به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
امریکا به افغانستان حمله میکند. در گیرودار جنگ، زن قادر کشته میشود. قادر مانده است و غم بیمادری دو دخترش. قادر کابل را تحمل نمیتواند. همهچیز را رها میکند. در یکی از شهرهای مرزی با ایران اقامت میگزیند. شغل قاچاقبری را انتخاب میکند. بعد از چندسال کار کردن با یک قاچاقبر معروف، بار آخر حقوق سالیانهاش را از او میخواهد. اما در بدل حقوق تا سرحد مرگ لت و کوب میشود. شهر را به قصد کابل ترک میکند. قادر میگوید که پول را نیاز دارد تا جشن عروسی دخترش را برگزار کند. وقتی وارد کابل میشود، چیزهای زیادی تغییر نکرده است. چهرههای پرگردوخاک، نماد کاملی از شهر خراب کابل است. کوچهی آهنگری، محل ملاقاتهای قادر با دوستانش میشود.
قادر در طول این سالها بهیاد خانمش زندگی کرده است. او هنوز زن دیگری نگرفته است. دخترش دم بخت است. پیش از آنکه عروسی دخترش را برگزار کند، مامای قادر زنی را پیشنهاد میکند که شوهرش را از دست داده است و همراه مادرش زندگی میکند. قادر برای آن زن (سیهموی) اتاق مخصوصی در حویلیاش آماده میکند. با دوستان قدیمیاش راهی سفر میشود، بیخبر از دخترانش. شبانگاه به قرارگاه قاچاقبری که پول قادر را نداده بود، حمله میکنند. پولها را برمیدارند و قرارگاه را آتش میزنند. در مسیر بازگشت، با کاروانی از نیروهای خارجی روبهرو میشوند که افغانها را اذیت میکنند. قادر پشت تپه میرود. چشمش انبوهی از جسدهایی را میبیند که توسط خارجیان به قتل رسیدهاند.
قادر تصمیم دارد تا بعد از عروسی دخترش، خودش نیز زن بگیرد تا از تنهایی رهایی یابد. کار هر روزش رفتن به قبرستان است؛ سر مرقد آویزه. با یک قبر درد دل میکند. «کاش میبودی که عروسی دخترت را میدیدی!» تمام حرف قادر با آویزه است. قادر به این فکر است که آویزه مرده است، اما آویزه، بعد از ربوده شدن توسط نیروهای خارجی، مورد تجاوز قرار میگیرد. سر به دشت و و کوه بیابان میبرد. خویش و قوم را ترک میکند؛ اما در تمام این مدت، از یاد قادر غافل نبوده است. از عکسر خارجی پسری بهنام نصیب به دنیا آورده است. نصیب نیمش افغانی و نیم دیگرش امریکایی است. آویزه در روز عروسی دخترش حاضر میشود. نصیب را با خودش آورده است، اما هرگز معرفی نمیکند. چادری پوشیده است تا کسی او را نشناسد. روی دخترش را میبوسد و خداحافظی میکند. وقتی نصیب را صدا میزند، این صدا برای قادر آشنا است. و ادامهی ماجرا پرده از راز این فیلم برمیدارد.
این فیلم توسط مسعود اطیابی کارگردانی شده است. مسعود اطیابی از فیلمسازان صاحب نام کشور ایران است. این فیلم با ترکیبی از بازیگران افغانی و ایرانی کار شده است. اطیابی گفته است که در اول قصد داشته است تا یک فیلم در مورد پاکستان بسازد. بعد داستان خاک و مرجان برایش پیشنهاد میشود و کار روی خاک و مرجان را آغاز میکند. خاک و مرجان در ایران و افغانستان کار شده است. نیمی از فیلم در افغانستان و نصف بیشتر آن در ایران تصویربرداری شده است. مسعود گفته است که میخواستم وضعیت واقعی افغانستان و زندگی افغانها را به تصویر بکشم. یعنی مبنای این کارش، «واقعیتها» است. او گفته است که فیلمهای بسیاری توسط کارگردانان ایرانی در افغانستان کار شدهاند، اما طبق طرزالعمل سینمایی ایران بودهاند. فیلم خاک و مرجان از فیلمهای جنجالی است. این فیلم بیشتر از یک اثر هنری، تصویرهای حزنانگیز از یک جبههی جنگ است. گویا اطیابی بهدنبال این بوده است تا کار خارجیان را در افغانستان غیراخلاقی نشان دهد و چهرهی آنها را به عنوان متجاوزان تصویر کند. به نظر من، نقطههایی در این فیلم وجود دارند که براساس واقعیتها نیستند، بلکه بیشتر دنبال کنندهی سیاست دولت ایران در افغانستان اند. من به عنوان یک بیننده هیچ تصویری از خودم را و از زندگیام را در آن نیافتم. شبیه به زندگی من نبود. شبیه به زندگی افغانها نبود. هرچه بود، ولی خودم نبودم. این فیلم زمینههای زیادی برای نقد کردن دارد. من فقط از چشم یک بیننده این نکتهها برایم مهم بودند.
تصویر من نبود
۱- در قدم اول، بین نویسنده و کارگردان روی این موضوع جنجال میشود. گویا نویسنده از کارگردان فیلم دلخوری داشته است. چرا جای طالبان را با امریکاییها عوض کرده است؟ نویسندهی فیلمنامه، پانتهآ تاجبخش است. پانتهآ تاجبخش گفته است که در این فیلم طالبان است که به عشق تجاوز میکنند، نه خارجیها، اما اطیابی این داستان را برعکس کرده است. خارجیها را به جای طالبان قرار داده است که مردم را آزار و اذیت میکنند، به عشق احترام نمیگذارند یا اصلا نمیشناسند. گرچند خانم تاجبخش گفته است که کارگردان در صحنهسازیها موفق بوده است. اگر چندصحنه را حذف نمیکرد و روایت داستان را برعکس نمیکرد، یکی از بهترین فیلمها بود.
۲- جابهجایی نام نویسنده از دیگر برخوردهای سیاسی در این فیلم میباشد. پانتهآ تاجبخش نویسنده و نقش اصلی زن در این فیلم است. پانتهآ بعد از نوشتن داستان تلاش کرده است لهجهی افغانی را یاد بگیرد. او با مهاجران افغان مقیم ایران رابطه برقرار میکند. به کابل سفر میکند تا با چشمهای بازتری به افغانستان بنگرد. پانتهآ در وبلاگ شخصی خود نوشته است که در آغازین لحظههای کار، دستکاری روی داستان شروع شد. خانم پانتهآ تاجبخش گفته است که داستانها و صحنههایی را که با خون دل تصویر کرده بودم، در ظرف چندثانیه تغییر میکردند. با اعتراضات مکررم، در نهایت نامم را از روی فیلم برداشتند تا زبانم را لال نگهدارند. در فیلم نام نویسنده و بازیگر نقش مرکزی را «پانتهآ نجفی» نوشتهاند.
۳- در این فیلم تصویر کابل یک تصویر شکسته است. بیشتر ویرانهها را به نمایش گذاشته است. در حالی که آبادی کابل بیشتر از ویرانههای آن است. زنان را همیشه با برقع نشان میدهد و دختران جوان نیز مستثنا نیستند، در حالی که در کابل فرهنگ برقع پوشیدن رو به زوال است. تغییرات چشمگیری در چندسال اخیر به چشم میخورند. از ظاهر کابل گرفته تا رفتار باشندگان کابل، همه تغییر کردهاند، اما کارگردان نمیخواهد اینها را ببیند.
۴- وقتی قادر بعد از سالها دوری، تازه وارد کابل میشود، اولین چیزی را که برایش توضیح میدهد، «بالون» است. این بالون توسط نیروهای خارجی نصب شده است و از آسمان کابل مردم کابل را تحت نظارت دارد. میخواهد تصویر کند که در کابل همهچیز تحت کنترول خارجیهاست. آنها هستند که اعمال افغانها و رفتارشان را کنترول میکنند.
۵- نصیب، کودک حرامزادهای است که با تجاوز یک عسکر خارجی بهدنیا آمده است. وقتی خارجیها وارد کابل میشوند، داخل محلههای مسکونی میروند. زنان را اسیر میگیرند و بر آنها تجاوز میکنند. نصیب نیمهافغانی و نیمهخارجی است. آویزه، خانم قادر توسط همین خارجیها اختطاف شده بود و قادر تمام این مدت فکر میکرد که زنش مرده است. زنش از همهجا و از همهچیز فرار میکند. وقتی دوباره خودش را برای قادر معرفی میکند، به او میگوید که نصیب حرامزاده است و از عسکر خارجی بهجا مانده است. در اینجا چهرهی قادر بههم نمیخورد و هیچ واکنش خاصی نیز نشان نمیدهد. آیا مردان افغانی واقعا اینطوری اند؟
۶- این فیلم قرار است که به زبان عربی ترجمه شود و در لبنان و دیگر کشورهای عربی به نمایش گذاشته شود. این سیاسیترین برخورد با فیلم است. اکران این فیلم یکبار به خاطر گفتوگوهای هستهای ایران و امریکا به تأخیر انداخته شد. آن روزها تهران سیاست نرم برای تعامل با امریکا داشت. فیلم اکران نشد، چون نمیخواستند در آستانهی تعامل با غرب، دوباره این فیلم جنجالبرانگیز شود.
۷- هزینهی این فیلم، حدود سه صدهزار دالر امریکایی شده است که توسط بنیاد فارابی پرداخته شده است. بنیاد فارابی از بنیادهای غیرانتفاعی در ایران است که توسط وزارت ارشاد اسلامی مدیریت میشود. هدف این سازمان، ساخت و نشر فیلمهای سینمایی مطابق سیاستهای اسلامی در ایران است. بسیاری از فیلمها باید از همین فیلتر عبور کنند تا مورد قبول دولتمردان ایران واقع شوند.
۸- در آخر فیلم، در قسمت تشکری، نام سفارت ایران، بنیاد احمدشاه مسعود و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران به چشم میخورد. این بینادها از بنیادهای بهشدت آزار دهنده و مشکوک برای افغانها اند. این وجه بهخوبی نشان میدهد که فیلم با سیاستهای امریکاستیزی ایران در افغانستان ساخته شده است. گرچند خود اطیابی نیز در گفتوگویش گفته بود که رسانههای خارجی چهرهی ایران را برای افغانها یک چهرهی خشن و کریه نشان میدهند. بعضی افغانها را چنان شستوشوی ذهنی دادهاند که نام ایران را بگیری، در حد انفجار میرسند. افغانها کم کم از ایرانیها نفرت پیدا میکنند. آنها به این باورند که ایرانیها همیشه در مسایل افغانستان دخالت کردهاند و به وجود آورندهی بسیاری از مشکلات در افغانستان بودهاند. اطیابی خواسته است در این فیلم طوری تصویر کند که این امریکاییها اند که بهزور وارد افغانستان شدهاند و بر زنان و ملک این مردم تجاوز کردهاند.
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]