علی نصرآبادی : او را تا مدتها "والت دیسنی" می نامیدم. زمانی که در هر سالگرد تولدی، منتظر بودم که پدر و مادرم یکی از کارتونها یا کتابهایش را به من هدیه دهند....
24 آذر 1395
او را تا مدتها "والت دیسنی" می نامیدم. زمانی که در هر سالگرد تولدی، منتظر بودم که پدر و مادرم یکی از کارتونها یا کتابهایش را به من هدیه دهند. چقدر کارتونهایش را دوست داشتم! آنها هم بخشی از زندگی کودکی من بودند: شیرشاه، بامبی، دامبو، پینوکیو، سیندرلا ... از بین همه ی این کارتون ها شیرشاه را به دلیل جذابیت های خاص خود خیلی دوست داشتم.
داستان این فیلم، برگرفته از چندین اثر هنری معروف از قصههای پیامبران گرفته تا نمایش نامههای ویلیام شکسپیر است .در این انیمیشن، صحنه های جالبی هستند اما این فیلم، تنها مختص کودکان نیست ، کارتون شیرشاه درد رجه ی اول در باره ی یک بچه شیر هست که خودش را مقصر مرگ پدرش می داند ؛ در حالی که عموی خائن و جاه طلبش که در فکر سلطنت قلمروی موفاسا بوده او را در حالی که دست کمک به سویش دراز کرده از صخره پرت می کند . این موضوعی بود که از اول انیمیشن زمانی که اسکار (Scar) (شیر بدجنس) " زازو" را در چنگال خود داشت و میخواست او را بخورد آشکار شد و موفاسا (پدر پچه شیر) با غرش به سمت او آمد و مانع این کار شد و اسکار شروع به حسادت به قدرت برادرش کرد . بعد از مرگ موفاسا و سقوط او از صخره ، سیمبای کوچک با اشک در کنار پدرش ایستاد و از او می خواهد که بلند شود اما دیگر کار از کار گذشته . اینجا ما شاهد یک صحنه ی غمناک و تراژدیک هستیم و اینجاست که اوج هنر و گیرایی داستانی مورد تحسین واقع می شود .
بعد از این اتفاق ، کفتار های بدجنس (جفر ، گاسون و اورسولا) که نوچه های اسکار هستند ، سیمبار را پیدا می کنند و اسکار به آنها دستور داده برای آنکه موفاسا جانشینی نداشته باشد ، او را هم بکشند . هر چند سیمبا بار دیگر در گذشته با دوست دخترش نالا و زازو و به طور اتفاقی به قلمروی آنها رفته بود و تجربه کسب کردهبود. اینجاست که تعقیب و گریز شروع می شود و هر مخاطبی (به خصوص کودکان) به وجد می آیند . انیمیشن و تعقیب و گریزهای این سه کفتار احمق و سیمبار بسیار زیبا و هنرمندانه طراحی شده است . هنگامی که سیمبا از روی کوه به پایین می افتد ، و کفتار ها با احمقی خود شیرجه می زنند و عاقبتشان در خار هاست . صحنه هایی از این قبیل که با هیجان همراه با طنز و ترس همراه هستند، شاید تنها مختص شیرشاه باشد .
همچنین انیمیشن شیرشاه از یک تیم صداگذاری قوی و پرستاره بهره می برد . جرمی آیرونز ، با لهجه ی خاص بریتانیایی خود ، عنصر خاصی برای شخصیت سازی اسکار محسوب می شود ، جیمز ارل جونز که با صدای رسا و بلند خود بهترین صداگذار برای کاراکتر "موفاسا" است و "ووپی گلنبرگ" و "میچ مارین" هم صداگذار دو کفتار احمق و خوشحال اسکار هستند و "روون آتکینسون" که ار را بیشتر به "مستر بین" می شناسیم ، با صدای طنز و محبوبش "زازو" را صداگذاری کرده است و "مویرا کلی" صداگذاری تنها کاراکتر مونث (نالا) را ر عهدده داشته است و "متیو برودریک " با صدای غیر قابل توصیف و بی نظیرش، سیمبای جوان ، و "جو ناتان تیلر" با صدای زیبا و دلنشینش (عطسه ی زیبای سیمبا در بدو تولود) بر روی سیمبای کوچک هنرنمایی کرده اند. همه ی این صداگذاری های زیبا باعث قوی تر شدن "شیرشاه" در بخش شخصیت پردازی است .
شیرشاه همانند تمامی آثار دیزنی بی نظیر هست و توجه بسیار زیادی به کوچکترین جزئیات بک گراند شده است . نورپردازی و رنگ پردازی عالی فیلم جلوه ی خاصی به کارتون می دهد . ( از ابتدای فیلم و طلوع خورشید و افق در بالای صخره گرفته تا قلمروی اسکار بدجنس و رژه ی کفتارها) . همچنین این کارتون برندهٔ جایزهٔ اسکار بهترین موسیقی متن و بهترین ترانهٔ اورجینال شدهاست.
موسیقی این اثر توسط آهنگ ساز معروف التون جان ساخته و شعر آن توسط تیم ریس گفته شده و تنظیم آن توسط هنس زمیر انجام شدهاست . آهنگ های معروف این فیلم عبارتند از :
I just Can't Waiit to be King
Hakuna Matata
Circle of Life
Can You feel the love tonight
این آهنگ ها شدت زیبایی و حالت موزیکال فیلم را چند برابر می کنند که سهم عمده ای در موفقیت آن داشته است. شخصاً شیرشاه را به عنوان یکی از تاثیرگذارترین کارتون ها در کودکی ام می شناسم که بارها آن رادیده ام و مسلماً پخش دوباره ی این کارتون بعد از سال 2002 که به صورت IMAX اکران شد و اینبار به صورت سه بعدی ، مسلماً نسل جدیدی را برای این کارتون رقم می زند. این کارتون دنباله ی دیگری هم دارد.
شناسه نقد :8945072
منبع: نقدفارسی
هنوز کسی برای این مطلب نظری نگذاشته است. اولین نفری باشید که نظر میدهید
«موفاسا»، سلطان جنگل، فرزند کوچکش، «سيمبا» را جانشين خود اعلام مي کند. برادر بدجنس او، «اسکار» (آيرونز) که مي خواهد سلطان باشد، با کشتن «موفاسا» و گناهکار جلوه دادن «سيمبا»، او را فراري مي دهد و خود حاکم مطلق مي شود. «سيمبا» در جايي دور از خانه و زادگاهش بزرگ مي شود و با ظاهر شدن روح پدر و شنيدن واقعيت تصميم به بازگشت مي گيرد...