مجتبی علیزاده : گر از تاریخ به خوبی آگاه نباشیم در قضاوت دچار اشتباه میشویم. در سینما اگر کسی امروز فیلم کازابلانکا را ببیند به هیچ وجه لذتی را که بیننده آن فیلم...
14 آذر 1395
گر از تاریخ به خوبی آگاه نباشیم در قضاوت دچار اشتباه میشویم. در سینما اگر کسی امروز فیلم کازابلانکا را ببیند به هیچ وجه لذتی را که بیننده آن فیلم در زمان ساخته شدنش برده نخواهد برد؛ چون آن را یک کلیشه تمام عیار میبیند. و به حق ساختار آن امروزه کلیشهای بیش نیست. اما اگر بداند موفقیت این فیلم باعث شده فیلمهای بعدی شبیه این فیلم ساخته شدهاند، آن وقت به ارزش آن فیلم پی خواهد برد. این اتفاق در مورد فیلم “مظنونین همیشگی” هم تکرار شده است و این هر دو، فیلمهایی کلیشه سازند. بینندهای که امروز فیلم “مظنونین همیشگی” را ببیند با خودش غر میزند که: “باز هم از این غافلگیریها که جدیداً مد شده”. این مخاطب اگر کمی با تاریخ سینما آشنا باشد یا کسی به او بگوید که غافلگیری پایانی در سینما به این صورت از سال ۱۹۹۵ و از این فیلم آغاز شده، به جایگاه این فیلم در تاریخ سینما پی خواهد برد. پس از این فیلم بود که موج فیلمهای غافلگیرکنندهای رواج پیدا کرد که تمایل داشتند در پایان فیلم نکته مهم هویتی درباره قهرمان را برای مخاطب رو کنند و او را شگفتزده کنند و مجبورش کنند صد دقیقه به عقب برگردد و دوباره تمام فیلم را در ذهن مرور کند؛ چون صد دقیقه سرش کلاه رفته است. این رویه گسترش زیادی پیدا کرد مثل آنچه که پزشکان به آن سندرم میگویند. از نمونههای معروف این فیلمها میتوان به بازی ۱۹۹۷، حس ششم ۱۹۹۹، باشگاه مشتزنی ۱۹۹۹ و دیگران در سال ۲۰۰۱ اشاره کرد. “مظنونین همیشگی” داستان پیگیری یک جنایت است که به یک سلسله جنایت و سپس به یک اسم مرموز و ترسناک میرسد: کایزر شوزه. در پی یک سرقت بزرگ، پلیس مثل همیشه عدهای سابقهدار را دستگیر کرده است اما هیچ مدرکی مبنی بر دست داشتن این پنج نفر در این حادثه در اختیار ندارد و آنان آزاد میشوند. ادامه ماجرا را از زبان یکی از آنان میشنویم که چند ماه بعد در پی حادثهای دوباره دستگیر شده است. او وربال کینت است. یک فلج مغزی که دست و پای چپش چلاق است. وربال تعریف میکند که این پنج نفر پس از آزادی به این فکر میافتند حالا که این قدر تاوان میدهیم چرا باید همچنان بیگناه باشیم و تصمیم میگیرند که کاری بکنند. آنان نقشه یک سرقت را میکشند و … . مظنونین همیشگی محصولی از نسل جوان سینماست. برایان سینگر این فیلم را در بیست و هشت سالگی کارگردانی کرده است و یکی از محصولات جوانان دهه نود است. افرادی مانند کوئنتین تارانتینو، دیوید فینچر، ام نایت شیامالان و … که پس از نسل تحصیلکرده دهه هفتادی هالیوود مانند اسپیلبرگ، اسکورسیزی، کاپولا و جرج کامرون روی کار آمدند و با تکیه بر تجربه گذشتگان و دانش خودشان فیلمهایی ماندگار ساختند. فیلم در سال ۱۹۹۵ برنده اسکار بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش دوم مرد شده است و از نقاط اوج کارنامه حرفهای سازندگان آن است. مهمترین دلیل ماندگاری این فیلم استفاده دقیق و بهجا از ساختار است. با مقایسه این فیلم با دیگر فیلمهایی که به این صورت ساخته شدهاند در مییابیم که مظنونین همیشگی بر خلاف بقیه، قابلیت مشاهده چندین باره را دارد و لذتی تکرار شدنی را به همراه دارد که محصول تقسیم درست اطلاعات و هدایت احساس مخاطب و بازگذاشتن احتمالات گوناگون در داستان است. آنچه در دیگر فیلمهای مشابه کمتر دیده میشود. فیلمهای مشابه با تکیه بیش از حد بر غافلگیری پایانی تمام صحنهها و اطلاعات را در جهت شوک پایانی هدایت کردهاند و محصول آن خستگی مخاطب در طول فیلم است و اینکه فیلم برای بار دوم قابلیت دیدن ندارد اما در مظنونین همیشگی نکته اصلی غافلگیری نیست بلکه آنچه مخاطب را به وجد میآورد چگونگی غافلگیری است که دوست دارد بارها ببیند و از این همه مهارت لذت ببرد که چهگونه همه چیز وارونه جلوه داده میشود و حقیقت غیرقابل دسترسی است. مظنونین همیشگی هنوز ماهرانهترین اجرای غافلگیری پایانی در فیلمهاست که به درستی مرحله به مرحله مخاطب را همراه خود میکند و در آخر داستان پایانی دارد که بیاغراق هیچکس قادر به حدس زدن آن نیست. پایانی منطقی و در عین حال عجیب. تلخ و در عین حال شیرین. اگر ماهرانه سرمان را کلاه بگذارند به زرنگی طرف مقابل احترام میگذاریم.
پنج مرد که یگ گروه سرقت به راه انداخته اند، در کار آخرشان ناموفق بوده اند و حالا «سوزه»، یک رئیس مافیایی، آن ها را وادار می کند دست به سرقتی بزنند که انجامش عملا غیرممکن است. شهرت خشونت «سوزه» آن چنان است که می گویند وقتی تهدید کرده اند خانواده اش را می کشند، خودش این کار را کرده تا ثابت کند از هیچ کس نمی ترسد...