جیمز براردینلی : گتسبی بزرگ، به عنوان یکی از بزرگترین رمان های آمریکایی قرن بیستم شناخته می شود و با این وجود خیلی ها هم آن را به عنوان کتابی به یاد دارند...
24 آذر 1395
گتسبی بزرگ، به عنوان یکی از بزرگترین رمان های آمریکایی قرن بیستم شناخته می شود و با این وجود خیلی ها هم آن را به عنوان کتابی به یاد دارند که در دبیرستان مجبور به خواندنش بودیم. تا به حال، چندین بار سعی شده تا این کتاب را به فیلم تبدیل کنند (که قابل توجه ترینشان نسخه سال 1974 با بازی رابرت ردفورد بود). اما هیچ کدام آن ها نتوانستند جادویی که در کتاب وجود داشت را به پرده نمایش منتقل کنند. متاسفانه این نسخه جدید با جلوه های سه بعدی و دیگر حقه های تصویری و صوتی، باز هم نتوانسته آن روند را تغییر دهد. با وجود این که به داستان اسکات فیتز جرالد وفادار است اما داستان روح ندارد و در جریان فیلم، قدرتش ضعیف می شود. شاید برای کارگردانی پر انرژی مثل باز لارمان خیلی بعید به نظر برسد، اما او یک فیلم سینمایی خواب آور را ساخته است. واضح است که گتسبی بزرگ، برای این که درست از آب درباید، رمان سختی است اما شاید به لارمان برای اینکه تلاشش را کرده است، اعتبار خوبی بدهد. بعضی از انتخاب های او عجیب و غریب است و مواقعی هست که به نظر می رسد او به همان فرزند خوانده احمق مولین روج(فیلم قبلی او) تغییر شکل داده است. صحنه های میهمانی که شامل موسقی هایی از کینی وست و جی زی می شود کاملاً از محدوده کل فیلم خارج است و مخاطب را کاملاً از حال خود خارج می کند. همچنین یک احساس دیگر هم وجود دارد که شاید لارمن می خواسته با این صحنه ها پا را فراتر بگذارد و به نمایش هرزگی و عیاشی بپردازد اما برای اینکه درجه پی جی 13 بگیرد آن صحنه ها را کوتاه کرده است. این که فیلم را به صورت سه بعدی بسازند، شاید تصمیمی فاجعه بار نبوده است، اما قطعاً خوب هم نبوده است. چرا که مشکلات تصاویر پر عمق و تصاویر محو مربوط به موقعیت، باعث شده که گتسبی بزرگ دچار نقصان شود. و همچنین استفاده از کلمات پاپ آپ بنا بر موقعیت فیلم، باعث ایجاد حواس پرتی می شود. ارائه داستان با یک ابزار قاب بندی غیر ضروری آغاز می شود، جایی که نیک کاراوی (توبی مک گوایر) داستانش را به یک روانشناس در یک آسایشگاه می گوید. به سال 1922 در نیویورک فلاش بک می خورد و کاراکترهای اصلی معرفی می شوند. به اضافه نیک، که به شهر نقل مکان کرده بود که اوراق بهادر بفروشد، با دخترخاله اش، دیزی بوچانان (کری مولگیان)، شوهر او، تام (جوئل ادگرتون) و بهترین دوست دیزی، جوردن بیکر(الیزابت دبکی) آشنا می شویم. و بعد جی گتسبی(لئوناردو دی کاپریو) را می بینیم. مرد مرموز و ثروتمند که در منزلی در همسایگی کلبه کوچک، یعنی جایی که نیک اقامت دارد، زندگی می کند. گتسبی وقت را برای دوست شدن با نیک تلف نمی کند. اما او انگیزه های بالاتری هم دارد. او از دوستش می خواهد که یک مهمانی ترتیب دهد که در آن جا بتواند به طور مثلاً «اتفاقی» با دیزی روبه رو شود. معلوم می شود که این دو زمانی خیلی به هم نزدیک بودند و گتسبی می خواهد که دوباره به عشق گذشته شان بازگردند. گتسبی بزرگ، به عنوان یک کتاب، بسیار قابل قبول است. اما وقتی توسط لارمن به یک فیلم ترجمه شده است، جای بحث باقی می گذارد. فیلم به طور مداومی فاقد ریتم است. فیلم چرخش های ناهماهنگ دارد و بیننده را مجبور میکند که علاقه مند باقی بماند. سرانجام اینکه هیچ کدام از کاراکترها برایت اهمیت داشته باشند، سخت است. جزئیات زمانی، وقتی توسط سه بعدی به خطر نمی افتند، به خوبی نمایش داده می شوند. با این وجود باز هم حس اینکه در دهه 20 میلادی است را به ما نمی دهد. پیچش های خارج از زمانی بسیاری وجود دارند که جادوی داستان را باطل می کنند. اگر لارمن این کارها را در یک فیلم موزیکال و فانتزی چون مولین روج انجام می داد، یک چیز بود و انجام دادن همه آن ها در یک اقتباس از رمانی که حرمت دارد، یک چیز دیگر است. یکی از نقاط قوت رمان فیتزجرالد این است که پنجره ای را باز می کند که خودت را در دهه پر سر و صدای 20 می بینی. تصویری از یک علاقه بزرگ که در ادامه اش یک افسردگی بزرگ هم در پی دارد. این یکی از معدود چیزهایی است که اقتباس سال 1974 درست انجام داد. لارمن بدون نیاز یا علاقه به بالا بردن شدت هر چیزی، این نکته را هم فراموش می کند. هیچ بحثی نیست که لئوناردو دی کاپریو نقش گتسبی را اجرا کرده است. بهترین عنصر فیلم هم وقتی خود را نشان می دهد که در اوایل آن او یک حضور نیمه درک شده دارد. یک سایه روی یک اردک یا یک شمایل نصفه و نیمه در یک پنجره. آشکارسازی چهره او بی نظیر است، یک کلوز آپ بسیار خوب از دیکاپریو در حال لبخند زدن. بعد از آن، بازیگر در یکی شدن با کاراکتر مشکل دارد. تجربه او با گتسبی، کشمکش های سختی دارد و وقتی او می گوید: «ورزش قدیمی»، لحنی که کلمات را با آن ادا می کند، قانع کننده نیست. اجرای دی کاپریو از ردفورد بهتر است اما این هم از چهره ای که جی گتسبی داشته است، خیلی متفاوت است. توبی مگوایر در نقش نیک خوب است، اما حضور بیشتر مثل یک تماشاچی است تا کسی که نقشی داشته باشد. کریمولیگان در نقش دیزی از هر جهت که نگاه کنی، قابل توجه نیست.
باید جالب باشد که بدانیم، طرفداران گتسبی بزرگ چطور به این فیلم واکنش نشان خواهند داد چرا که آن ها تنها افرادی هستند که مناسب تماشای این فیلم هستند. بین لحظات افراطی فیلم، لحظاتی هم هست در مورد مفاهیم عمیق و زیبای کتاب در رابطه با عشق، ثروت، شهرت و قدرت که بی عیب هستند. در رومئو و ژولیت، باز لارمن قادر بود که از سبک افراطی خود برای نشان دادن یک داستان هیجان انگیز کلاسیک استفاده کند. در گتسبی بزرگ، او ثابت م یکند که در تکرار تاریخ ناتوان است و نتوانست کسانی را که می گفتند، خوب بودن فیلم استرالیا، از دستش در رفته بود را قانع کند!
نیک کاراوی (توبی مگوایر) که در جزیره لانگ زندگی می کند، مجذوب گذشته مرموز و سبک زندگی اسراف کارانهٔ همسایه خود جی گتسبی (دی کاپریو) می شود. او به سمت گتسبی کشیده می شود تا شاهدی بر تراژدی زندگی او باشد...