با گذشت روزهای بیشتر از جشنواره به نظر میرسد بخش هنر و تجربه دارد خود به یک عرصۀ ویژه تبدیل میشود؛ عرصهای که در آن به جای تواناییها و خلاقیتهای سینمایی چیزهای دیگری ملاک است. بخش هنر و تجربۀ جشنوارۀ فجر با آثاری که در سالهای اخیر به سینمای ایران عرضه کرده است، دارد خود را عرصهای معرفی میکند که گویی عنصر و معیار رقابت در آن،«خلبازی»است! انگار شرکتکنندگان این بخش با یکدیگر قرار گذاشتهاند که در اینجا هر که خُلتر است او برنده است! کاری هم به قضاوت دیگران و حتی داوران جشنواره ندارند. این چنین است که یک نفر مثلاً تصمیم میگیرد از مستند وارد داستان شود و از داستان وارد مستند و آنقدر این کار را ادامه دهد تا خود در هزارتوی فیلمش گم شود، دیگری تصمیم میگیرد 90 دقیقه سکوت کند و خیره شود و کسی هم بازی کودکانهای مثل آجرسازی و بعد، یک باره فروریختن دیوار ناپایدار و سست آجرها را برای امتحان کردن میزان مقاومت اعصاب مخاطب انتخاب میکند.
«قیچی»در روایتی غیر خطی داستان جوانی عاصی است که در پی خیانت همسرش با قیچی چشم او را درآورده است و حالا به تنها چیزی که میاندیشد فرار است. از این رو به جزیرهای متروک میگریزد تا با کشتی از کشور خارج شود. فیلمساز پس از نمایش مبالغی جنگ اعصاب تا اینجای فیلم، از اینجا به بعد تصمیم میگیرد دیوار تصویری ناپایدار و سست خود را با گذران زجرآور روزهای جوان در جزیره بالا ببرد تا پس از مدتی مدید با حضور کشتی در ساحل، تیری از غیب بیاید و یکباره این دیواره شکننده و لرزان را فرو بریزد و آجربازی کودکانۀ فیلم را تمام کند.«قیچی»داستانی بیسر و ته و مازوخیستی است که حتی به درد اداهای شبهروشنفکری و تفسیرهای هرمنوتیکی و نمادپردازانه هم نمیخورد.