به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
اینجا بدونمن روایتگر قصهای دردآلود در دو سطح رویا و واقعیت است. در ابتدا باید اقتباس توکلی از نمایشنامهی مشهور باغوحش شیشهای تنسی ویلیامز را به فال نیک گرفت. در حالی که در سالیان اخیر بارها نوشته و گفته شده که فیلمنامه پاشنهی آشیل اصلی سینمای ایران در سالهای اخیر بوده است، اقتباس توکلی از نمایشنامهی ویلیامز سوای از کیفیت اقتباس، خودبهخود دارای ارزش است چون ابایی از بحثهای احتمالی و مقایسهی فیلمش با نمایشنامهی مورد اقتباس ندارد. در سینمایی که تعداد اقتباسهای درخور توجهاش در تاریخ بهزحمت به انگشتان دو دست میرسد، چنین جسارتی به نوبهی خود ستودنیست.
توکلی در اینجا بدون من جزئیات دراماتیک را که همواره بخش مهم و تعیین کنندهای از کیفیت یک اثر هنری به شمار میروند، تبدیل به برگ برندهی اثرش کرده است. اگر در یک نگاه کلی به داستان فیلم نگاه کنیم، جز یک ملودرام سادهی اشکانگیز چیز دیگری نصیبمان نمیشود.اینجا بدون من از آن دست فیلمهاییست که بار دیگر یادآور میشوند که چگونه گفتن از چه چیز را گفتن مهمتر است. فیلم با تصویر کلوزآپ احسان که تنها در اتوبوسی نشسته و در مرز خواب و بیداری قرار دارد آغاز میشود و صدای احسان ـ که ظاهراً راوی اصلی داستان است ـ کیفیتی رویاگونه به آن میبخشد. یعنی از همان ابتدای فیلم، توکلی مرز بین رویا و واقعیت را پیش چشمان تماشاگر کمرنگ و کمرنگتر میکند و این وجه از فیلم به دغدغهی اصلی تماشاگر تبدیل میشود. نشانهها هم فراوانند: احسان عشق و دلبستگی شدیدی به سینما دارد. چندباری که او را در حال تماشای فیلم در سالن سینما میبینیم، چنان در رویای فیلم غرق میشود و چنان چهرهاش تغییر میکند که انگار در آن لحظه مشکلات خانوادگیاش برای مدت کوتاهی هم که شده نیست میشوند. او به صندلیاش تکیه نمیدهد و گویی میخواهد به درون پرده فرو رود. موقعیتی که احسان در آن قرار دارد موقعیتی اجباری و تحمیل شده به اوست. احسان شغلی دارد که به روحیهاش ارتباطی ندارد و صرفاً برای گذران زندگی مجبور به انجام آن است. حرکت دوربین، در همان نماهای ابتدایی در میان قفسههای محل کار احسان، بهخوبی فضای خفقانآور محیط کار او را به بیننده منتقل میکند. سرماخوردگی احسان هم اعتراضی به همین موقعیت است و صدای سرماخوردهی او بیانگر احساسیست که نمیتواند درستوحسابی آن را به کسی بفهماند. دغدغه و مسئولیت سنگینی که در قبال خواهر علیلش بر دوش او افتاده، مجالی برای زندگی دلخواهش به او نمیدهد. از طرفی با شخصیت مادر مواجهیم که جز خوشبختی فرزندانش چیز دیگری از زندگیاش نمیخواهد. و یلدا دختر مشکلدار خانواده که جز حیوانات شیشهای خود ـ که نمادی از زلالی و پاکی خود او هستند ـ دلخوشی دیگری ندارد. موتور اصلی درام با دل بستن یلدا به رضا، دوست احسان، و ورود او به خانهی این خانواده آغاز میشود. توکلی با هوشمندی کامل، مراحل ورود رضا و نهایتاً خواستگاری او از یلدا را چنان سریع و مینیمال تصویر میکند که باز هم به همان بحث پیشین برگردیم : اینکه چیزهایی را که میبینیم در واقعیت اتفاق میافتند و یا در رویای احسان شکل میگیرند؟ اتفاقهایی که در طول فیلم رخ میدهند ناگهان تغییر شکل میدهند و ما دلیل این جابهجایی را نمیبینیم. چون توکلی میخواهد کاری کند که تماشاگر بهدرستی نتواند بفهمد کدام سکانس واقعی و کدام سکانس خیالیست.
توکلی مفهوم انتظار یک منجی را هم به عنوان یکی از درونمایههای اصلی داستان فیلمش برمیگزیند. نام فیلم به تنهایی بیانگر یک فقدان است. مادر و احسان و یلدا در انتظار یک منجیاند. کسی که بتواند خیال آنها را از بابت یلدا راحت کند. مژدهی ظهور این منجی میتواند زندگی آنها را متحول کند. تصاویر فضاهای خالی از آدم در تیتراژ ابتدایی فیلم، از همان ابتدا بر همین موضوع صحه میگذارند. مادر در آشپزخانه تصنیف «شب به گلستان» مرحوم داریوش رفیعی را گوش میدهد که جلوهای دیگر از همین انتظار است. این انتظار است که میتواند رنگ تازهای به زندگی سادهی آنها بدهد. ایدهی تعویض کاناپه و تلاش ستایشبرانگیز مادر خانواده برای پذیرایی خوب از رضا نوید تحولی جدی در دل این خانوادهی کوچک را به تماشاگر میدهد. ایدهی رفتن برق در اولین ورود رضا به خانه و متعاقب آن نمای زیبایی که از بالکن خانواده هر چهارنفر را نشسته در اطراف نور گردسوز میبینیم، اهمیت حضور رضا را پررنگتر میکند.
نگار جواهریان در فیلم اینجا بدونمن
آدمهای اینجا بدونمن از تنهایی رنج میبرند. مادر در محل کارش موقعیت مناسبی ندارد و مدام با اطرافیانش در کشمکش است. در همان نمای معرفی مادر، کارگران کارخانه را میبینیم که مشغول تماشای لیست اخراجیهای کارخانه در راستای تعدیل نیرو هستند. نام مادر در بین آنها نیست و بعداً متوجه میشویم که جزو بازنشستگان هم نیست و موقعیت بیثباتی در محل کارش دارد. اما سعی میکند با ورود به خانه تمام مشکلات طاقتفرسای محل کارش را فراموش کند و کاری کند که یلدا امید به زندگی را از دست ندهد. احسان هم که وصلهیست ناجوری در محل کار خود، به دنبال پناهگاه و مآمنی میگردد تا غصههای بیشمار و مسئولیتهای سنگینش در قبال خانواده را فراموش کند و به سینما پناه میبرد. سینما در اینجا نقش تاریخیاش را بهخوبی ایفا میکند. سینما در یکی از تعاریف بیشمارش جاییست که میتوان دل از واقعیات روزمرهی زندگی برید و در فانوس خیال آن غرق شد. سالن تاریک سینما محل مناسبی برای تخلیهی احساسات تماشاگر است و از این رو مکان مناسبی برای احسان به شمار میرود و در انتهای فیلم که احسان از جادوی افتادن نور روی پردهی سفید سینما میگوید، ادای دین خالق اثر را بیواسطه و بیکموکاست نسبت به مدیومی که در آن کار میکند میبینیم. از این زاویه اینجا بدون من اثری در ستایش سینما هم هست. نقشی که سینما به مثابهی یک رویا ایفا میکند عنصری نجاتبخش است. گیرم که موقتی باشد و کمرنگ شدن تدریجی لبخند احسان در پایان فیلم که شادمانه به خوشبختی خانوادهاش نگاه میکند، سویهی تلخ این رویای موقتیست. صحنهای که هنگام مکالمهی یلدا و مادرش متر در دست یلدا در لابهلای سیم تلفن میپیچد و گیر میکند، تعبیر زیبای دیگری در تفاوت دو دنیای عینی و ذهنی فیلم است. به این صورت که مکالمه و ارتباط به عنوان یکی از جلوههای احساسات بشری در تعارض با دنیای حساب و کتاب و واقعیت جاری روزمره در جدالی بیپایان در دنیای پیچیدهی امروز است. انگار در این دنیای مادی و صرفاً اقتصادی جایی برای بروز احساسات نیست. به همین دلیل است که احسان به خاطر دنیای شخصی و اهانتی که به این دنیا شده با همکارش دعوا میکند و ابرویش میشکافد.
از طرفی توکلی در پرداخت شخصیتها هم بسیار موفق عمل کرده است. به طور مثال، اگر در یک طرف ماجرا احسان را داریم که حتی بیان کردن نحوهی خودکشی پیشنهادی از طرف او یادآور خودکشی صادق هدایت است که کاملاً با شخصیت علاقهمند به ادبیات و نوشتن احسان همخوانی دارد، در طرف دیگر ماجرا رضا را داریم که یک شخصیت کاملاً معمولی و یک پسر خوب و کاملاً مناسب برای ازدواج با یلداست. در صحنهای که او و احسان را در ماشین میبینیم، احسان صندلی ماشینش را خوابانده و در رویاهایش غرق شده و رضا در تقابل با چیزی نخواستن او خواهان یک ساندویچ همبرگر بزرگ است. اینها نشانههای کوچکی از دقت توکلی در جزئیات حسابشدهایست که در پیکربندی فیلم نقش مهمی را ایفا میکنند. انتخاب نامهای شخصیتها هم کاملاً هوشمندانه به نظر میرسند. احسان به معنای بخشش که با توجه به فداکاری او در قبال خانوادهاش نام مناسبی به نظر میرسد و نام یلدا که شب سیاه طولانی تعبیر مناسبی برای رنجها و غمهای درونی اوست. رضا هم که با توجه به انتظار خانواده برای رضایت او به تن دادن ازدواج با یلدا و نهایتاً رضایت او که جلوهای عینی/ذهنی دارد با مفهوم این نام کاملاً همخوانی دارد.
اما آنچه به نظرم باعث شده فیلم بهرام توکلی با تمام حسنها و ویژگیهای درخشانش فیلم شاهکاری جلوه نکند، تغییر زاویهی دید فیلمساز نسبت به آدمهای فیلمش و بهخصوص احسان است. وقتی شروع یک فیلم با روایت یک راوی شروع و پایان فیلم با روایت همان راوی به پایان میرسد کمترین انتظاری که میتوان داشت، حفظ روایت اول شخص در فیلم است که در این صورت همراهی تماشاگر با احسان بیشتر میشد و شکلگیری رویا از جانب او را راحتتر قبول میکرد و فیلم به هدف اصلیاش نزدیکتر میشد. اما متاسفانه شخصیت مادر با بازی بهشدت بیرونی و پرتاکید فاطمه معتمد آریا و حضور پروزن این شخصیت، مجالی برای راهیابی تماشاگر به درونیات احسان نمیدهد. به نظر میرسد بازی بهشدت جلوهگرایانهی معتمد آریا متاسفانه توکلی را هم تحت تاثیر قرار داده است. بازی معتمد آریا در اینجا بدون من، همان نقشی را ایفا میکند که مثلاً موسیقی زیبای مجید انتظامی در فیلم بوی پیراهن یوسف ایفا کرده بود. عناصری که بهتنهایی زیبا و تحسین برانگیزند اما استفادهی بیش از حد از این عناصر تبدیل به پاشنهی آشیل چنین آثاری میشوند.
حیف است در پایان این نوشته یادی از بازیهای زیبای فیلم بهخصوص صابر ابر نکنم که بدون حضور او اینجا بدون من قطعاً اثرگذاری کنونی را نداشت. واقعاً چطور میتوان تشخیص داد که او در فیلم واقعاً سرماخورده و یا دارد سرماخوردگی را بازی میکند؟ و حامد ثابت که الحق و والانصاف موسیقی متفاوتش نقش بسیار زیادی در فضاسازی و روح حاکم بر اثر داشته است. کمتر فیلمی را در این سالها سراغ دارم که انتخابهای بازیگرانش چنین دقیق و باوسواس صورت گرفته باشند. واقعاً گزینهای بهتر از صابر ابر برای نقش احسان، فاطمه معتمد آریا برای نقش مادر، پارسا پیروزفر برای نقش رضا و نگار جواهریان برای نقش یلدا سراغ دارید؟
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]