از همان ابتدای آفرینش بشر , ماوراء و امور معنوی نقش به سزایی در باورهای نسل های مختلف انسان داشته است. در واقع اعتقاد به تاثیرگذاری دو نیروی بزرگ آفرینش یعنی خیر و نیکی در مقابل بدی و تباهی در زندگی انسان بسیار فراتر از هر تفکر دیگری در طول تاریخ بوده است. انسان های پیشین بر این باور بوده اند که در واقع جهان هستی مرکز جدال و درگیری بین خیر و شر است و آنها به عنوان شخص سومی تنها باید نظاره گر این جدال باشند و تا جای ممکن از درگیر شدن در این نبرد پرهیز کنند اما به دلیل اینکه انسان از هر دو نیرو به مقدار متفاوت در وجود خود داشته و بیشتر نیز کفه ترازویی وجود انسان به سمت تیرگی و شر متمایل می شده است، خداوند پیامبرانی را جهت ارشاد نوع بشر و تقویت قسمت خیر و نیکی مبعوث می کرده است.
بر اساس باورهای الهی در کتب دینی , عامل همه فسادها و شرارت ها فرشته ای به نام شیطان است که در ابتدای آفرینش از سر غرور و تکبر به خاطر جایگاه والایی که در میان سایر فرشتگان داشته از تعظیم کردن در مقابل مخلوق جدید خداوند یعنی انسان سر باز می زند و و به همین دلیل محکوم به حبس در جهنم تا روز قیامت می شود , اما سایه ای از وی که همان قسمت تاریک و شر بشر است در وجود انسان قرار می گیرد.
در واقعا می توان نتیجه گرفت انسان محور و عامل اصلی بحث و جدل بین خداوند و شیطان بوده است. اما چرا انسان که در میان مخلوقات آسمانی و ماورایی جزء پایین ترین آنها است و در واقع ترکیبی از خلوق مادی و معنوی است نه معنوی خالص مانند فرشتگان،باعث بوجود آمدن اختلاف بین خداوند و یکی از بزرگترین فرشته های او می شود؟ جواب این سوال در ترکیب پیچیده آفرینش وجودی انسان است. انسان موجودی است سرشار از عواطف و احساسات روحی و معنوی در قالبی کاملا مادی و ماشینی ,در واقع دو چیز کاملا متضاد با هم جمع زده شده اند.قالب مادی انسان سیستمی پیچیده است که اجزای بسیاری در آن هماهنگ با یکدیگر زندگی انسان را به حرکت درآورده اند و روح انسان که شامل امیال احساسات ، تفکر و شعور وی است ،در این کالبد مادی انسانیت واقعی او را تشکیل می دهد.
به همین دلیل خداوند پس از خلق انسان به خود لقب احسن الخالقین و به انسان لقب اشرف مخلوقات می دهد اما فلسفه آفرینش انسان چیزی فراتر از اشرف مخلوقات بودن است در واقع خداوند قدرت اختیار در انسان قرار می دهد تا قدرت خود را محک بزند و ببیند آیا مخلوقی که مانند او دارای اختیار مطلق بر جسم و روح خویش است.اگر او را در زمین و دور از خود رها کند باز هم به سمت او متمایل می شود یا راه دیگری را در زندگی انتخاب می کند به همین خاطر طبق قراری با شیطان سایه ای از وجود وی را در بشر قرار می دهد تا ببینند که انسان کدامیک را انتخاب خواهد کرد و به شیطان نیز این اجازه را می دهد که با فریب دادن نوع بشر مخلوق او را در بوته آزمایش قرار دهد.دیدگاه ذکر شده دیدگاهی است که از گذشته تا کنون ادامه داشته است , در کتب ادبیات قدیم مانند سه گانه دانته (جهنم , برزخ و بهشت) به شکلی کامل و با ترکیبی از تخیلات شاعرانه این باور گسترش پیدا کرده است و قرون وسطی دوران اوج تفکر خیر و شر در میان بشر بوده است .
اما در چند سده اخیر و با کمرنگ شدن مفاهیم سنتی و اسطوره ای دینی ، دیدگاه جدیدی به نام دیدگاه اومانیستی (انسان گرایی) به ویژه در دنیای غرب بسیار گسترش یافته است و به سایر نقاط جهان نیز تسری پیدا کرده است . این دیدگاه ضعیف بودن انسان در مقابل نیروهای ماورایی و شر و طبیعت و یا هر چیز دیگری را رد می کند و در مقابل دیدگاه های سنتی که انسان موجودی بسته و ضعیف تعریف می شده است او را موجودی با قدرت تفکر و باهوش معرفی می کند که اگر از ویژگی های مهم خود مانند عقل و اراده و اتحاد اجتماعی به خوبی استفاده کند می تواند هر غیرممکنی را ممکن کند گواه این امر نیز پیشرفت های شگرف انسان در چند سده اخیر به ویژه دویست سال اخیر است که انسان در این مدت کوتاه به اندازه صدها برابر طول تمام تاریخ پیشرفت کرده است.
این نوع تفکر به ویژه در ادبیات و سینمای غرب جایگاه ویژه ای دارد. در سه گانه معروف « ارباب حلقه ها » انسان هااز طریق اتحاد با یکدیگر و سایر موجودات شبیه به خود موفق می شوند بزرگترین نیروی شیطانی جهان را از بین ببرند و اختیار جهان را در دست گیرند و در یا در فیلم « نبرد تایتان ها » (محصول سال 2010 و قسمت دوم آن در سال 2012) موفق می شوند تایتان ها (خدایان خیالی مردم یونان باستان) را شکست داده و آنها را به حاشیه برانند و خود سرنوشت خویش را به دست بگیرند.
در واقع میتوان نتیجه گرفت در شکل کلاسیک و پایه ای دیدگاه اومانیستی مانند تفکرات دکارت و کانت در دوران رنسانس ، خدایان خیالی ، ماوراها و آموزه های دروغین دینی که قرنها انسانها را ضعیف و عقب مانده نگاه داشته بودند نفی شده اند نه خدای واقعی ، اما انسان گرایان امروز ممکن است به دلیل عدم شناخت کافی از خداوند و یا گمراه شدن در وادی شناخت خدا ، به خدای واقعی نیز اعتقاد نداشته باشند و انسان را محور همه چیز و هم برابر با خداوند معرفی کنند. مانند فیلم « ماتریکس » که در آن انسانیموفق می شود با دانش و هوش بالای خود دنیایی دقیقا معادل دنیای واقعی به کمک ابر رایانه ای به نام ماتریکس که خود ساخته است بسازد و همه چیز و همه کس را دقیقا مانند دنیای واقعی و حتی بهتر از آن بسازد و خود به مانند خدایی در اتاقی نشسته و همه چیز را کنترل کند و مرگ و زندگی و ایجاد و تولد همه چیز را در دست بگیرد، اگر علاقه داشت انسانهای جدیدی با الگوریتم های جدید می سازدTقسمتی از این دنیا را خراب و بهتر آن را می سازد. به هرکس که بخواهد زندگی می دهد و نخواهد زندگی او را در کسری از ثانیه می گیرد یعنی دقیقا معادل قدرتی که خداوند دارد او نیز دارد و مانند او به ابزارش یعنی ماتریکس قدرت انتخاب داده است حال که ماتریکس به مانند انسان سر به شورش و نافرمانی برداشته است او نیز به تقلید از خداوند ماتریکس را به حال خود رها کرده است
نمونه های ذکر شده تنها مشتی از خروار در عالم ادبیات و سینما به ویژه در غرب می باشند در تازه ترین ساخته تلویزیونی شبکه فاکس یعنی سریال « لوسیفر » که هم اکنون نیز به صورت هفته ای پخش آن ادامه دارد . لوسیفر (لقب شیطان به معنی ستاره ای که از آسمان سقوط کرده و درتورات و انجیل و در سه گانه دانته بارهابه آن اشاره شده است ) (با بازی خوب تام الیس) فرمانروایی جهنم را رها کرده و به زمین آمده است و در کالبدی انسانی در میان انسانها زندگی می کند, وی تشنه شناخت انسان های زنده است نه انسانهایی که در جهنم آنها را عذاب می داده است او این کار به منزله تفریح قلمداد می کند و تا به این جای داستان بیشتر قصدش این است ماهیت واقعی یا همان روح انسانها را قبل از مرگ بشناسد. در این بین با یک کارآگاه زن پلیس به نام کلویی دکر (با بازی خوب لورن جرمن) آشنا می شود ودر حل یک سری پرونده به او کمک می کند و هرچه بیشتر با کلویی همکاری می کند بیشتر شیفته اخلاق و انسانیت او می شود .کلویی با اینکه گذشته اخلاقی خوبی نداشته اما پس ازدواج و بچه دار شدن زنی جاافتاده و آرام و صبور شده و زندگی جدیدی را آغاز کرده و با اینکه از همسرش که همکار اوست جدا شده اما در کنار دخترش زندگی خوب و آرامی را دارد .
لوسیفر اما ویژگی های شیطانی خود مانند بدذات بودن و تحریک به گناه خود را ازدست نداده است و آن را در پشت لایه ای از شوخ طبعی پنهان کرده است او عمدا یا سهوا بارها گذشته کلویی را به او یادآوری می کند تا به نوعی او را عذاب دهد اما کلویی به او توجه نمی کند و به او می فهماند اشتباهی که در گذشته کرده را در همان گذشته رها کرده است. همین ویژگی توبه گری انسان و عدم بازگشت به گناهکلویی باعث می شود لوسیفر تحت تاثیر قرار بگیرد و دیگر نه تنها او را آزار ندهد بلکه به نوعی عاشق همکاری با او می شود اما این موضوع در مورد دیگران صدق نمی کند و لوسیفر حین همکاری با کلویی و مواجهه با انسانهای خطاکار آنها را به شکل بدی عذاب می دهد. مثلا قسمتی از ظاهر واقعی شیطانی و ترسناک خود را به آنها نشان می دهد و آنها را دیوانه یا وادار به خودکشی می کند و یا با هیپنوتیزم آنها باعث می شود آنها قصد و نیت واقعی خود را اعتراف کنند .
لوسیفر اما مهمترین عامل شیطانی خود یعنی دعوت به گناه را حفظ کرده است او به همراه یکی از شکنجه گرانش که در کالبد یک زن قرار گرفته یک کلوب شبانه دایر کرده و خدمات جنسی ارائه می کند او چون علاقه به فساد دارد دست روی بزرگترین نقطه ضعف بشر گذاشته است یعنی میل جنسی . اون در مهمانی ها به راحتی دیگران را دعوت به گناه می کند و آنها نیز دعوت او را پاسخ می دهند اما باید در نظرداشت اون شیطان است و ذاتش اینگونه است. وی در جایی جمله معروف خود را می گوید :« من تو رو فقط دعوت به گناه کردم , مجبورت نکردم , خود تو بیشتر از من علاقه به انجامش داشتی! » ویژگی های اومانیستی به خوبی به شکلی طنز در این سریال گنجانده شده است.فرشته دیگری توسط خداوند به زمین فرستاده شده تا لوسیفر را وادار به بازگشت به جهنم کند اما خود این فرشته چندان از طولانی شدن ماموریتش و ماندن در زمین بدش نمی آید و به نوعی او نیز مانند لوسیفر از زمین و انسان ها خوشش آمده است وچندان به لوسیفر اصرار نمی کند.
در واقع در این سریال و یا نمونه های مشابه این باور وجود دارد که زمین و زندگی انسانها نه تنها حقیر و پست نیست بلکه خوشی ها و لذت های خوبی نیز دارد به طوری که هرکس که از دنیای بیرون و ماورا به آن وارد می شود دوست دارد در آن حتی برای مدتی کوتاه زندگی کند و این فرشتگان و سایر مخلوقات معنوی هستند که باید حسرت زندگی انسان را بخورند نه انسان حسرت آنها را ، زیرا انسان روی پای خودش و به اختیار خودش تا به اینجا رسیده است اما فرشتگان این قدرت اختیار را ندارند و در روزمرگی زندگی میکنند و زمانی که به زمین می آیند بدشان نمی آید ولو برای مدتی آزاد باشند و زندگی انسانی داشته باشند !
سریال « لوسیفر » تا بدین جا سریال خوبی از آب درآمده است و بازیهای خوب بازیگران و کنش و واکنشی که بین دو بازیگر اصلی یعنی لوسیفر و کلویی و جرو بحث های جالبی که بین این دو صورت می گیرد باعث جذابیت بیشتر سریال شده است. طنز ملایمی که در سریال وجود دارد در واقع بیانگر همان تفکرات شوخ طبعانه انسانی در مورد آفرینش و سایر مخلوقات است که مدتهاست از شکل خشک و اسطوره ای خود بیرون آمده اند و شکلی انسانی به خود گرفته اند مانند فیلم «بروس قدرتمند» با بازی جیم کری که در آن خداوند به مدت یک هفته مسئولیت ها و قدرتهای خود را به او واگذار می کند و به تعطیلات می رود و جیم نیز تا جای ممکن عالم هستی را به فنا می دهد ! و یا فیلم « ایوان قدرتمند » در ادامه این فیلم با بازی استیو کارل که در آن به استیو مانند حضرت نوح دستور ساخت کشتی در زمان امروز داده می شود و موقعیتهای کمیک و خنده داری بوجود می آید.
امید است سریال « لوسیفر » در ادامه با قدرت به داستان پردازی خود ادامه دهد و از طریق شوخی و خلق موقعیت های کمیک بیشتر هواداران پرشمار خود را راضی نگه دارد
شناسه نقد : 8547326