فیلم «دختر» تا یک ساعت اول بسیار سرپاست و همه موارد را به لحاظ فیلمنگاری و اجرای کارگردانی به شکلی جزئینگرانه رعایت میکند و میرکریمی از ایدهای ساده چون فرار دختر، درامی قدرتمند با جاذبه قصهپردازی و حسی تعلیقزا با ضرباهنگی موثر ارائه میکند اما بعد از ورود کاراکتر احمد عزیزی به خانه خواهرش برای یافتن دخترش، همه چیز رنگ میبازد و فیلم از تب و تاب افتاده و پازل شکلیافته «دختر» بهراحتی از هم پاشیده میشود و تا انتها شاهد یکسری سکانسهای بیهوده و نبود مولفههای دراماتیزه و دیالوگهای شعارزده میشویم و تم جستوجو به سمت محورهای پراکنده خانوادگی میرود که هیچ کدام هم بهخوبی شکل و قالب سینمایی نمییابند از این رو شاهد کاراکترهای بینام و نشانی چون عمه دختر و همسرش و محسن میشویم و احمد هم به یکباره از پدری مستبد تبدیل به مردی با قلب رئوف و حامی خانواده میشود!
میرکریمی در فیلم «دختر» در پی آن بوده تا با انتقال دردهای دختران در دورههای مختلف به سمت نمایانسازی ظلمی تاریخی بر آنها برود و از این رو شاهد تقارن سکانسهای ابتدایی و انتهایی از دورهمی دخترها در کافه هستیم که به شکلی سطحی به گفتوگوی سفارشی فیلمساز تن میدهند و از طرفی دوربین با تمرکز چندباره بر دختربچهای چون شیرین به این اجحاف دامنهدار دامن میزند! و اینجاست که فیلمساز گرفتار شعارنمایی شده و در نیمه فیلم از خلق موقعیتهایی سینمایی و پرداختی دراماتیزه جا میماند، چرا که تنها به دنبال رساندن پیام خود است و باید دانست که هر زمان مفاهیم فیلم نتواند خود را در لایههای دور از نقش و نگارنمایی نشان دهد، همین «دختر»ی میشود که میتوانست عنوان بهترین را در این جشنواره بیرمق از آن خود کند.