حسین خسروجردی : پیرنگ اتحادیه ی باراندازهای نیویورک زیر نظر تبهکاری به نام «جانی فرندلی» (کاب) اداره میشود. «چارلی مالوی» (استایگر) وکیل متقلب «جانی» است و برادرش «تری» (براندو) که قبلاً مشتزن بوده، در...
13 آذر 1395
پیرنگ اتحادیه ی باراندازهای نیویورک زیر نظر تبهکاری به نام «جانی فرندلی» (کاب) اداره میشود. «چارلی مالوی» (استایگر) وکیل متقلب «جانی» است و برادرش «تری» (براندو) که قبلاً مشتزن بوده، در بارانداز میپلکد و خورده فرمایشهای «جانی» را انجام میدهد. ولی تری (که بوکسور بختیاری نبوده، و از اینکه با تبانی مافیا، مسابقهای را که میتوانسته ببرد، باخته، خود را نمیبخشد) خبر ندارد که سرکارش گذاشتهاند تا جویی دویل، یک کارگر بارانداز دیگر را در تله بیندازد. سرانجام جویی دویل که قانون بارانداز را («کر باش و لال») زیر پا گذاشته و قناری شده با همکاری ناخواسته تری به قتل میرسد. او که خیلی دیر از فریبکاریها سر در میآورد، سخت شیفتهی ادی دویل (اوامری سنت) خواهر مقتول میشود . ادی وی را روشنگری میکند که چه اشتباهی مرتکب شده است. تری که به دام مافیا افتاده نمیداند چه راهی را در پیش گیرد و مستاصل شده است. ولی عشقاش به ادی باعث میشود به تدریج دریابد که واقعاً چه کاری انجام داده و دچار ناراحتی وجدانِ زیادی میشود. ادی با مبارزه با پدر تری (کارل مالدن) ، او را متقاعد میکند که تری واقعاً نمیدانسته که با او بازی کردهاند. در همین زمان، جانی که حس کرده تری امکان دارد علیه او و دار و دستهاش در دادگاه شهادت دهد، چارلی را میفرستد که برادرش را بکشد. چارلی این کار را نمیکند و خلافکارها نیز او را خاموش میکنند و تری جسد او را مییابد. تری شهادت میدهد و سیطرة خلافکارها را بر بارانداز خاتمه میدهد.
تأملات 1. یکی از جنبههای تماتیک فیلم این است که به طور واضحی از ناکامیها و توفیقهای مذهبی باربرها حرف میزند و هیچگاه به دام تمسخر مذهب و ایمان نمیافتد. ایدی و پدر بری نه تنها کاتولیکهای متعصبی هستند بلکه کل فیلم هم پر است از نشانههای مذهبی؛ بالا بردن نولان پس از شهادت یا نبرد تری در انتها. حوادث بارانداز تماشاگر را تحت تأثیر قرار میدهد و ذهن مخاطب را درگیر این میکند که چرا مذهب این میزان قدرتمند است و چرا ایدههایش این گونه ظرف 2000 سال گذشته گسترده است. همچنین مخاطب نسبت به مظلوم احساس همدلی میکند. شاید تا قبل از دیدن این فیلم، کاتولیسم را در نمایش و جواهرات و جزمگرایی خلاصه کنیم اما بعد از دیدن این فیلم چیزی بیش از اینها از کاتولیسم کشف خواهیم کرد. پدر بری در فیلم میگوید: «کاری که با نولان کردین همانند به صلیب کشیدن است.» (البته این به صلیب کشیدن مصادیق زیادی دارد.) حتی برای من که مسیحی و کاتولیک نیستم، قدرت مسیح در آن بارانداز عینی است؛ قدرت تعلیم و کمک به انسانها برای سازماندهی.
2. رئالیسمی که داستان فیلم دارد، تا حدی تحت تأثیر رمان نویسهای اجتماعی مثل تواین، نوریس و اشتاین بک است، اما در بارانداز تا حد بسیاری با جنبش نئورالیسم ایتالیا قرابت دارد؛ 1- 2 لوکیشنها و دکور: تأکید بر استفاده از میزانسنبندی لوکیشنهای طبیعی و واقعی است. چنانچه فیلم در لوکیشنهای طبیعی در نیوجرسی فیلمبرداری شد. 2-2 تصویربرداری و نورپردازی: بوریس کافمن(که برای این فیلم اسکار را برد) سعی در نشان دادن واقعیت بدون دستکاری دارد، همچنین از عمق میدان استفاده میکند. و نیز صحنهها دارای حرکات فرم دوربین و فوکوس دقیق است. 3-2 استفاده از نابازیگران: در این سبک، برای ایجاد حس واقعی بودن روایت، از نابازیگران استفاده میشود. و شاخصه ی این شیوه، معجونی است از بازیگران حرفهای و نابازیگران. چنانچه خیلی از سیاهی لشکرها همان کارگرهای باراندازهای جرسی بودند. در این فیلم کازان (به پیشنهاد شولبرگ) از بوکسورهای حرفهای و واقعی سنگین وزن استفاده میکند مثل تونی گالنتو، ایب سیمونو و لی اوما. (چنانچه اسکورسیزی چند سال پیش در ستایش تعلق خاطر کازان به واقعگرایی درباره ایده درخشان او در آوردن بوکسورهای واقعی به عنوان بازیگر صحبت کرد.) 4-2 تدوین متعارف 5-2 درون مایه فیلم اساس فیلم، بر دیدگاهی اخلاقی بنا شده است. مخاطب خود را با «واقعیت» بیرونی بارانداز آشنا میکند. کارگرهای بارانداز که توسط اتحادیهای که باید کمکشان میکرد، استثمار شده اند. و بعد قهرمانی از طبقه کارگر، سرکوب اجتماعی، وجدان اجتماعی و... 6-2 روایت
دربارانداز (وفیلمهای نئورنالیستی)، بر عنصر تصادف که یکی از اصلیترین ویژگیهای این سینماست، تأکید میکند. تری، جویی دویل را با حیلهای ناجوانمردانه از آپارتمان و مخفیگاه خود بیرون میکشد و تنها بعد سقوط او از پشتبام، وقتی که طعنههای تراک و تیلیو را میشنود، متوجه میشود که در توطئه قتل جویی دست داشته. به این ترتیب تری به صورت ناخواسته و به دست خود مسبب حادثهای میشود که کل داستان بر آن بناء شده است. البته لازم به ذکر است که شاید شولبرگ قصدش تقلید نبوده ولی این سبک تأثیر ناخودآگاه بر او داشته است.
3. ساعتی گرگی درآید در بشر ساعتی یوسف رخی همچون قمر میرود از سینهها در سینهها از ره پنهان، صلاح و کینهها
یکی از محورهای فیلم فردیت و خودآگاهی و بیداری تری در مقابل کسانی مثل چارلی و جانی و در برابر اجتماعی است که به آن تعلق دارد. ایستادگی او در مقابل اتحادیه کارگری تنها یک اعتراض متهورانه نیست، بلکه یک تغییر و کشف ذهنی تدریجی نه دفعی را در تری ارائه میکند. تری از راه مبارزه با خود میتواند به کمال برسد. البته چنین امر مهمی آسان صورت نمی گیرد زیرا تلاشی است بر خلاف مسیر عادی غرایز. کازان و شولبرگ در این فیلم برخلاف بعضی از فیلمسازان عقیده دارند که آدمی اگر بخواهد میتواند خود را متحول سازد و به سوی کمالات اخلاقی حرکت کند. و بر جبر محیط تا حدودی غلبه کند.(باید گفت در جایی که حیوانات هم در اثر تربیت، خلقشان عوض میشود چگونه ممکن است آدمی تحولپذیر نباشد؟!)
تری قبل از تحوّل: -تری یک انسان آسمان جل و آسُ پاس است که همیشه دنبال یک کار ثابت و چند دلار بیشتر بوده. -تری یک بازنده و سست اراده است در حالی که میتوانست در شب بازی فینال بوکس حریفش را به آسانی شکست دهد و تا راند چندم هم بر حریف مسلط بوده اما به خاطر شرط بندی چارلی بر سر برد رقیب او به راحتی میبازد چون جانی میخواهد تری ببازد. - آدم تو سری خور و حرف گوش کن و کر و لال و مطیع چارلی است. و در برابر قضیه پرت شدن جویی دویل از پشت بام سکوت میکرد. -تری آدم ترسو و ساکتی بود. -زندگی بی هدفی دارد و عنصر نا امیدی است. -در صحنه کافه و سالن رقص، ایدی درباره اصول ثابت زندگی تری با او بحث میکند چیزی که تری در این گفتگو به عنوان فلسفه زندگی خود مطرح میکند. (بزنش قبل از این که بزندت). -او تحت تأثیر چارلی قرار دارد و به عنوان یک کارگر کم سواد و عامی از یک دیدگاه شخصی و متمایزو متفاوت با طبقه اجتماعی خود برخوردار نیست و بنابر ضروریات و نیازهای پذیرفته شده در جامعه خشن و رقابتی بارانداز عمل میکند. (مثلاً وقتی جانی پولها را برای شمردن به او میدهد، بیگ مک او را مسخره میکند و جانی به شوخی او را انیشتین صدا میزند.) -دیدن فساد و حق کشی و نادیده گرفتن و دم برنیاوردن از شاخصه های شخصیت تری است. جرقهها و انگیزههای شخصی و اخلاقی که شخصیت تری را در آینده می سازد و متحول می کند: -او در برابر قضیه پرت کردن جویی دویل از پشت بام، خود را مقصر میداند و رنج میکشد و اعتراض ولو کم رنگ به جانی فرندلی می کند مبنی بر اینکه «باید به من هم میگفتین» -دلبستگی او به ایدی نشان میدهد قلب او هنوز زنده است. -یادآوری شکست تعمدی در مسابقه بوکس. -قتل نولان و چارلی. - موعظههای شورانگیز پدر بری. - ایدی به عنوان نماینده دیدگاه انسان کامل به همراه پدر بری، پیش فرضهای ذهنی تری را به چالش میکشند و او را به سوال کردن وا میدارند. -حضور تری ولو به عنوان جاسوس در کلیسا (پدر بری: چیزی که برای آنها خبرچینی است برای شما گفتن حقیقت است.) -پدر بری با تری درباره مفهوم برادری و و وفاداری او به جانی حرف میزند. -تری هر وقت از صفات پست مافیا خسته میشد، با کبوتران خود همنشین میشد. و به پرواز آنها در آسمان نگاه میکرد.
تری بعد از تحوّل: در نهایت، تری به خودآگاهی و به استقلال از دارو دسته جانی رسید، چنانکه در ملاقات آخر با چارلی در تاکسی و در صحنه ی فراموش نشدنی و معروف contender از او حرف شنوی ندارد و با آن ذهنیت ساده و قطعی در ابتدای فیلم درباره موضوع حرف نمیزند. او حالا دیگر «کر و لال» نیست بلکه یک «قناری» است. و این تجاوز و زیر پا گذاشتن از قانون کر و لال بودن کارگران بارانداز، تحول درونی تری را روشنتر و بزرگتر میکند. شهادت علیه جانی فرندلی با وجود قبح همکاری با پلیس و خبرچینی در میان کارگران، وابستگی و تاثیرپذیری تری را به فرهنگ اجتماع خود قطع میکند و او را به یک فرد تبدیل میکند. تری(به چارلی) : چرا متوجه نیستی؟ میتونستم به حریف قابل باشم، میتونستم شخصیت داشته باشم، میتونستم کسی باشم، احترام و توجه، نه مثل الان که یه آس و پاسم. این واقعیته. واقعاً بیشتر از یه آس و پاس نیستم. تو باعث شدی چارلی. چارلی چیزی نمیگوید انگار حق را به او میدهد.
4. صحنهای در فیلم هست که پشت «آقای طبقة بالایی» را در اتاق نشیمن میبینیم. اما متاسفانه پیام به مخاطب نمیرسد. (هرچند در صحنهای دیگر قاب عکس حاوی عکس جانی و فرد مورد نظر است که تری آن را خورد میکند) نکته این است که جانی فرندلی تنها مقصر نیست، آدمهای قویتری پشت پرده حضور دارند.
5. اگر به جای نمای متوسط از لی کاب (جانی فرندلی) دوربین به سمتش حرکت میکرد، و او جمله «من برمیگردم و همهتون یادم میمونین» را می گفت و بعد فیلم تمام میشد، قطعاً تأثیر متفاوتتری از پایان داشتیم به جای این که ایدی و پدر بری با لبخندی پیروزمندانه به صحنه نگاه کنند. این تنها تصویر متظاهرانه فیلم است و تنها نشان از «هالیوود». آخر چطور میتوانند آنجا بایستند و لبخند بزنند، در حالی که تری ممکن است بمیرد، مثل تانکر دارد خون میریزد. ایدی باید میترسید و فکر میکرد آیا برای بعد از این انقلاب و تحوّل، برنامهای هم برای سازندگی و حمایت از اتحادیه و خانوادهها و اسکلههای تحت نفوذ آناستازیا دارد؟! میترسید از اینکه استثمار دوباره برگردد!! نه اینکه لبخند می زد . شاید هم این لبخند هالیوودی طعنهای است به مبارزات و اتحاد مردمی که در نهایت با بی خردی و برنامه نداشتن استثمار دوباره باز میگردد. (همانطور که شولبرگ در رمان به آن میپردازد. و در حاشیه به آن پرداختیم.)
6. موسیقی برنستاین نابغه فوق العاده است. فقط در صحنههایی صدای آن بیش از حد بلند است و در جاهایی هم مزاحم، که باعث میشود مخاطب به جای واکنش به قصه، مدام درگیر احساسات شود. اما در کل عالی است.
7. ادی دویل : خواهر کارگر مقتول، وجدان تری را بیدار میکند. اوست که به تری کمک میکند تا چشم به روی واقعیتها باز کند. اوست که حیات دهندهی تری است. اوست که همچو آبی روی ناشسته و تردامنِ سیه رویِ تری را میشوید. اوست که در بندر هوبوکن کشتی بی دست و پای تری را میگیرد و حمل میکند. و مانند آبِ دریا، کشتی وجود تری را به سوی ساحلِ حقیقت حمل میکند. اوست که روح ناپاک و سرگردان تری را درمان میکند. به برکت وجود عشق ادی دویل است که تریِ گمراه و سرگشته و سست اراده و فریب خوار و درمانده و مبهوت، حیات و نشاط می یابد و ادی او را به حرکت و پویایی وا میدارد. اوست که به عمداً و اختیار از عرش به فرش می آید و با ناتوانان همنشین میشود تا ارشادشان کند. و تری شکسته بال آسمان را یاری دهد. در نهایت تری هم نشان داد عاقل است، چون مرد عاقل مغلوب زن و مرد جاهل غالب بر زن است.
8. چارلی: ظاهر الفاطشان، توحید و شرع باطنِ آن، همچو درنان، تخم صرع چارلی وجه قانون، مشروع و اجتماعی آن گروه تبهکار است. و ظاهرسازی میکند. چارلی مردی مستأصل است، با اینکه میداند اشتباه میکند ولی راه دیگری برای زنده ماندن در مقابل خود نمیبیند.
در حاشیه فیلم 1. براساس گفتهی فیوره، اتوبیوگرافی نویس براندو، در مورد صحنهی گفتگوی براندو و استایگر در تاکسی، به نظر براندو صحیح نمیآمده. به گفتهی براندو: «مسائل هفتتیر کشیدن چارلی، ابلهانه و خندهآور بوده» 2. خیلیها معتقدند کازان برای نوشتن فیلمنامهی دربارانداز با آرتور میلر نمایشنامه نویس تماس گرفت وقتی میلر از مسایل فاش کردنهای (و قضیه مک کارتی) کازان با خبر شد، پیشنهادش را رد کرد. این دروغ است بلکه واقعیت این است که آرتور میلر فیلمنامهای را در باره ماجراهای بارانداز نوشت که نتیجهاش شد قلاب. اما کازان در ساختنش موفق نبود. 3. بعضی از صحنههای براندو جداگانه فیلمبرداری میشد تا او زودتر به دیدار روانکاوش برود. 4. بعضی از شخصیتهای واقعی که دربارهی سیطرهی مافیا بر اتحادیه کارگری بارانداز اعلام خطر کرده بودند عبارتند از: تری مالوی در واقع همان آنتونی دی ویچنزو است که وجود فساد در آنجا را فاش کرد او بوکسور بود و نام مختصرش TM بود. و به خاطر همین که او برای تری مالوی مدل بود، او استودیو را تهدید به شکایت کرد و آنها به او پنج هزار دلار دادند. شخصیت پدر بری بر اساس شخصیت جان ام کوریدون کشیش خلق شد. او آدم باهوش دلسوز و فوقالعاده بوده است. او اصلاً شبیه یک شورشی نبوده بلکه مانند یک باربر بوده است و مثل آنها حرف میزده و رفتار میکرده است او تنها کسی بوده است که به کارگرهای بیپناه باراندازها کمک میکرده است، مثل یک رهبر. کارگرهای بارانداز توسط اتحادیهای که باید کمکشان میکرد، استثمار میشدند. آن زمان حدود هشت میلیارد دلار در سال از طریق بنادر نیویورک-نیوجرسی جابجا میشدند و باز از 25 هزار کارگر هم به روشهای مختلف اخاذی میکردند. پدر کوریدون به آنها یاد میداد که چگونه برای احقاق حقشان بایستند. او رهبر یک شورش خاموش بود. پدر کوریدون البته اقتصاد خوانده بود. و در این موارد صاحب نظر بود، مبارزه با آن زالوها آسان نبود. پیتر نیتو تنها یک نفر از 33 نفری بود که تنها در منطقه چلسی کشته شده بودند. جانی فرندلی براساس آلبرت آناستازا گنگستر بود. چارلی مالوی براساس ادی مک گران بود که شخصیت خیلی خیلی نافذی داشت مثل یک جنتلمن. او بر خلاف رئیس خود که اعدام شد، پول بسیاری صاحب شد و یک باشگاه شبانه زد. 5. دیگر وقتش است به نقل قولی که تقریباً همه متفق القول هستند پرداخته شود اینکه گفته میشود «شولبرگ و الیا کازان که مقابل کمیته مبارزه با کمونیسم شهادت داده بودند برای توجیه کارشان شخصیت تری مالوی را که یک «شهادت دهنده» است خلق کردند»در جواب باید گفت این مطلب یک مشت خزعبلات است باد شولبرگ یک سالی را در باراندازها گذراند که تحقیقاتش را کامل کند. با کارگران زندگی کرد. با آنها غذا خورد. با خانوادههایشان و در خانههایشان خوابید حتی توانست با پدر جان کوریدن دوست شود... 6. از ابتدا جان گارفیلد برای نقش تری مالوی در نظر گرفته شد که بعداً کازان براندو را انتخاب کرد. او میگفت: «من گارفیلد را دوست دارم او بازیگر بزرگی است، اما براندو یک چیز جادویی کوچک رازآمیز دارد.» اما براندو نقش را رد کرد! (البته هنوز فیلمنامه را نخوانده بود). بعد فرانک سیناترا وارد شد اما بعد اسپیگل تهیه کننده شروع به اغوا کردن براندو و اینکه چقدر به کازان بدهکار است کرد. در آخر عالیجناب براندو پذیرفت. 7. وقتی فیلمنامه کامل شد کازان پیش داریل زانوک رفت اما او از قصه خوشش نیامد و گفت: "این چه قصهایه؟ یه عده باربر عرقریز که جذاب نیست. شما دقیقاً چیزی رو می خواین نشون بدین که آمریکا نمیخواد ببینه.» بعد کمپانیهای برادران وارنر، پارامونت، متروگلدوین مدیر، کلمبیا... همهشان رد کردند. تا یک دفعه سام اسپیگل به داد کازان رسید. گج، اسپیگل را در هتلی ملاقات کرد و داستان رفتارهالیوود با در بارانداز را برایش تشریح مرد. و داستان را برایش تعریف کرد. اسپیگل فقط یک جمله گفت: «انجامش میدم»
فرق داستان و فیلمنامه دربارانداز در سال 1948 مالکوم جانسن مجموعه مقالههایی را در نیویورک سان درباره فساد موجود در بازارهای نیویورک، نیوجرسی و به خصوص درباره «انجمن بینالمللی» باربرها منتشر کرد که در همان سال جایزه پولیتزر را هم برد. هم زمان که فشارها روی دولت برای تحقیق در این مورد زیاد میشد، جوکرتیس، خواهرزادهی رئیس کلمبیا، هری کوهن حقوق سینمایی اثر را خرید. و باد شولبرگ را برای نوشتن فیلمنامه استخدام کرد. شولبرگ در 1955 رمان بارانداز را بر اساس قصه تری مالوی منتشر کرد. در مقدمه اذعان کرد که: «رمان از زاویه دیگر به این ماجرا نگاه میکند.» در رمان، پدر بری قهرمان اصلی ماجراست. و پایان داستان هم واقعگرایانهتر است. ایدی به کالج باز میگردد و تری را با یخ شکن می کشند و جسدش را در مردابهای نیوجرسی میاندازد. جانی فرندلی به جرم شهادت دروغ یک سال زندان می گیرد. و همه میدانند هفت هشت ماهه به بارانداز بر میگردد. پدر بری را هم تهدید به تبعید در کلیسایی دوردست می کنند.
مارلون براندو: او با بازی در این فیلم روش طبیعی بازیگری را در دنیای سینما آفرید و وسعت داد که تا آن زمان شناخته شده نبود. به طرز حرف زدن و رفتار شاعرانه او که یک بوکسور زمخت است با ادی را توجه کنید... او فوق العادهاس. همین بس که الیا کازان درباره ی بازی براندو گفته است: « اگر در تاریخ سینمای آمریکا، هنرنمای بهتری هم وجود دارد من یکی از آن بیخبرم» خلاصه ی کلام، بزرگی عالیجناب براندو آنقدر است که هرچه بیشتر از او بنویسی و تحلیلاش کنی انگار از ارزشش کم کردهای. اوامری سنت (ادی دویل) :اوامری سنت را برای اولین بار کازان در نمایشی در برادوی دید. در صحنهای کوتاه اما یک بازی فوقالعاده. یک نوع معصومیت که انگ نقش ایدی در فیلم بود. همچنین گفته میشود که گریس کلی این نقش را به خاطر بازی در فیلم هیچکاک، پنجره عقبی رد کرد. این نخستین نقش اوامری سنت بود که به خاطرش اسکار بهترین بازیگر نقش دوم زن را نیز تصاحب کرد. اگرچه اوامری سنت آنچنان بختیار نبود. ولی تاثیر خود را در فیلمهایی چون کلاهی پر از باران(1957) و شمال از شمال غربی (1959) و اکسدوس (1960) بر جای گذاشت. بعدها در سریال تلویزیونی کار سیاه در نقش مادر سیبیل شپرد نمایان شد. در بین فیلمهای اخیرش به تایتانیک (1996) و خواب آفریقا را دیدم(2000) میتوان اشاره کرد.
کارل مالدن (پدر بری) : او در نقش یک رهبر و روشنگر مذهبی عالی بازی کرد. مالدن یکی از بازیگرهای همیشگی کازان بود و به خاطر بازیاش در اتوبوسی به نام هوس (1951) اسکار به دست آورد. البته او در بومرگ(1947)، بیبی دال(1956)، سربازهای یک چشم(متاسفانه ترجمه فارسی نام این فیلم غلط مصطلح است و ترجمه تحت الفظی است و معنی آن در فارسی –حقه- است.) (1961)، پرنده باز آلکاتراز(1962)، کولی(1962)، چگونه غرب برنده شد(1962)، پاتن(1972)، دیوانهها(1987) و بازگشت به خیابان سن فرانسیسکو (1992) بازی کرده است. راداستایگر (چارلی):از بازی فوقالعادهاش در مارتی(1955) تا چاقوی بزرگ(1955) و سمسار(1965) می توان اشاره کرد تا سرانجام به خاطر در گرمای شب(1967) در نقش کلانتر اسکار را به دست آورد. به فیلمهای اخیرش میتوان به جسم و روح(1998) و دیوانه در آلاباما(1999) اشاره کرد. او در سال 2002 مُرد. لی.جی.کاب(جانی فرندلی):او در نقش جانی فرندلی خیلی خوب بود. او در نقش رئیس فاسد اتحادیه کارگری در بارانداز است. تا قبل از دربارانداز در نمایش در انتظار لفتی و پسرک طلایی کلیفورد آدتیس بازی کرده. لی.جی.کاب در فیلمهایی چون آهنگ برناردت(1943)، بومرگ(1947)، مردی با کت و شلوار فلانل(1946)، دوازده مرد خشمگین(1957)، سه چهره ایو(1957) و جن گیر(1972) بازیهای خوبی کرد. و در سریال تلویزیونی ویرجینیایی (1962) بازی کرد. و در سال 1966، در نمایش مرگ یک فروشنده بازی کرد.
جملات به یاد ماندنی: 1. تری: نه، تقصیر اون نبود (پس از سالها مورد سوءاستفاده قرار گرفتن بیرون میریزد.) تو بودی، تو و جانی. اون شب که هر دو به رختکن اومدین و بهم گفتین: «هی بچه امشب شب تو نیست، میخوایم رو ویلسون شرط ببندیم.» اما اون شب، شب من بود. ویلسن رو تیکه پارش کرده بودم، کاملاً آماده. دورهای اول رو یادت میاد. هرکاری میخواستم باهاش میکردم... اما آخرش چی شد؟ اون عنوان قهرمان رو گرفت و رفت روی شونههای مردم. و من چی نصیبم شد؟ چند دلار و یک بلیط یک طرفه به «پالوکاویل». (منقلب شده) تقصیر تو بود، چارلی. تو برادر من بودی. باید ازم مراقبت میکردی. نه اینکه باعث بشی به خاطر پول خودم رو بی آبرو کنم. 2. -پدر بری: از چی میترسی؟ -تری مالوی: اگه اونا رو لو بدم منو میکشن. -پدر بری: ولی میدونی اگه سکوت کنی حقیقت رو کشتی. 3. -پدر بری: حقیقت هیچ وقت از تفنگ بیرون نمیآد.
داستان در مورد یک جوان بوکسور است که برای یک باند کار می کند که تمامی تبادلات یک بارانداز را زیر نظر دارند. جوان برای این باند همه کار می کند از قتل تا گوشمالی تا زمانی که با یک دختر جوان آشنا می شود و سعی می کند که از این باند بیرون بیاید، اما...