: «زیبایی آمریكایی» به مسائلی همچون عشق، خوشبختی، کمبود شخصیتی و کمبود عاطفی میپردازد و جامعه مدرن و ساختار خانواده در آمریکا را به باد انتقاد شدید میگیرد.
این فیلم روایتگر از...
29 آذر 1395
«زیبایی آمریكایی» به مسائلی همچون عشق، خوشبختی، کمبود شخصیتی و کمبود عاطفی میپردازد و جامعه مدرن و ساختار خانواده در آمریکا را به باد انتقاد شدید میگیرد.
این فیلم روایتگر از هم پاشیدگی یك خانواده كوچك آمریكایی است كه هر یك از اعضایش سراغ دلمشغولیهای وهمی خود میروند. كوین اسپیسی در این فیلم نقش پدر خانواده را دارد كه به بحران میانسالی رسیده است و بعد از آن كه كارش را در دفتر یك نشریه ترك میكند، سراغ وسوسههایی دون شان سن و موقعیت خود میرود و با بدنسازی تلاش میكند توجه دیگران را به خود جلب كند و همین رفته رفته او را به سمت انزوایی اوهامی پیش میبرد. نقش لستر برتهام با بازی، طی یك نظرسنجی از كارشناسان سینمایی به عنوان یكی از 100 كاراكتر اول و به یادماندنی تاریخ سینما توصیف شده است.
خط داستانی این فیلم در ابتدا ساده و قابل پیش بینی به نظر می رسد. لستر برتهام مردی ست كه همراه با همسر و دخترش زندگی ای معمولی در حومه شهری بزرگ دارند. لستر خودش را یك بازنده می داند مردی كه به بن بست رسیده است. همسر او زنی خود خواه و بدخواه است. آشنایی لستر با دختری بنام آنجلا تحولی در زندگی او ایجاد میكند. اما همسرش به شدت از این ماجرا عصبانی میشود. جین دختر لستر نیز دختری نه چندان دوست داشتنی است. خب تا اینجا فكر میكنید با مزخرف ترین خانواده آمریكایی آشنا شده اید. اما صبر كنید این خانواده خوشبخت همسایه جدیدی پیدا می كنند ابتدا با پسر این خانواده آشنا می شویم. پسری آشفته حال و غیر عادی اما با مشاهده پدر خشن و وحشت انگیز او و همچنین مادر مغموم و افسرده اش تازه می فهمیم كه نرمال ترین فرد خانواده است. بعد از معرفی این دو خانواده فیلم در روایت ظریف خود به ماجرای مشغولیت ذهنی اسپیسی نسبت به آشنای تازه و شیطانش آنجلا می پردازد و از اینجا به بعد شاهد به تصویر كشیدن یكی از بامزه ترین بحرانهای دوران میانسالی در تاریخ سینما هستیم. اسپیسی در نقش مرد خانواده درگیر ماجراهای عجیب و غریبی میشود. و داستان به این ترتیب ادامه پیدا میكند.
با خواندن این سطور دچار اشتباه نشوید، سیر رویدادها به گونه ای است كه تمام پیش بینی های تماشاگران را باطل میكند. شخصیت ها هیچكدام آن چیزی كه به نظر می رسد نیستند و در طول فیلم گوشه های دیگری از شخصیت خود را به نمایش می گذارند. و در پایان حتی موجب شگفتی می شوند. تلاش فیلمنامه نویسان بر اصل غافلگیری استوار بوده است و اینكه تماشاگران را با نمایش عجایب اخلاقهای فردی افراد شوكه كنند و مدام به تماشاگران گوشزد می كنند كه دقیق تر ببین. زیبای آمریكایی به شایستگی بهترین فیلم سال شناخته شد. این كمدی ظریف و عمیق در قالب استهزای زندگی آمریكایی و در میان شلیك مداوم خنده از سوی تماشاگران این قدرت را دارد كه قلبشان را به درد آورد و متاثر كند و این چیزی است كه پس از دوران طلایی كاپرا، استرجس و وایلدر كمتر شاهد آن بوده ایم.
زیبای امریکایی توانست پنج جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم را از آن خود کند. هرچند اسكار جدیدا سوژه ای برای مدعیان روشنفكری شده و هركس كه می خواهد ادعای روشنفكری كند مشتی بر پیكر اسكار می كوبد و دست هایش را به نشانه ی پیروزی بالا می برد اما نباید فراموش كنیم سال های نه چندان دور در همین مراسم فیلم های بسیار خوبی معرفی شده همچون فیلم زیبای امریكایی كه توسط mendes ساخته شد و در سال 1999 جوایز بسیاری را از آن خود كرد. كارگردان تازه كار فیلم سه فیلم بیشتر در كارنامه ی خود ندارد.
كوین اسپیسی در این فیلم نشان می دهد كه هنوز هستند كسانی كه در امریكا باشند و خوب بازی كنند. بازیگری كه قبلا در فیلم مظنونین همیشگی خود را اثبات كرده بود و در زیبای امریكایی بار دیگر خودش را نشان میدهد. او در این فیلم یكی از بهترین بازی های دوران بازیگری اش را ارائه میدهد و این با توجه به كارنامه درخشان او میتواند خود مهمترین ویژگی این فیلم باشد. یادتان باشد كه اسپیسی با فیلمهایی چون: هفت، مظنونین همیشگی، و پرونده محرمانه لس آنجلس همین الان هم جزو بزرگان بازیگری در دهه 90 قرار دارد. فیلمنامه سنجیده فیلم نیز او را در راه درخشش هر چه بیشتر كمك كرده است. او در طول فیلم حداقل ده دوازده جمله به زبان می آورد كه به راستی خنده دارند. وی برای ایفای نقش لستر برتهام در فیلم «زیبایی آمریكایی» برنده اسكار بهترین بازیگر مرد شد. او كه نخستین انتخاب برای ایفای این نقش در فیلم بود، به هنگام دریافت اسكار، جایزهاش را به جك لمون تقدیم كرد و چنین گفت: «از نظر من بازیام در این فیلم اصلا یك نمایش انفرادی نیست بلكه جزئی از یك كل بزرگ است و آنچه در این فیلم میپسندم، زیبایی و مصداق داشتن كل و اصل داستان است. »
فیلم زیبای امریكایی یك طنز تلخ است. همچون نیزه ایی تیز است که درست به نقطه ضعفها میزند. تظاهر در زندگی ها موج میزند و پایه واساس همه ی فعالیت ها را وهم و خیال تشكیل میدهد. وهم و خیالهایی كه پایه اساس قتل هارا نیز تشكیل می دهد. خیال هایی كه هدفشان آرامش یافتن انسان است اما گویی آرامش حقیقی وجود ندارد. انسان هایی كه امیدشان را از دست نمی دهند به در و دیوار میزنند تا به آن آرامش برسند اما خود در درون به خوبی می دانند كه چنین چیزی وجود ندارد. سعی می كنند ظاهر خود را شاد نشان دهند. . . . در عكس ها می خندند و طوری نشان میدهند كه از زندگی زناشویی شان راضی هستند. انگار قرار نیست كه به هیچ نحوی انسان به یك شادی درونی برسد. به یك آرامشی برسد و بتواند قلبا لبخند بزند انگار این آرامش تنها در هنگام مرگ سراغ انسان می آید و هیچ چیز دیگری جز مرگ نمی تواند آن لبخند واقعی را بر روی لب های انسان بنشاند.
بیراه نیست اگر زیبای امریکایی را یکی از ماندگارترین شاهکارهای سینمای جهان بدانیم. فیلمی بسیار خوش ساخت که زندگی قشر متوسط جامعه را در امریکا به باد نقد می گیرد. روابط، عشق، پول، اعتماد به نفس، مواد مخدر، خیانت، سادگی، تاثیرات جنگ و انحرافات جنسی و فلسفه ای سر شار از پوچی که در نهایت زیبایی یک مفهوم را می رساند: زندگی برگ بودن در مسیر باد است! این نگاه فلسفی در یک قطعه فیلم که در آن یک کیسه پلاستیکی با جریان باد مدام اینور و آنور میشود قابل برداشت است. و با اتفاقاتی که در طول فیلم می افتد به راحتی می توانید شخصیت های مختلف را به جای آن کیسه فرض کنید!
این فیلم هجویهای درخشان بر ادعای خوشبختی خانوادههای آمریكایی بود كه در عمق زندگیشان جز تباهی و خیانت و وسوسههای مبتذل مشغولیت دیگری ندارند. زیبای امریكایی نمایانگر زشتی امریكاست. امریكایی كه از درون پاشیده و هیچ چیز برایش باقی نمانده است.
«لستر برنم» (اسپيسي) و مردي حدودا چهل و پنج ساله و اسير دوران گريزناپذير بحران در زندگي است. تا اين که شيفته ي زيبايي «آنجلا» (سوواري)، دوست «جين» (برچ)، دختر خود مي شود و تصميم مي گيرد که تحولي در زندگي اش به وجود آورد...