به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
قندون جهیزیه نخستین ساختهی علی ملاقلیپور که به واسطهی نام کارگردانش که فرزند یکی از مهمترین کارگردانان پس از انقلاب سینمای ایران بوده و حواشی پیشآمده پیرامون بحث اکران آن بین تمامی مردم شناختهشده یک فیلم کمدی-فانتزی اجتماعی است که به چالش های مالی یک خانوادهی شهرنشین میپردازد.
قندون جهیزیه فیلم ضعیفی است که ضعف آن طبق معمول سایر فیلم های سینمای ایران ریشه در فیلمنامهی آن دارد، فیلم در حقیقت داستانی کوتاه بیشتر نزدیک به یک ایده دارد که برای مدیوم فیلم بلند مناسب نیست و خرده داستان های فرعی آن نیز بهاجبار درون فیلمنامه گنجاندهشده تا شاید کمی از ملالت و سکون داستان اصلی بکاهد که آن هم به دلیل عدم درگیری با پیرنگ اصلی آزاردهنده است تا کمککننده. در حقیقت ملاقلی پور تلاش داشته است یک کمدی موقعیت در روند قصهای جدی شکل دهد اما به دلیل برخورد سادهانگارانه با ماجرا نه تنها کمدی موقعیت لوس شده است بلکه زیر متن جدی اثر نیز قربانی کمدی موقعیت شده و عملاً نه کمدی موقعیت بهدرستی خلقشده نه پس زمینهی اجتماعی اثر تأثیرگذار گشته که بالمآل قندون جهیزیه تبدیل به فیلمی شلخته و آشفته گردیده، به سخن دیگر فیلم به دلیل آنکه داستانی فشرده و کوتاه دارد تمام طول فیلم صرف بازی با همین داستانک و خلق موقعیت های کمیک در دل آن شده بدون آنکه این موقعیتها به پیشبرد داستان و قصهگویی منجر شود چراکه عملاً نویسنده تماموقت خود را برای طنازی هزینه نموده بیآنکه بخواهد داستانی را پیش ببرد.
از سوی دیگر متأسفانه ملاقلی پور از این امر مهم غافل بوده است که کمدی موقعیت مبتنی بر کارکرد شخصیتها است و تا زمانی که وجوه مختلف شخصیتها برای مخاطب روشن نشود نمیتوان انتظار داشت موقعیتهایی را که بر اثر واکنش شخصیتها کمیک میگردد را درک نماید و برای آنکه شخصیتها قابلدرک شوند کمترین کار این است که پس زمینه و خاستگاه آنان به حد نیاز روشن شود، برای مثال شخصیت کمدی ماندگاری که پرویز صیاد با نام صمد خلق نمود به دلیل پیشزمینهی که دارا بود برای بیننده قابلدرک و ملموس بود و میتوانست با آگاهی به او بخندد مضاف بر اینکه صمد نه تنها به وجود آورندهی کمدی جذاب بود بلکه نوعی آگاهکننده و هشداردهنده نیز در مورد وضعیت جامعه و طبقهی شهرنشین بیریشه نیز بود لیکن در فیلمی مانند قندون جهیزیه به دلیل آنکه مخاطب نه میداند خاستگاه اجتماعی شخصیتها کجاست، نه چرایی رفتارها را میفهمد و نه میتواند رابطهی بین شخصیتها را درک کند، به همین دلیل است که بسیاری از اتفاقات فیلم برخلاف منطق خود فیلم رخ میدهد بهعنوانمثال زمانی که یکی از عوامل درخواست روتختی از زن خانه را میکند او به راحتی آن را در اختیارشان قرار میدهد بیترس از حادثهای ولی در موقع گم شدن قندون جهیزیه واکنش بسیار شدیدی نشان میدهد و جالب تر آنکه در پس این واکنش که انتظار ایجاد بحران در صورت پیدا نشدن قندان را ایجاد میکند هیچ حادثهای رخ نمیدهد و چند روز بعد صابر ابر قندان را در دفتر فیلمسازی پیدا میکند که نشان میدهد جواهریان به راحتی از خیر پیدا کردن قندان گذشته بوده است و یا نوع بحرانی که صاحبخانه برای خانواده ایجاد میکند ناگهان بیهیچ پیشزمینهی منطقی فروکش کرده و تبدیل به یک موهبت میشود، بگذریم از اینکه شخصیت های برادر یا سرهنگ یا زن همسایه یا مسئول صحنه و لباس آنقدر ضعیف میباشند که بیشتر سایهای از یک سیاهی لشگرند تا شخصیت و هیچ تأثیری در روند داستان ندارند، این ضعف در شخصیتپردازی نیز تا حدی ریشه در فقدان داستان دارد که نیاز به پرداخت شخصیت را ایجاد نمیکند و در نتیجه باعث آشفتگی فیلم و ضعف آن میشود.
یکی از نکات جالبتوجه دربارهی قندون جهیزیه نوع نگاه ملاقلی پور به گروه فیلمسازی و کارگردان میباشد که نوعی هجو شخصیت های مشابه در دنیای واقعی هست یعنی قشر روشنفکر که تلاش میکند با شعار و نگاهی که برآمده از جای دیگری است مسائل طبقهی کارگر را موردبررسی قرار دهد که اصولاً منجر به ساختهشدن آثاری الکن و یا غیر مرتبط با این طبقه میشود این هجو اما جالب تر میشود وقتی که به شکلی مصداق بیرونی آن در دنیای واقعی خود فیلم قندون جهیزیه و کارگردان آن میشوند به این معنا که همانطور که کارگردان درون فیلم دارد فیلمی راجع به طبقهی فرودست میسازد بیآنکه درک درستی از آن داشته باشد به همین دلیل دائما شعار میدهد، ملاقلی پور نیز به دام شعار دادن و لودگی افتاده است، مسائلی مانند گفتوگو های بین ابر و جواهریان، مشکلات برادر و نبود موقعیت ازدواج، نوع برخورد عوامل فیلم با خانواده، زنجیروار بودن دلایل حوادث یا در آخر خطابهی اخلاقی صاحبخانه دقیقاً مشابه همان برخوردی است که کارگردان درون فیلم با داستان طبقهی کارگری دارد که مورد هجو ملاقلی پور قرارگرفته بیخبر از آنکه خود ملاقلی پور نیز در قندون جهیزیه عملی مشابه را تکرار میکند.
از دیگر نکات آزاردهندهی قندون جهیزیه بحث فضاهای خوابوخیال فانتزی درون فیلم است که نه برای آن توجیه وجود دارد و نه کارکرد آن مشخص میشود و انگار کارگردان تنها به دلیل علاقه به چنین رخدادی آن را درون فیلم گنجانده که متأسفانه همین رخداد بیمنطق نیز مانند ضربهای لحظهای است که زده میشود و بیآنکه دوباره تکرار شود رها میگردد هرچند که مشابه این عمل را باز هم میتوان در جای دیگر فیلم دید و آن هم بحث ابزورد تلاش برای توجیه پوشش بر سر داشتن در فیلم است که هر بار برای آن منطقی تراشیده میشود و حتی یک بار تلاش مذبوحانهای در جهت جالب تر شدن این منطق انجام میگیرد که صحنهی درآوردن روسری توسط جواهریان موقع خواب است که باید پرسید به راستی کارکرد چنین صحنهای کجاست آیا یک عمل اعتراضی است که اگر هست چه نتیجهای خواهد داشت کما اینکه در فیلمی مانند تهران من حراج به مراتب این شیوه از اعتراض پررنگ تر رخ داد و نتیجهای نداشت و یا یک قرارداد مابین فیلم و مخاطب است که آن هم جای سئوال است چه کارکردی در فیلم دارد؟
دربارهی میزانسن باید گفت فیلم تحت تأثیر نوعی ترس قرار دارد که به نظر میرسد از جانب کارگردان و عدم اعتماد ملاقلی پور به خود سرچشمه میگیرد و نشان از آن دارد که کارگردان اعتمادبهنفس لازم در جهت مدیریت میزانسن پلان های سنگین و پر شخصیت را ندارد چرا که اگر داشت بهراحتی با این تعداد بازیگر میتوانست فصل های جالبی را خلق کند که متأسفانه در این امر ناتوان بوده و عمدهی پلان های فیلم با دو یا سه شخصیت رخ میدهد و بعضاً نیز اگر چند شخصیت در قاب کنار هم قرار بگیرند بیهیچ چینش و اتفاقی پلان تمام میشود، در باب ریتم نیز فیلم متأسفانه موفق نبوده است و قندون جهیزیه دارای ضرباهنگ نامنظمی بوده (تند و کند) و همین نیز باعث گشته که فیلم در مقطعی دچار سکته شود و در انتها به شکلی پایان سرهمبندی شده داشته باشد، البته باید به این نکته اشاره کرد که ریتم تناوبی ذاتاً مردود نیست و فیلمهایی بودهاند که با وجود ضرباهنگ کاهشی- افزایشی توانستهاند تبدیل به اثری موفق شوند مانند فیلم (زندگی بهتر) ولی نکتهی مهم اینجاست که نویسنده و کارگردان از این امکان آگاهانه استفاده کند نه به جبر.
فیلم قندون جهیزیه برای با حواشی ایجادشده پیرامون آن نوعی انتظار در مخاطب ایجاد نموده که متأسفانه نمیتواند از پس برآورده کردن آن بربیاید، فیلم قصد دارد نگاهی بیطرفانه و نقادانه به وضعیت طبقهی متوسط رو به پایین بیندازد و از مدخل طنز مشکلات و چالشهای آن را بیان کند و در نتیجه نوعی کمدی سیاه خلق کند ولی متأسفانه تمامی این اتفاقات به دلایل مختلف رخ نداده و اثر نهایی فیلمی الکن و بیاثر گشته که تنها میتواند تماشاگر را با کمی چشمپوشی چند باری بخنداند، هرچند که کم لطفی است اگر به این نکته نیز اشاره نکنیم که در میان فیلم های کمدی مبتذلی که در همین اواخر شاهد آن بودهایم قندون جهیزیه اثری آبرومندتر میباشد.