجام میشود که ما مردد بر جا میمانیم.«داستان» هنری با نماهای ثابت نقطهگذاری میشود.لحظاتی که طی آن تصویر ثابت میماند،در حالی که هنری در اتفاقی که افتاده یا خواهد افتاد تأمل میکند. این موضوع با حرکتهای استادانه دوربین صورت میگیرد،همچون نمای چهار دقیقهای حرکت دوربین روی ریل که هنری و کارن را حین قدم زدن در خیابان،در باشگاه شبانه کاپاکابانا،پلهها،آشپزخانه و کنار میز تعقیب میکند.
گهگاه کارن جای هنری را بهعنوان راوی میگیرد.و به نظر میرسد که راوی زن روایت را پیش میبرد.گاهی تدوین هردو را در برمیگیرد و نقطه دید شخصیتها را تقلید میکند،مثلا در انتهای فیلم که کارن و هنری تحتتأثیر کوکائین،نشئه و دیوانهوار تصور میکنند که یک هلیکوپتر در تعقیب آنها است.تدوین این بخش سریع و اضطرابآمیز است.به نظر میرسد که زمان سرعت گرفته است.
نهایتا اسکورسیزی شخصا فیلم را در اختیار میگیرد.این فیلم اوست و یکی از چیزهایی که او علاقه به انجامش دارد،تفسیر دربارهء فیلمهای گنگستری بهطور کلی و بهطور اخص کشش و واکنش ما نسبت به آنها است.او میخواهد دربارهء داستانها و گویندگانشان فکر کند.او کاری میکند تا هنری،خلافکار خردهپا،که دوستانش را لو میدهد،تبدیل به شخصیتی بسیار جذاب شود.او میداند که این کار آسانی است.هنری دائما اعتماد به نفسش را نشان میدهد و از خشونتهای دوستانش پرهیز دارد.او مردی خوشتیپ،باحال و مملو از سرزندگی است.ولی این موضوع کافی نیست تا ما را وادارد جنایتکاری خردهپا را دوست داشته باشیم.لازم است تا اسکورسیزی بین ما و شخصیتش فاصله بیشتری ایجاد کند.او این کار را دائما با اشاره به آسیبپذیری هنری در حکم مرجع فیلم انجام میدهد و نهایتا این مرجعیت را کاملا از بین میبرد.او در سراسر فیلم با نقطه دید هنری بازی میکند.در اواخر کار،هنری بعد از آنکه دستگیر میشود به دیدن جیمی(رابرت دنیرو در نقشی نسبتا کوتاه در فیلمی از اسکورسیزی) میرود.هنری میخواهد جیمی و بقیه را به پلیس لو بدهد.آنها در یک رستوران ملاقات میکنند و کنار پنجرهای مینشینند.دوربین طوری قرار گرفته که هردو مرد را در نیمرخ نشان میدهد.
ناگهان دیدگاه تغییر میکند.اسکورسیزی هم زمان از زوم و حرکت دوربین روی ریل را در جهات مخالف استفاده میکند.بدین ترتیب به نظر میآید پسزمینه(چیزیکه بیرون از پنجره رستوران دیده میشود)حرکت میکند در حالی که شخصیتها ثابتند.این تکنیک را آلفرد هیچکاک در سرگیجه برای نشان دادن واکنش اسکاتی نسبت به ارتفاع مورد استفاده قرار داد.اسپیلبرگ در آروارههای کوسه آن را برای بازنمایی واکنش کلانتر برادی پس از دیدن کوسه به کار گرفت و از آن به بعد در بسیاری از فیلمهای دیگر دیده شده است.این تکنیک از حد وسیلهای که آگاهانه از سوی فیلمسازان جوان برای ادای احترام به هیچکاک مورد استفاده قرار میگرفت،تبدیل به کلیشهای سینمایی شد.در رفقای خوب این تکنیک حکم نوعی تفسیر خارجی را دارد.این هشدار که جهان ساختهشده به وسیله فیلم در حال فروریختن است و شخصیتی که به او نزدیک شدهایم، تکیهگاهش را از دست داده یا اصلا تکیهگاهی نداشته است.این نوعی ژست ساختگی دوربین و عدسی است که تأکید میکند هرچیز را که از دریچهء چشم دوربین میبینیم ساختگی-بهمعنای واقعی کلمه«هنریساز»است.
موفقیت کارگردان در تضعیف نقطه دید شخصیت و وابستگی ما به آن در سکانس محاکمه انتهای فیلم نمود مییابد.در اینجا هنری از صحنه خارج میشود.عملا در فضای دادگاه قدم میزند و دوربین را مخاطب قرار میدهد،کاری که سبک تداوم روایی هالیوود آن را منع میکند.بدین ترتیب اذعان میشود که تمام اینها توهم است و کلا در ذهن یک نفر-هنری، کارگردان با ما میگذرد.در حالی که فیلم به پایان میرسد،هنری را در برنامه حمایت از شهود میبینیم که در منطقهای حومهنشین و گمنام دوباره نقش راوی را دارد و نق میزند که چرا نمیتواند یک سس گوجه فرنگی خوب بیابد.او بار دیگر به دوربین نگاه میکند و لبخند میزند.انگار میگوید: «میدونیم موضوع چیه،مگه نه؟»از آنجا که ما هنوز کاملا نمیدانیم موضوع چیست،اسکورسیزی نمای اینسرت تامی،دوست خشن و سرخوش هنری(جوپشی)را نشان میدهد که مسلسلش را به طرف دوربین شلیک میکند.این نما در هیچ لحظهء دیگری از رفقای خوب دیده نمیشود.در واقع به فیلم دیگری،سرقت بزرگ قطار،ساختهء ادوین س.پورتر در 1903 اشاره دارد.در سرقت بزرگ قطار یک گاوچران در ابتدا و انتهای فیلم اسلحهاش را به طرف دوربین شلیک میکند.این کار به صلاحدید نمایش دهندهء فیلم انجام میشد تا مخاطبان را دچار هیجان کند.
پس اسکورسیزی به مخاطب چشمکی میزند و اشارهای به تاریخ فیلم دارد.او میخواهد تا بدانیم از چه چیز گنگسترها و خشونت خوشمان میآید. ما دوست داریم تماشا کنیم.میخواهیم در امان باشیم.دوست داریم آرزو کنیم و از توازن ظریف میان کنترل و ترس لذت میبریم.به علاوه از شخصیت جذاب خوشمان میآید.در رفقای خوب اسکورسیزی ما را به شخصیتی دوست داشتنی نزدیک میکند که به نظر میآید دنیا را در اختیار دارد ولی متوجه میشود که همچون خود ما در کنترل فیلمی است که مشغول تماشای آن هستیم.کارگردان با شخصیتهایش و ما بازی میکند و به ما اجازه میدهد تا در شوخیها شریک یا اغوا شویم.هرچه نباشد فقط یک فیلم تماشا میکنیم و انتخاب با ما است.علاقه اسکورسیزی به انعکاس ساختارهای فیلم نزد مخاطب،و پردهبرداری از جنبهء توهمآمیز آن یکی از ویژگیهای مشترک مؤلفان مدرن است.آنها برخلاف اسلاف خود نمیخواهند صرفا راهبردهای قدیمی تداوم روایی کلاسیک را تکرار کنند بلکه میخواهند این سبک را بررسی کنند و گسترش دهند.
هنری کودکی است که دلش می خواهد گانگستر شود و برایش گانگستر شدن مهم تر از رئیس جمهور آمریکا شدن است. او عاشق زندگی پر زرق و برق، اتومبیل های شیک و گران قیمت و قدرت و نفوذ گانگسترهاست. هنری کارش را به عنوان پادو شروع می کند اما علیرغم ریشه ایرلندی اش به تدریج پلکان قدرت را در خانواده مافیایی ایتالیایی تبار نیویورک طی می کند. او به همراه جیمی و تامی، دوستان دیگر گانگسترش، حلقه کوچک صمیمانه ای تشکیل می دهند که هیچ غریبه ای اجازه ورود به آن را ندارد...