به راستی مرز میان واقعیت و رویا کجاست؟ اساسی ترین پیام فیلم بر پایه همین سوال ساده ساخته شده است. گفته شده که کریستوفر نولان 10 سال را...
25 آذر 1395
وقتی همه خوابیم...
به راستی مرز میان واقعیت و رویا کجاست؟ اساسی ترین پیام فیلم بر پایه همین سوال ساده ساخته شده است. گفته شده که کریستوفر نولان 10 سال را صرف نوشتن فیلم نامه این فیلم کرده است و اوج نبوغ و استعداد نولان در این فیلم نمایان میشود. با گذر زمان هیچگاه مقوله رویا با دلیل و مدرک علمی قطعی شناخته شده نیست. از زمان ارسطو، فیلسوفان فکر خود را مشغول حل معمای رویا کردند. در ادیان مختلف به ماهیت خواب اشاره ای شده ولی هنوز هم هیچکس جواب درستی برای این سوال ساده ندارد. شاید به همین علت است که نولان دست روی این موضوع گذاشته است، گرچه فیلم مورد کم لطفی عده ای از منتقدین و داوران جشنواره های مختلف قرار گرفت. تا به حال به ماهیت خواب و رویا فکر کرده اید؟ نظریه های مختلفی در مورد ماهیت رویا وجود دارد. عده ای از مردمان باستان بر این عقیده بودند که زندگی ما خواب است و هنگامی که ما بمیریم از این رویا بیدار میشویم و به واقعیت میرسیم. عده ای معتقدند که روح انسان در هنگام خواب از بدن جدا میشود و وارد دنیایی دیگر میشود. عده ای معتقدند که در هنگام خواب در مغز انسان فعالیت هایی وجود دارد. این نظریه پایه علمی دارد و گواه از تفکر عمیق انسان در هنگام خواب دارد. اکثر مردم بر این عقیده اند که در هنگام خواب مغر انسان در حال استراحت است ولی دانشمندان ثابت کرده اند که در هنگام خواب مغز انسان در حال فعالیت همه جانبه است، حتی بیشتر از زمان بیداری! نکات عجیب دیگری نیز در مورد خواب وجود دارد که در فیلم ها به آن ها اشاراتی شده است. مثلا ما هیچوقت اول خواب خود را به یاد نمی آوریم و همیشه قسمت های مبهمی از خواب پس از بیدار شدن به یاد ما میماند. این فیلم قصد دارد نزدیکی فوق العاده واقعیت و رویا را به بیننده نشان دهد. نزدیکی ای که به اندازه یک تار مو است و شک کردن در پذیرفتن و تشخیص واقعیت و رویا و تفکیک آنها از یکدیگر میتواند حتی منجر به مرگ افراد شود. "تلقین" پس از اکرانش با واکنش مثبت بسیاری از منتقدان رو به رو شد و حتی وب سایت معروف (ای ام دی بی) در بین 250 فیلم برتر تاریخ، رتبه 8 را به این فیلم اعطا کرد.
روزی روزگاری در خواب
کاب شخصیت اصلی فیلم، حرفه ای کاملا ناآشنا و متفاوت با هر شغل دیگری دارد. او استخراج کننده اطلاعات از مغز افراد است، آن هم در زمانی که آنها خواب هستند. گذشته و پیشینه او و چگونگی آشنایی او با این حرفه نامعلوم است ولی نکته اصلی را خودش بازگو میکند که او حرفه ای ترین استخراج کننده اطلاعات از مغز است. غیر قابل نابودترین انگل چیست؟ این سوالی است که کاب از سایتو در اولین دیالوگش در فیلم میپرسد. قبل از اینکه بیننده به فکر جواب دادن به این سوال بیفتد، کاب خودش دوباره لب به صحبت باز میکند: یک فکر! با کمی تامل در این جمله، در کنار توضیحات کاب به این نتیجه میرسیم که وقتی یک فکر وارد ذهن شخصی میشود، نابود کردن آن غیرممکن است. نولان با پیش کشیدن این توضیح در ابتدای فیلم، خط مشی کلی فیلم را بیان میکند. (اینسپشن) که متاسفانه در فارسی به چندین لغت مختلف ترجمه شده است، اشاره به همین توضیح دارد. بهتر است که نام فیلم را تلقین بگذاریم... همانطور که داستان فیلم هم بنا به وارد کردن یک ایده به ذهن شخصی دیگری است و تلقین آن شخص برای باور این ایده. توضیحات یا بهتر بگوییم، قوانین اولیه ای در هنگام خواب دیدن در این فیلم وجود دارد. لازمه درک بهتر فیلم این است که در همین ابتدا با این قوانین آشنا شویم. هنگامی که در خواب احساس بی تعادلی کنیم و اصطلاحا "ضربه" به ما وارد شود از خواب بلند میشویم. هنگامی که در خواب شخصی دیگری هستیم، متوجه عجیب بودن خواب نمیشویم. اگر در خواب بمیریم، بیدار میشویم. اگر ضمیرناخوداگاه شخصی متوجه بشود که وارد خواب او شده ایم، مورد هجوم آنها قرار میگیریم. در خواب زمان بسیار کندتر از زمان واقعی میگذرد. توتم یک شی کوچکی است که هر شخصی آن را برای خود طراحی میکند و ابعاد و وزن آن را فقط خودش میداند و این باعث میشود تا بتواند رویا و واقعیت را راحت تر از یکدیگر تشخیص دهد.
بازگشت به داستان...
کاب و آرتور در حال قرار دادن یک فکر در ذهن سایتو هستند. لرزش های گاه و بیگاه محیط توجه ما را جلب میکند ولی هنوز علت آنرا نمیدانیم. پس از چند دقیقه گفتگو، کاب به سایتو اشاره میکند که اگر اسرار شما درون یک گاوصندوق باشد، ما برای تعلیم ناخودآگاه شما و حفاظت از اسرار شما، باید بدانیم در آن صندوق چیست. کاب از شیوه ای که خود به ظاهر قرار بود به سایتو آموزش دهد در برابرش استفاده کرد. این ایده، این فکر، حال وارد مغز سایتو شده است. راستش داستان فیلم به ظاهر کمی پیچیده است اما هرچقدر که داستان جلو میرود، متوجه میشویم که کل مقوله خواب و رویا دارای پیچیدگی های زیادی است و داستان فیلم با پیش کشیدن این مقوله دارای پیچیدگی شده است و این موجب میشود که شما به یکبار دیدن این فیلم بسنده نکنید! کاب و آرتور در این ماموریت خود تا حدودی شکست میخورند. گفتگوی کوتاه کاب و مال شاید در ظاهر برای بیننده هیچ معنا و مفهومی نداشته باشد اما ما متوجه میشویم که عمق یک فکر تا چه حد است. حتی وقتی که مال مرده است و خاطراتش در ضمیر ناخودآگاه کاب مانده است، اما هنوز فکر مسموم حقیقی نبودن این زندگی همراه اوست. ناش طراح خواب است. برنامه اینگونه بوده است که سایتو را وارد خواب ناش بکنند، سپس دوباره وارد خواب آرتور بکنند تا اسرار او را به رقبایش بفروشند. گفتگو و فعالیت آشکار درون یک خواب تا همینجای فیلم هم برای ما کمی غیرمعقول می آید، چه برسد به 2 خواب در یکدیگر! سایتو از همان ابتدا متوجه خواب اول شده بود ولی برای آزمایش قدرت استخراج کاب اجازه ورود او به مغزش را داده بود. خواب دوم هم به علت بی دقتی ناش لو رفت. در اینجا پی میبریم که چقدر دنیای درون خواب با جزئیات است و حتی جنس اجسام نیز مهم است. همه ما تصور دیگری از دنیای خواب داریم و حتی هیچگاه خواب های اشتراکی با کسان دیگر را ندیده ایم ولی در فیلم، کاراکتران به وسیله دستگاهی که تا پایان فیلم هم به آن پرداخته نخواهد شد و مطمئنا هنوز هم مشابه آن ساخته نشده است به خواب های یکدیگر وارد میشوند و کسی که طراح خواب است، میزبان ضمیر ناخودآگاه دیگران است. شاید مقوله خواب از زمان های باستان تا به امروز مورد بررسی دانشمندان بوده است اما هیچ وقت اشاره ای به وجود دستگاهی و یا حتی امکان ساخت دستگاه اینچنینی نبوده است. این موضوع یعنی اینکه "تلقین" با یک موضوع کاملا متفاوت و جالب، بر روی یک ستون کاملا خیالی و غیرممکن ساخته شده است.
مقصد، لس آنجلس!
مرزی میان واقعیت و رویا وجود دارد که سبب تشخیص این دو از یکدیگر میشود اما هنگامی که تشخیص این دو میسر نشود ما به بن بستی میرسیم که در شرایط بد منجر به مرگ و در شرایط خوب، منجر به بیداری از خواب میشود. یک فکر به قدری در ذهن قابل نفوذ است که تا ابد در ذهن حک خواهد شد. کاب و مال هر دو در خوابی مشترک به لایه هایه های عمیق خواب رسیده اند. جایی که برزخ وجود دارد، جایی که زمان به کندی میگذرد، جایی که برگشت از آن تقریبا غیرممکن است. کاب برای برگشت به دنیای واقعی، یک فکر را در ذهن مال گذاشت. این فکر که با مرگ از خواب بیدار میشویم. فکری که روند زندگی کاب را تغییر داد. حتی مال پس از بیداری نیز با این فکر زندگی کرد و سرانجام با خودکشی خود، این فکر را عملی کرد. حالا کاب ممنوع الورود به آمریکاست. جابی که فرزندانش زندگی میکنند. کاب به خاطر دیدن دوباره فرزندانش حاضر است ریسک "تلقین" را به جان بخرد و جان خود و همراهانش را به خطر بیاندازد. به راستی که نولان به نکته خیلی خوبی اشاره میکند. حتی شخصی مانند کاب که همانندش در دنیا وجود ندارد با این تخصص ویژه اش در برابر خواسته اش مغلوب سایتو میشود. کسی که بسیار ثروتمند است.
در اینجاست که وابستگی و به نظر من برتری ثروت در برابر علم را به وضوح مشاهده می کنیم. اکنون کاب شاید آخرین تجربه ورود به خواب خودش را تجربه خواهد کرد. او بهترین ها در هر زمینه را گلچین میکند. اولین نیاز این رشته داشتن یک طراح است. کسی که خواب را با تمام جزئیات میسازد. در اوایل فیلم متوجه شدیم که حتی جنس اجسام در ساختن این دنیا بسیار مهم است. هنگامی که طراح، خواب را طراحی میکند و دنیای درون خواب را میسازد، شخص مورد نظر وارد آن خواب میشود و ضمیر ناخودآگاهش بقیه دنیا را تصور میکند. شاید یکی از علت هایی که نام این ویژگی را ضمیر ناخودآگاه نهادند همین است. ما در خواب منطق را رعایت نمی کنیم و ضمیر ناخودآگاه ما، مردم و حتی بسیاری دیگر از تصاویر خواب را به یکدیگر مرتبط میکند. هنگامی که کاب در حال دادن آموزش های اولیه به آریادنی است، جلوه های ویژه زیبایی هم در فیلم به نمایش در می آید که واقعا لذت بخش است. "تلقین" بدون جلوه های ویژه فقط بیننده را گیج میکند و شاید به همین علت است که این فیلم امسال ساخته شده است! این فرایند ساختن خواب و وارد کردن افراد به آنها در اصل یک برنامه نظامی بوده است برای تمرینات هنگام خواب سربازان. امکان ندارد که یک فیلم هالیوودی، در فیلم اشاره به قدرت ایالات متحده آمریکا نکند. هالیوود در هر ژانری حس وطن پرستانه قوی دارد که قصدش بهتر جلوه دادن ایالات متحده امریکاست، که در این فیلم هم به نوع آوری و قدرت نظامی امریکا اشاره میشود.
در خواب، ناخوداگاه انسان نیز مکان های امن درون خواب را شناسایی کرده و اسرار خود را درون آنها نگه میدارد. مانند یک گاوصندوق و حتی یک بانک! این روشی است که کاب برای دزدیدن اسرار انسان ها از آن استفاده میکند. در مورد برزخ و ناتوان ماندن در تشخیص رویا و واقعیت مختصری گفتیم ولی اینجا به صراحت به آن اشاره میشود که هیچوقت از مکان های آشنا و خاطرات خود برای ساختن خواب استفاده نکنید چون ممکن است در تشخیص آنها از یکدیگر ناتوان بمانید و به سرنوشت مال دچار شوید. ضمیر ناخودآگاه مال و کاب با یکدیگر عجین شده است و به همین دلیل است که در خواب هایی که کاب در آنهاست، مال هم در آنها وجود دارد. کاب میداند که هیچکس لذت ساختن یک دنیای رویایی را از دست نمی دهد. به همین علت است که مطمئن است که آردیانی حاضر به همکاری با آن ها میشود. صرف نظر از مشکلاتی که ممکن است این حرفه برای افراد به وجود بیاورد، میبینیم که چقدر مقوله خواب پیچیده و لذت بخش است. با دیدن هر یک از قسمت های فیلم باید به نولان آفرین گفت. در این عمر طولانی سینما تا به حال هیچکس فیلمی حتی نزدیک به داستان این فیلم نساخته است و به این نبوغ و استعداد نولان در برابر کارگردانانی همانند فنیچر که با ساختن فیلمی نظیر شبکه اجتماعی از روی یک داستان اقتباسی ادعای اسکار هم دارد، باید احسنت گفت. قدم بعدی کاب، ایمز است. او در این رشته یک حرفه ای است و بهترین جاعل برای تلقین. ایمز بک بار تلقین را انجام داده است اما ناموفق بوده ولی تجربه او در این پروژه بسیار کارآمد است.
با توجه به اینکه فردی که قرار هست ایده ای توسط کاب و همکارانش به او تلقین شود وارث دارایی های پدرش است و این ایده باید جهت نابود کردن تمام تجارت پدرش باشد، رابطه فیشر و پدرش خیلی مهم است و عامل موفقیت این کار تعصب و علاقه فیشر به پدرش است. کاب در اوایل فیلم از دست شرکت کوبول در حال فرار بود. افراد این شرکت قصد کشتن کاب را دارند. بعید هم نیست که کاب خطر انجام این پروژه را به جان خریده چون او یک بازنده به تمام معناست. ناخواسته همسرش را به کشتن داده، ممنوع الورود به آمریکاست و شرکت های گوناگونی قصد کشتن او را دارند. او این پروژه تقریبا غیرممکن را قبول میکند تا آخرین شانس خود را برای موفقیت و رهایی انجام دهد. یوسف افرادی را به کاب نشان میدهد که خود کاب هم گرفتار مشکل آنهاست. بعد از مدتی فقط با استفاده از ماده بیهوش کننده و دستگاه اشتراک گذاری خواب، دیدن خواب میسر میشود. یوسف شیمیدانی است که ماده بیهوش کننده گروه را میسازد. برای بهتر تلقین کردن فیشر، قرار است که او را تا لایه سوم خواب ببرند. یعنی 3 خواب در یکدیگر! 2 راه برای تلقین این ایده به ذهن فیشر وجود دارد. اول اینکه در خواب رابطه او و پدرش را به حدی برسانند که فیشر برای انتقام از پدرش امپراطوری او را نابود کند. و دیگر این که او بنا به نصیحت پدرش به راه خودش برود و امپراطوری را نابود کند.
یک ایده منفی و یک ایده مثبت. البته گروه ایده مثبت را انتخاب میکنند ولی برای به تحقق رساندن این ایده باید رابطه او و عمو یا پدرخوانده اش را خراب کنند. خواب فیشر 3 لایه و مرحله دارد که در لایه اول به او این ایده گفته میشود که "من ادامه کار پدرم را انجام نمیدهم". ایده دوم در لایه دوم این است که "فیشر تصمیم میگرد که کمپانی خودش را بسازد" و در آخرین لایه این ایده " پدرم نمیخواهد تا من مثل او باشم" را وارد ذهن او میکنند و به این ترتیب او این ایده را به خود تلقین میکند. یکی از مشکلات تلقین این است که شخص مورد نظر باید مطمئن شود که این ایده متعلق به خود اوست وگرنه تلقین موفق نخواهد بود. برای وارد کردن سوژه به 3 لایه خواب، نیاز به حداقل 10 ساعت زمان است که پرواز سیدنی به لس آنجلس این وقت را فراهم میکند. کاب شخصیت بسیار پیچیده ای دارد. لئوناردو دیکابریو به زیبایی این نقش را اجرا کرده است. البته بازی او در فیلم شاتر آیلند، از درخشش او در این فیلم کمی کاست.
و اینک، تلقین!
ما در خواب خود هیچگاه متوجه نمیشویم که خواب ما از کجا آغاز شده است. منتظر بودیم که در اینسپشن این سوال ما پاسخ بگیرد اما باز هم خبری از جواب این سوال بی پاسخ نبود. بدون هیچگونه توضیح و پیش نمایش وارد لایه اول میشویم... تغییر شدید آب و هوایی ما را متوجه میکند که درون خواب یوسف هستیم. یعنی لایه اول خواب. حرکت قطار وسط خیابان مطمئنا در برنامه ریزی های دنیای این خواب نبوده است چون فیشر متوجه عجیب بودن محیط میشود. فیشر برای این عمل تمرین لازم را داشته است. در واقع این قطار تصویری است که ضمیر ناخودآگاه فیشر آن را ساخته تا به همراه افراد مسلح، او را متوجه غیرطبیعی بودن محیط بکنند و او متوجه شود که در خواب شخص دیگری است. همانطور که سایتو هم چنین تمرینی را در ضمیر ناخودآگاه خود داشت. البته وظیفه آرتور در گروه بررسی همین موضوعات بوده که این بی دقتی ممکن بود موجب به خطر افتادن کل پروژه شود. به علت قوی بودن ماده بیهوش کننده، اگر در هر یک از این لایه ها کسی بمیرد، وارد برزخ میشود. به تعبیری بهتر آن ها وارد برزخ ذهن کاب میشوند زیرا او تجربه حضور در برزخ را دارد. همان برزخی که سال ها با مال در آن دنیای خود را ساختند. بی دلیل نیست که سایتو برای انجام این تلقین حاضر است کار بزرگی برای کاب انجام دهد. پرواز سیدنی تا لس آنجلس تقریبا 10 ساعت به طول خواهد انجامید که در این وضعیت در لایه اول آنها باید یک هفته با ضمیر ناخودآگاه فیشر مبارزه کنند. ایمز برای به حرف آوردن فیشر چهره برائینگ، عموی او را جعل کرده است. متاسفانه به این تخصص خواب اشاره ای نمیشود.
به شخصه خیلی مشتاق بودم تا نحوه انجام این جعل را متوجه بشوم اما نولان به همه جزئیات نپرداخته است. فکر کنم دلیل اینکه فیشر، ایمز را شبیه به عمویش میبیند این است که او از روی صدای او و اشاره آرتور به اینکه او پیر است، حدس زده که آنها برائینگ را هم گروگان گرفته اند و اینگونه ضمیر ناخودآگاه او این باور را به او میدهد که این شخص، برائینگ است. از خاطراتی که از لایه اول در ذهن فیشر مانده است، لایه دوم آغاز می شود. این نکته مانند تجربیات ما از خواب واقعی خود نیز هست. اینکه ما از شرایط محیطی و اتفاقاتی که در روز برای ما رخ داده است، تصاویری را شکل میدهیم و خواب خود را در ذهن خود میسازیم. در واقع الان فیشر در لایه دوم قرار دارد اما قرار است که او برای فهمیدن اطلاعات برائینگ، وارد لایه سوم شود. برای اینکه با یک ایده مثبت تلقین را انجام دهند، قرار است تا رابطه او با پدرش را درست کنند تا به نصیحت او، فیشر کل سرمایه پدرش را نابود کند. از همان سکانس اولی که ایمز وارد ماجرا شد، میشد حدس زد که او بسیار حرفه ای است. تمام این برنامه ریزی ها برای تلقین این ایده به ذهن فیشر، فکر ایمز بوده است. برای خارج شدن از خواب ها هم به 3 ضربه احتیاج است. 3 ضربه هماهنگ و بدون نقص تا همه یکی پس از دیگری از لایه های پایینی به لایه های بالایی بیایند و در نهایت بیدار شوند. در لایه سوم که قرار است مرحله نهایی نیز باشد، کمی مشکل پیش می آبد. ضربه اول وارد میشود و ون به گاردریل میخورد اما در بقیه لایه ها هنوز هماهنگی وجود ندارد و حالا باید منتظر یک ضربه دیگر از یوسف باشند. هنگامی که ون با سطح آب برخورد میکند. کاب برای زنده نگه داشتن مال او را با خاطرات مشترکشان در ذهن خود نگه داشته است و به همین دلیل است که مال در خواب های کاب حضور میابد. مال، فیشر را میکشد و فیشر به برزخ مشترک کاب و مال سقوط میکند. ماهیت این برزخ بسیار جالب است. دنیایی بی انتها...
در واقع این فیلم شباهت بسیار زیادی با فیلم ماتریکس دارد. در ماتریکس هم ایده واقعی نبودن دنیا، موجب وارد شدن نیو به دنیای ماتریکس شد. دنیایی بی انتها... در ماتریکس هم برای مشترک کردن ذهن های همدیگر از دستگاهی استفاده میشد که مشابهش تا به حال ساخته نشده است. درست مثل دستگاه اشتراک خواب در اینسپشن. بحث واقعی نبودن دنیای ما بعد از مذهب و علم حالا به دنیای سینما هم وارد شده است و موفقیت این دو فیلم بین مردم نشان دهنده علاقه مردم به این موضوعات است. فیلمی که باعث شود بیننده به فکر فرو رود.
برای ادامه کار باید فیشر را به خواب برگردانند و برای این کار باید وارد برزخ ذهن کاب شوند. آن هم با حضور نگهبان سرسختی مانند مال! در برزخ باید یک ضربه دیگر وارد شود تا به لایه سوم برگردند. سپس با انفجار بیمارستان وارد لایه دوم یعنی هتل میشوند و با انفجار آسانسور وارد لایه اول یعنی ون میشوند و سپس به هواپیما بازمیگردند. ولی چون زمان در لایه های عمیق کندتر میگذرد، وقت برای بازگرداندن فیشر به قدر کافی هست. ذهن مال که هنوز هم توسط فکر واقعی نبودن این دنیا مسموم است، قصد دارد کاب را در برزخ نگه دارد. واقعا عجیب است که کاب با ورود اعماق این لایه ها و این ایده های منفی از طرف مال، هنوز هم توسط این فکر تسخیر نشده است و خواب و واقعیت را از یکدیگر تشخیص میدهد. بالاخره ایده مثبت تاثیر میگذارد. فیشر بنا به نصیحت پدرش به راه خودش میرود و میراث پدرش را نابود میکند. این تلقین 4 مرحله ای بالاخره انجام میگیرد ولی سایتو به برزخ میرود. مانند سکانس اول فیلم او به برزخ ذهن کاب رفته است و با توجه به چهره اش، معلوم است که سال های زیادی را آنجا گذرانده است و فقط خاطراتی از یک خواب فراموش شده با او مانده است. سایتو پس از برگشتن به هواپیما و بیدار شدن، با یک تلفن مشکل کاب را حل میکند. باز هم پول و قدرت حرف اول را میزند... شاید هدف اصلی فیلم نشان دادن این موضوع نباشد، اما در قسمت های مختلف فیلم ما شاهد این هستیم که پول در این فیلم حرف اول را میزند.
سکانس بحث برانگیز آخر فیلم، برای من 3 برداشت را به همراه داشت:
1. تغییر در حرکت توتم کاب، نشان دهنده این است که توتم تا لحظاتی دیگر میفتد. چون سرعت آن به تدریج کم شده و حرکت آن کندتر میشود. 2. کاب یکبار گفت که اگر به توتم دیگری دست بزنی، توتم خاصیت خود را از دست میدهد. پس اگر توتم از حرکت نایستد، فقط نشان دهنده این نیست که کاب در خواب است. بلکه چون سایتو به توتم او دست زد، توتم خاصیت خود را از دست داده و با اینکه کاب در بیداری است توتم از حرکت نمی ایستد. 3. برداشت سوم این است که نولان آخر فیلم را برای بیننده باز گذاشته است تا بیننده هر طور که دوست دارد از فیلم برداشت نهایی را بکند.
دام کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک دزد ماهر در استخراج اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمان های جاسوسی و شرکت های تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیب پذیرترین وضعیت است، اسرار کلیدی آنان را از درون رویاهایشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب بفروشند. اما همین امر او را به یک مجرم فراری بین المللی تبدیل کرده است و باعث شده عزیزترین چیزهایش را در این راه از دست بدهد. حال به کاب فرصتی برای آزادی پیشنهاد می شود. او با انجام این ماموریت می تواند زندگی اش را پس بگیرد، اما تنها در صورتی که بتواند امری غیر ممکن بنام تلقین را انجام دهد. این بار، کاب و گروهش باید کاری عکس سرقت را انجام دهند: این بار وظیفه آن ها دزدیدن ایده نیست، بلکه کاشتن یک ایده جدید در ذهن قربانی است و …