به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
حضور محسن تنابنده به عنوان یکی از بازیگران و نویسندگان توانای سینما و تلویزیون ایران، در کنار رضا عطاران که این روزها بدون رقیب، پولساز ترین بازیگر سینمای ایران است، می توانست تماشای « گینس » را به تجربه ای منحصر به فرد مبدل کند. این تجربه همکاری از این جهت حائز اهمیت است که بدانیم محسن تنابنده در این فیلم به عنوان بازیگر، کارگردان و نویسنده فعالیت داشته و با بررسی سابقه درخشان این هنرمند، می شد انتظار یک کمدی خوش ساخت را داشت اما وضعیت « گینس » برخلاف انتظارات بسیار بغرنج است!
فیلم با داستان ساده و بی جزئیاتی آغاز می شود و هرچه که از زمان فیلم می گذرد، ایرادات فیلمنامه بیش از پیش مشخص می گردد. فیلمنامه « گینس » در بهترین حالت ممکن یک فیلمنامه خام است که اغلب در سینمای حرفه ای به عنوان یک طرح ابتدایی مطرح می گردد و سپس در نسخه نهایی به این طرح ابتدایی خرده داستانهایی به همراه پرداخت شخصیت ها و همچنین منطق روایی اضافه می گردد تا پیکره اثر در قامت سینما بگنجد اما نکته غافلگیر کننده درباره « گینس » این هست که هیچکدام از این مسائل به درستی در نگارش فیلمنامه رعایت نشده اند.
« گینس » می خواهد اثری کمدی باشد و بخنداند اما تنابنده در خلق اثر مطبوعش به دم دستی ترین و نازل ترین شوخی ها روی آورده که نه تنها خنده دار نیستند بلکه باعث تغییر حال و هوای مخاطب فیلم می گردند. شوخی های فیلم برای مخاطب ایرانی که در همه رده های سنی به سینما می رود و قرار است شاهد این شوخی ها باشد، قطعا نیازمند درجه سنی و هشدار پیش از آغاز فیلم است.
تنابنده در «گینس » به هرآنچه که فکر میکرده می تواند مخاطب فیلمش را بخنداند رجوع کرده. از اخبار روز ایران و مذاکرات هسته ای که ظاهرا تبدیل به سوژه این روزهای اهالی رسانه شده تا رسانه های فارسی زبان اروپایی و البته سلبریتی های آمریکایی (!)، همه در «گینس» دیده می شوند تا بتوانند لبخند را به لبان تماشاگر بیاورند اما پرداخت این شوخی ها در فیلم بیشتر از گفتگوی میان دو فرد در تاکسی در زندگی واقعی پیش نمی رود.
در بخش های دیگر داستان، فیلمنامه شروع به استفاده از واژگان و موقعیت هایی با مفهوم دوپهلو می کند بطوریکه تماشاگر می تواند به راحتی حدس بزند منظور کارگردان در اصل چه بوده است؛ اما حتی این ترفندها هم آنقدر هوشمندانه نیستند که بتوانند گره از مشکلات فیلمنامه « گینس » باز کنند. در یکی از صحنه های فیلم، دیالوگی می شنویم با این مضمون که : « می خواستم بدونم توی کانکس شما سیما لخت نیست؟! » که در واقع اشاره به سیم دارد اما تماشاگر می داند که یک شخصیت زن در فیلم وجود دارد که نامش سیما است! از این دست دیالوگ های عجیب و غریب در « گینس » به فراوان یافت می شود.
بازیگران ستاره فیلم نیز هیچکدام در « گینس » در حد و اندازه های خودشان ظاهر نشده اند. رضا عطاران که بخش زیادی از چرخه اقتصادی سینمای ایران این روزها مدیون اوست، در « گینس » درخشش همیشگی را ندارد و بطور کل باید شخصیت پردازی ضعیف او را عامل حضور ضعیفش در فیلم برشمرد. محسن تنابنده نیز وضعیتی مشابه رضا عطاران دارد و هیچ نشانی از ستاره همیشگی سریال « پایتخت » ندارد.
« گینس » احتمالا تا امروز ناامید کننده ترین تجربه نویسندگی و کارگردانی محسن تنابنده بوده است. «گینس» نه فرم دارد و نه محتوا. فیلم مخاطبش را جدی نمیگیرد و بجای خلق یک خط داستانی منسجم و قرار دادن موقعیت های کمیک متناسب در کنار آن، صرفا مجموعه ای از شوخی های مربوط به پائین تنه و گاز معده را به کار می بندد تا بلکه از این طریق بتواند مخاطبش را بخنداند. « گینس » می تواند یک مثال خوب برای کمدی ابتذال در سینمای ایران باشد. جایی که هنر سینما و در این مورد بخصوص، هنر خنداندن مخاطب، به نازل ترین شکل ممکن در « گینس » انجام شده که نتیجه کار نه شبیه به یک فیلم سینمایی است، نه شبیه به یک فیلم ویدیویی و نه شبیه به هیچ چیز دیگر!