به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
مجموعه تصمیمات اصلاحی که مدیران اجرایی جشنواره فجر در سی و ششمین دوره این جشنواره اتخاذ نمودند عملا باعث حذف بسیاری از جنبه های جشنواره شده است. درک دقیق مبنای اصلی این تصمیمات و چرایی آنها، نیاز به اطلاعاتی جامع از اهداف مدیران فرهنگی کشور برای آینده این جشنواره دارد. هرچند در کلیت به نظر میرسد این تمرکز گرایی وحذف جزییات، باعث رشد کیفیت اجرایی جشنواره خواهد شد. اما مطمئنن خالی از اثرات منفی نیز نخواهد بود. جشنواره سی و ششم با جشنواره های قبلی تفاوت هایی جدی در کمیت اجراییات دارد، به طور مثال مدیران جشنواره با حذف برج میلاد به عنوان کاخ جشنواره و جدا کردن سالن اکران هنرمندان از سینمای اصحاب رسانه و منتقدین، زمینه برقراری ارتباط جدی میان این دو قشر مهم در طول روزهای جشنواره را عملا مسدود کرده اند و این عدم ارتباط شاید در نگاه اول عملی مثبت باشد و مانع شکل گیری بسیاری از حواشی پر هیاهو و بی حاصل باشد اما چندان خالی از اثرات منفی هم نیست. شکل گیری این ارتباط میتوانست هنرمندان را نسبت به عملکردشان آگاه تر کند و باعث تقویت آثار بعدی آنها گردد. و یا حذف مراسم فرش قرمز که یکی از بخشهای پرحاشیه جشنواره بود، نمونه ای دیگر از این تصمیمات است. اما یکی از تغییرات جدی جشنواره حذف بخش نگاه نو و ادغام آثار فیلمسازان کار اولی با دیگر فیلمها بود. حذف این بخش موجب شده برخی آثاری که پشتوانه تجربی و مهارتی چندانی ندارند در کنار آثاری قرار گیرند که سازندگان آنها سالهاست عنوان کارگردان را یدک میکشند و اندوخته های تجربی با ارزشی دارند. البته تمام آثار فیلم اولی امسال در یک متر و معیار نیستند، بطور مثال امسال در جشنواره شاهد فیلمی چون «مصادره»، اولین اثر بلند بازیگر با سابقه، مهران احمدیبودیم که به نوع خود اثری ارزشمند و قابل ستایش است.
سحر دولتشاهی در فیلم سینمایی امیر
فیلم «امیر» ساخته فیلمساز جوانی به نامنیما اقلیمااست که اولین تجربه کارگردانی اش را در جشنواره سی و ششم به نمایش گذاشته. اگر تنها کمی اهل سینما و تحلیل فیلم باشیم به راحتی متوجه کم تجربگی و تازه کار بودن فیلمساز آن میشویم. اگر بخواهیم فیلم را آنالیز کنیم و مجموعه اجزای تشکیل دهنده آن را جدا کنیم میتوانیم بگوییم فیلم «امیر» عبارت است از : پنجاه درصد دیالوگهای تلفنی که اصلا فرد آن سوی خط را نه میبینیم و نه میشناسیم و تنها شاهد دیالوگ گفتن و حس گرفتن شخصیت ها در این سوی خط هستیم که بدون هیچ کنش دراماتیکی صرفا اطلاعات به مخاطاب میدهد،اطلاعاتی که گاها هیچ ضرورتی هم ندارند. بیست درصد پلانهای سیگار کشیدن و سیگار خاموش کردن، بیست درصد هم پلانهای ناله و نفرین و اقرار به ناتوانی شخصیت ها و آن ده درصد باقی مانده هم صرف شخصیت مستخدم نسبتا با نمک با بازی هادی کاظمیو یا تصاویری از کودک فیلم و پلانها جزیی دیگر میشود. این تمام آن چیزی است که در «امیر» میبینم. و اگر تصاویر زیبا و قاب های چشم نواز و رنگ و نور نسبتا خوب کار نبود تحمل فیلم مطمئنن سخت تر از آن چیزی میشد که اکنون هست.
فیلم «امیر» روایت مردی تنها و غمگین به نام امیر است که قرار است به جای همه اطرافیانش درد بکشد و مشکلات آنها را حل کند. دوست امیر به نام علی از همسرش غزل، جدا شده و حالا غزل میخواهد فرزندش را با خود به خارج از کشور ببرد. علی به امیر پناه میاورد تا علی همسر سابقش را از این فکر منصرف کند. اما در میانه فیلم متوجه میشویم غزل و پسرش هم به امیر پناه آورده اند. کشمکش ها میان علی و همسر سابقش بر سر فرزند مرتب بیشتر و بیشتر میشود تا آنکه ناگهان موضع آنها بدون هیچ دلیل قانع کننده ای کاملا عوض میشود و حالا دعوا بر سر نخواستن بچه است. غزل قرار است به کانادا برود تا به معشوقش که به تازگی در فضای مجازی با آن آشنا شده است، برسد و علی هم آنقدر آدم بی کفایت و بی مسئولیتی هست که نتواند بار پدر بودن را بر دوش بکشد. درنهایت امیر میشود قیم فرزند علی و غزل. حال به چنین شرایطی خانواده آشفته خود امیر را هم اضافه کنید، پدر و مادر امیر از مشکلات روانی دخترشان، ریما، به ستوه آمده اند و امیر می باید مرتب به آنها هم سر بزند و مشکلات آنها را نیز حل کند. امیر هم تنها چیزی که برای خود دارد سیگار کشیدن است، او از هر فرصتی برای سیگار کشیدن استفاده میکند.تقریبا در تمام سکانس های فیلم یا سیگاری روشن میشود یا سیگاری خاموش.
سحر دولتشاهی و میلاد کیمرام در فیلم سینمایی امیر
اگر به دنبال عناصر کلاسیک در فیلمی مانند فیلم «امیر» باشیم، بی شک هیچ چیزی نصیبمان نمیشود. چون عملا فیلم امیر به هیچ قاعده و چهارچوب تثبیت شده ای در سینما وفادار نیست. حتی به سینمای آوانگارد.چرا که سینمای آوانگارد هم بالاخره برای خود اصول و قواعدی ثابت داشته و دارد. فیلم تنها حدیث نفس است یا به عبارتی ناله و شکواییه. اما شکواییه از چی؟ به هیچ وجه مشخص نیست. سراسر فیلم یاس است و نا امیدی و شکست. همین شکست و ناامیدی هم باز خارج از زبان سینمایی بیان میشود چرا که اصلا فیلم فاقد زبان سینما است. شخصیت ها به هیچ وجه تراش نمیخورن و حتی در چهارچوب تیپ هم قرار نمیگیرن چرا که ثبات ندارند و به راحتی درگیر تناقض میشوند و خواست و هدفشان بدون هیچ دلیل موجه ای تغییر میکند. موقعیت ها و کنش ها صرفا برای آن چیده شده اند تا درنهایت تصویری احساسی از قهرمان تنهای فیلم را در قابی عکس گونه ببینیم تا این قهرمان فداکار سیگاری از جیب دربیاورد و آن را با فندکی خوش صدا روشن بکند و پکی محکم بگیرد و تا زمانی که دود را بیرون ندهد موقعیت تکمیل نمیشود. این فرمول کلی تمام سکانس های فیلم «امیر» است.
فیلم در پی بازگویی یک حس بد است، حس بدی که شاید برای بسیاری آشنا باشد یاشاید در اطرافیانمان کسانی را بشناسیم که درگیر چنین احساس بدی باشند. احساس بدی که نتیجه بی مسئولیتی دیگران است. اما اگر قرار است فیلمی حس بد را نشانمان بدهد، راه حل آن به هیچ وجه بازنمایی بی عمق واقعیت نیست. متر و معیاری زیباشناسانه برای بازنمایی هرچیزی در سینما وجود دارد که بطور معمول آن را زبان سینما مینامیم چیزی که فیلم «امیر» از نداشتنش به شدت رنج میبرد. اگرچه نمیتوان از تصاویر و قاب های زیبای آن به راحتی گذشت، تصاویری که بصورت عکس هایی چشم نواز در کل کار جلوه گری میکنند. میتوان عکس بودن را به فیلمنامه فیلم هم تعمیم داد. فیلم کنش و تحرک چندانی ندارد. تمام اتفاقات و تغییراتی که در طول فیلم میبینیم آنقدر محدود است که به سختی برای ساختن فیلمی کوتاه کفایت کند، قصه فیلم تماما در دو صفحه و شاید هم کمتر خلاصه میشود. فیلمنامه هم در پی خلق عکس یا پرتره ای از شخصیت اولش، امیر است. عکس ها نه شروع میشوند و نه تمام. میتوانیم ساعت ها به عکسی نگاه کنیم بدون آنکه از آن توقع خاصی داشته باشیم. عکس ها ابدیتی دارند به اندازه یک لحظه. «امیر» نیز تقریبا چنین است. شروعی ندارد و از همین رو پایانی هم نمیابد، سازندگان آن میتوانستند زمان آن را به هر میزان تغییر دهند و این تغییر هیچ لطمه ای به کلیت فیلم نمیزند، وقتی قصه ای در کار نباشد، وقتی کنشی شکل نمیگیرد، انتظار تغییر هم کاری بیهوده است. از این رو میتوان کلیت کار را یک پرتره دانست. پرتره از شخصیتی که غمگین و تنها.
هادی کاظمی در فیلم سینمایی امیر
امیر را نمیتوان به فیلمی دیگر یا به ژانری دیگر پیوند داد،فیلم هم همانند خود شخصیت اصلی اش درگیر تنهایی و عدم پیوند است و تحت مقوله ای شناخته شده در تاریخ سینما قرار نمیگیرد. حال شایددر نظر تولید کنندگان فیلم این ویژگی نکته ای مهم باشد اما در بوته نقد و تحلیل این امر چندان مثبت نیست چرا که کار منتقد با کلیات است نه با جزییات و تک تک نمونه ها و اگر قرار باشد شناختی هم شکل بگیرد باید بر اساس تعمیم همین کلیات باشد. اما در مورد فیلم «امیر» تنها میتوان آن را با خودش مقایسه کرد. مقایسه ای که دانش چندانی در بر نخواهد داشت.