داستان بیشتر در طی افسردگیهای بسیار آشکار نمایش داده شده است، در 1939 برای پایان برانگیختگی اجباری ساخته شده است زمانیکه بریتانیایی ها جنگ را در آلمان نازی اعلام کردند، دنیا عنوان کرد که مرهمی برای نقص نطق آلبرت فردریک آرتور جورج ندارد. به عنوان بچه آلبرت یا "برتی" به عنوان خانواده اش او را خجالتی صدا میزدند، پسر دوم پادشاه جورج پنجم به اندازه کافی لکنت داشت که احساس میکرد که ناچار است بر آن غلبه کند. در این موقع او به کمک همسرش الیزابت، رز اسکاتلندی و مادر دختران، الیزابت، کوئین آینده ( Freya Wilson ) و مارگارت نیاز داشت. آلبرت, دکتر جدیدش لیونل لاگ را ملاقات کرد. به همان اندازه که آلبرت آدم غیر عادی و سرحالی است و فیلم با حضور او شروع میشود, لاگ با حرکت تندی وارد فیلم میشود، اصرار میکند که آنها در آفیس کهنه و شیکش همدیگر را ملاقات کنند و اینکه او اجازه دارد مشتری سلطنتی اش را به اسم غیر رسمی برتی صدا بزند. این کوپلینگ عجیب ایده عالی است یا حداقل چیزی است که کارگران تام هوپر میخواهد ما را متقاعد کند همانطور که از درس اول لیونل, "آوای زیپ" به مرحله بعدی جهش میکند قبل از اینکه شما آنرا بشناسید...، الیزابت (کارتر)، کوئین ما در طی تمرین بر روی قفسه سینه برتی مینشیند درحالیکه او بر روی کف اتاق لاگ لم داده است، تصویری از یک مرد میسازد که بر روی قالیچه دکتری دراز کشیده است... بطوریکه نوعی احساس حقارت نسبت به برادر پادشاه به بیننده دست میدهد.
البته کارگردان کار جدیدی را ارایه کرده است. حداقل به این علت نیست که تام هوپر هیچ نیتی از طنزنویسی سیستم طبقه اجتماعی ندارد که یکی از بزرگترین ترسیم های این فیلم است. بر خلاف "کوئین" بعد از مرگ دیانا، پرنسس والس به خانواده سلطنتی نگاهی می اندازد. "نطق پاشاه " نسبتا دید خوش خیمی از سلطنت را بروز میدهد، آلبرت را پسر ثروتمند کوچک تا حدی ضعیف قالب بندی کرده است که برای زندگی در تنگ ماهی سرزنش میشود، ایده ای که تام هوپر ناآگاهانه با استفاده بیش از حد لنزهای چشم ماهی آنرا تحت اللفظی کرده است . مشکلات سلطنیت تا حد گسترده ای شخصی است، که پادشاه جورج هرد عبوس, خانواده قرن 19 نسبت به پدر تجسم میکند. و در حالیکه آلبرت در ابتدا از پیش فرضیات لاگ عصبانی میشود در نهایت به دموکراسی برابری میرسند.
هر کاراکتری لحظه خاص خودش را دارد، زمانیکه برتی با تردید کتاب بسته را باز میکند و خودپسندی لاگ از او دور میشود، اما هر دو بسیار محترم و معمولی هستند. نقص آلبرت یقینا در مقایسه با درام مربوط به بزرگترین و پرطرفدار ترین برادرش دیوید، پادشاه ادوارد ششم بعدی و ازدواجش با زن مطلقه آمریکایی خانم والیس سیمپسون کمرنگ است. بعد از اینکه جورج پنجم میمیرد، دیوید در رویای سلطنت است و سعی دارد با خانم سیمپسون ازدواج کند. او به پادشاه جوان (دیوید) دستور میدهد تا مشروبش را بیاورد – در فیلم بسیار جذاب اشاره شده است.
زمانیکه پادشاه جدید با خشونت به برتی کنایه و طعنه میزند، شما کل دوران خشن کودکیش را در فلشی بین آنها میبینید. تا پیش از این او به خاطر تعهد به خانم سیمپسون در 1936 از سلطنت کناره گرفت، تخت پادشاهی را به پادشاه جورج ششم بخشید، ادوارد دوره جدیدی در زندگیش آغاز میشود... پادشاه شدن.
همانند برخی از سرگرمی های این نوع از فیلم تاریخی ،" سخنرانی پادشاه" تاریخ را پوشش میدهد که بدون هیچگونه مشکلی میگوید که تاج چقدر سنگینی و عظمت دارد.
"سخنرانی پادشاه" داستان پادشاه جورج ششم (کولین فیرث) است و دیگر هیچ. پادشاهی است که هرگز انتظار نداشت تاج و سلطنت را به ارث گیرد. پرنس آلبرت، دوک یورک از لکنت شدید رنج میبرد که توانایی صحبت در جمع را از او میگرفت. بعد از این که آلبرت مکررا در غلبه بر لکنتش با روش های مرسوم با مشکل مواجه میشد همسر وفادارش الیزابت سرویس های لاگ تراپسیت را درخواست کرد. پیشرفت کند اما قطعی است... اگرچه آلبرت زودتر از زمان قابل انتظار تست گردید. زمانیکه برادرش پادشاه ادوراد ششم به خاطر ازدواج با زنی مطلقه از تاج و سلطنت کناره گرفت، آلبرت پادشاه انگلستان شد. و با جنگ جهانی دوم، او سریعا مرکز توجه عموم قرار گرفت. وعده ای ساده است و اینکه کارگردان تام هوپر ماهرانه آنرا کنترل میکرد. داستان آلبرت کند است، سفر پر زحمتش جذاب و جالب است و در تنوعی از سطح ها الهام بر انگیز است. ارتباط ابتدایی پرخاشگر با لیونل لاگ سرانجام دوستی عمیق و صادقانه ای میشود, یک حامی که او را در آغاز جنگ جهانی دوم در طی روزهای سیاه همراهی میکند.
بازی در این فیلم به راستی جالب است و یقینا به دلیل موفقیت تجاری و انتقادی بسیار اینطور است. "فیرث ، کارتر و جفریراش" کاملا ماهرانه نقششان را بازی میکنند، کارکترهای قوی را بر خلاف آنهایی نشان می دهد که در فیلم های دیگر بازی کرده اند. آلبرت خشن نیست، آقای با اعتماد به نفس دارسی, او یک رهبر صدای اخلاقی، فاقد اعتماد شخصی است. الیزابت دیگر یک کاریکاتور باور نکردنی تیم برتون ناست، او آرام ، همسری محتاط و مادری است که عمیقا عاشق شوهرش است. و لیونل اصلا یک شکل منفی Davy Jones نیست, او شوخ و همراهی احساسی است که به آلبرت برای حفظ پتانسیل کاملش کمک میکند.
سه کارکتر اصلی هسته احساسی فیلم را شکل میدهند، و تمام سه هنر پیشه به درستی از خودشان پیشی گرفته اند.
بیشتر صحنه های بین آلبرت و الیزابت مسیر طولانی را طی میکند و این 2 در نقششان غرق شده اند. من دوست داشتم ببینم که چطور لکنت آلبرت ارتباط با همسرش را تحت تاثیر قرار میدهد. در حالیکه واضح است که آنها عمیقا همدیگر را دوست دارند، من قویترین دینامیک بین آنها را میستایم.
بیشتر این فیلم از کاربرد زبان خشن بهره میبرد و در این موقعیت به درستی کنترل میشود. لیونل مشاهده میکند که آلبرت در زمان قسم خوردن لکنت ندارد و از این دیدگاه برای کمک پیشرفت درمانش استفاده میکند. این برخوردی بحث برانگیز است اما من با "راجر رابرت" موافقم که سخنرانی پادشاه نباید درجه بندی R را دریافت کند. هیچ چیز قابل اعتراضی در فیلم دیده نمیشود و استفاده از زبان بدن هدف جدی هنری / تاریخی را قویتر میکند. در صحبت های خود کالین فیرث، اینها ابزار هستند، این ممنوعیت ابزارهای لحظه ای در مهار افسردگی بسیار است. درجه بندی PG-13 بسیار مناسب است.
نتیجه گیری در باره فیلم:
"سخنرانی پادشاه " بر روی کاغذ شگفت انگیز است. و در واقع فیلمی بسیار خوش ساخت است. با این حال، من دریافتم که فیلم فاقد طنین مشخصی است. شاید حقیقت این است که "سخنرانی پادشاه " به عنوان یکی از بهترین فیلم های 2011-2010 است و هیچ چیزی نمیتواند احتمال این قبیل انتظارات بالا را برآورده سازد... اما از نظر شخصیتی من بازیگران این فیلم را مستایم. و بنا به گفته های دیوید سیدلر بازیگران به طور کامل شبیه افراد واقعی تاریخ بودند.
به طور کلی، این یک فیلم با یک دید دقیق بر زندگی اشخاص مهم است. و هر کسی که تاریخ بریتانیایی را میستاید و قدر دانی میکند از این فیلم لذت میبرد.
داستان قدرتمندی از غلبه انسان بر ضعف شخصی به منظور رهبری بر ملت است.
شناسه نقد : 8709462