میثم کریمی : "سوپرمن " یکی از قدیمی ترین قهرمان های کمیک بوک در ایالات متحده است که از نظر جایگاه و محبوبیت اجتماعی، وضعیتی به مراتب بالاتر از هم رده هایش دارد....
16 آذر 1395
"سوپرمن " یکی از قدیمی ترین قهرمان های کمیک بوک در ایالات متحده است که از نظر جایگاه و محبوبیت اجتماعی، وضعیتی به مراتب بالاتر از هم رده هایش دارد. 1شخصیت سوپرمن در ایالات متحده، نماد قدرتمندی از قهرمان، معرفت و جوانمردی است که از گذشته تا به امروز همواره محبوب بوده است. سوپرمن پیش از ورود به پرده نقره ای ، سالها بصورت داستانهای مصور به کودکان و نوجوانان معرفی می شد و فروش اسباب بازی ها و لوازم جانبی الهام گرفته شده از این شخصیت در ایالات متحده، یکی از پرفروش ترین محصولات از نیم قرن پیش تا به امروز بوده است. علاوه بر این، بسیاری از قهرمانانی که امروز آنها را با شکل و شمایل آشنای " شنل بر تن " مشاهده می کنیم ، برگرفته شده از شکل ظاهری شخصیت سوپرمن بوده است که همین امر نشان از محبوبیت فوق العاده بالای این شخصیت می دهد.
ورود رسمی شخصیت سوپرمن به سینما، اولین بار در سال 1978 رخ داد و کریستوفر ریو فقید ، به عنوان سوپرمن ایفای نقش کرد. این فیلم خیلی زود توانست مخاطبین خودش را پیدا کند و اکثر طرفداران هم از وضعیت فیلم راضی بوده و کریستوفر ریو را به عنوان قهرمانشان پذیرفتند. اما دنباله هایی که برای این اثر ساخته شد ( مخصوصاً فیلمهای « سوپرمن 4 : در جستجوی صلح » و « سوپرمن 3 » که یک افتضاح به تمام معنا بودند ) ، هرگز نتوانستند دنباله های موفقی برای محبوب ترین شخصیت دنیای کمیک بوک به حساب بیایند. از این رو سازندگان به دلیل استرس و نگرانی که از بابت طرفدارن داشتند، لقای ساخت « سوپرمن » در ابعاد بلاک باستر را به عطایش بخشیدند و از اینجا به بعد ، این شخصیت قدرتمند سر از بازیهای کامپیوتری و آثار تلویزیونی درآورد که کمتر کسی امروز این آثار را به خاطر می آورد!
اما در سال 2006 ، هالیوود به2 این نتیجه رسید که با محبوبیت دوباره قهرمان های کمیک بوکی ، می توان بار دیگر « سوپرمن » را احیا کرد و آن را در قالب یک اثر بلاک باستر روانه سینماها کرد و متعاقباً فیلم « بازگشت سوپرمن » ساخته شد. « بازگشت سوپرمن » خوشبختانه به اندازه آثار قبلی فاجعه نبود اما فقدان تارگی در روایت داستان و ترس سازنده از ایجاد خلاقیت های احتمالی ، چنان بر کل فیلم سایه افکنده بود که به راحتی می شد حدس زد که در نهایت « بازگشت سوپرمن » جزو آثار ناموفق قرار خواهد گرفت. حال پس از گذشت 7 سال از آخرین حضور شخصیت سوپرمن بر پرده سینما، نسخه دیگری از این داستان به سینماها آمده که این یکی باز هم به احیای این مجموعه می پردازد.
تماشاگران در « مرد پولادین» ، به نقطه آغازین زندگی سوپرمن هدایت می شوند. سیاره کریپتون در حال نابودی و جنگ و نزاع هست و فردی به نام ژنرال زاد ( مایکل شانون ) در حال شورش و طغیان علیه فرمانروا جورئل ( راسل کراو ) است. در این وضعیت آشفته ، جورئل تصمیم می گیرد تا فرزند تازه متولد شده اش را به زمین بفرستد تا از توطئه و مرگ در امان باشد اما سفینه ای که وی با آن به سیاره زمین فرستاده می شود ، در منطقه ای در کانزاس آمریکا سقوط می کند و سوپرمن کودک، توسط یک زوج مزرعه دار با سخاوت به نامهای جاناتان ( کوین کاستنر ) و مارتا ( دایان لین ) به فرزند خواندگی پذیرفته شده و این زوج نام کلارک را بر روی این پسربچه قرار می دهند.
حال کلارک نزد این خانواده بزرگ شده و تبدیل به یک جوان جذاب شده است ( با بازی هنری کاویل ). کلارک که سالهاست احساس می کند قدرتی ماورایی 3در وجودش نهفته ، بزودی با پیدا شدن یک سفینه فضایی در زیر یخ ها و ملاقات با یکی از اعضای گروه خبر به نام لوئیس لین ( اِمی آدامز ) ، پی به گذشته خود می برد و اطلاع پیدا می کند که جانش و همچنین جان مردم کره زمین به واسطه حضور زاد ، در خطر است و...
« مرد پولادین» همانطور که گفته شد، قرار هست آغازی بر سه گانه ( یا بیشتر ) جدیدی از داستان « سوپرمن » باشد، پس نیاز هست تا در ابتدا به چگونگی بوجود آمدن شخصیت سوپرمن و دلیل پرقدرت بودنش اشاره ای داشته باشد. سالهاست که در سینما، طرفداران سوپرمن منتظر هستند تا کسی بیاید به آنها بگوید که قهرمان داستانشان که همواره گفته شده از کریپتون به زمین تشریف آورده ، چگونه و چطور از آنجا به زمین آمده و در واقع اصلاً آنجا چه خبر بوده که ایشان به زمین آمده! خوشبختانه این سوال کلیشه ای و همواره بی پاسخ ( البته کم و بیش به آن در سالهای قبل پاسخ داده شد اما هرگز این مسئله بصورت کامل در پرده نقره ای باز نشد ) سری « سوپرمن » ، در « مرد پولادین» در حد قانع کننده ای به تماشاگر پاسخ داده می شود و تا حد زیادی، تماشاگر در جریان رویدادهای سیاره کریپتون و چگونگی ورود سوپرمن به دنیای آدمهای معمولی قرار می گیرد. تا اینجا می توان « مرد پولادین » را از جهت پرداخت به جزییات داستان و ریشه یابی قهرمان ، در مقایسه با آثار پیشین یک قدم جلوتر عنوان کرد و در مقام بالاتری قرار داد.
اما زک اسنایدر ( سازنده « 300 » و همچنین فیلم عجیب و غریب « مشت کوبنده » ! ) به همراه نویسنده ارشد دیوید اس گایر ( نویسنده سری « بتمن » کریستوفر نولان که البته ننگ نوشتن فیلمنامه « روح سوار » هم همیشه در کارنامه اش خواهد ماند! ) ، در ادامه داستان دچار چالش جدیدی شده و در میان روایت دو داستان مجزا در تنگنا قرار میگیرند. اسنایدر از طرفی می بایستی به عطش سوپرمن در پیدا کردن هویت اش بپردازد و همچنین نبرد وی با زاد را رهبری کند که خوشبختانه بر خلاف انتظار قبلی، اسنایدر اینبار به خوبی از پس این دو داستان برآمده و تماشاگر را دچار مشکل 4نمی کند. شاید این برای اولین بار در سری « سوپرمن » باشد که میزان هماهنگی در اجزای مختلف داستان تا حد زیادی قابل قبول از آب درآمده و مانند سابق مضحک و احمقانه جلوه نمی کند. البته باید تاکید کنم که « مرد فولادی » در مقایسه با ساخته های قبلی، یک قدم از لحاظ روایت داستان جلوتر است ولی کماکان مشکلات ریز و درشت هم در آن مشاهده می شود که اصلی ترین آن خارج شدن کنترل فیلم از دست اسنایدر در یک سوم پایانی فیلم است که البته اگر به سابقه آثار اَبَرقهرمانی نگاهی بیندازید، مشاهده خواهید کرد که به جز سری « بتمن » کریستوفر نولان که یک اسثتناء محسوب می شوند، تقریباً تمامی این آثار از چنین مشکلی رنج می برند پس بهتر هست از این موضوع به عنوان یک ضعف اسم نبریم و به عنوان یک ادای دین به این مجموعه فیلمها یاد کنیم!
در بخش اکشن و جلوه های ویژه که مشخصاً مهمترین بخش این فیلم را تشکیل می دهند، « مرد فولادی » هیچ کمبودی را احساس نمی کند و تصویر نقش بسته بر پرده نقره ای و کیفیت جلوه های ویژه بکار رفته در آن به حدی باشکوه است که تماشاگر به راحتی می تواند از آن لذت ببرد و جذب آن گردد. پیش از این گفته شده بود که « مرد پولادین » اکشن کمتری دارد و حال و هوای فیلم هم تلخ است، اما خوشبختانه نه « مرد پولادین » از لحاظ اکشن در کمبود و فقدان است و نه از لحاظ فرم روایت ، لوس و بی مزه است ! شاید یکی از بدترین تصمیماتی که می شد برای سری « سوپرمن » گرفت این بود که داستان را وارد فازِ تلخی کرده و به اصطلاح، به پرقدرت ترین و با صلابت ترین قهرمان داستانهای کمیک مصور، وجه انسانی بیشتری بخشید ( با علم به اینکه سوپرمن هرگز انسان نبوده، این تصمیم فاقد ارزش است ) که زک اسنایدر و دیوید اس گایر با هوشمندی از قرار دادن « مرد پولادین » در این مسیر پرهیز کرده و آن را در بهترین فرم فرا زمینی اش به مخاطب ارائه کرده اند. یکی از مواردی که طرفداران سری « سوپرمن » همواره از آن ناراضی بوده اند، مسئله خونسردی بی حد و حصر شخصیت سوپرمن و گوشمالی ندادن به دشمنان اصلی اش است که زک اسنایدر به خوبی در این قسمت آن را جبران کرده است و اولین بار در سری « سوپرمن » شاهد این هستیم که وی مشت می کوبد و مشت هایش چنان سنگین هستند که فاجعه به بار می آورد!
در میان پیشرفت های قابل ملاحظه ای که پرداخت شخصیت سوپرمن در « مرد پولادین » داشته، شاید ضعیف ترین بخش داستان مربوط به پرداخت شخصیت منفی داستان یعنی ژنرال زاد باشد که مطابق سُنت دیرینه، بهای کمتری به آن داده شده است. متاسفانه پرداخت شخصیت ژنرال زاد مطابق با روند بهبود یافته داستان نیست و هرچقدر که در این قسمت پرداخت خودِ شخصیت سوپرمن پیشرفت های داشته، متاسفانه سازندگان آنچنان که شایسته بوده، به شخصیت منفی داستان اهمیت نداده اند که این یک ضعف آشکار محسوب می شود. با اینحال خوشبختانه می توانم بگویم که ژنرال زاد در مقایسه با لکس لاتر با بازی کوین اسپیسی در فیلم « بازگشت سوپرمن » ، به مراتب از جذابیت بالاتری برای تماشاگر برخوردار است و خیلی راحت می توان نام شخصیت منفی را بر روی آن گذاشت! ژنرال زاد خشن و تا اندازه زیادی بی رحم است و این تمام آن دلیلی هست که لازم بوده تا سوپرمن هم از فرم معصومانه خودش خارج شود و وقتش رسیده بود که او هم از قدرت بی انتهایش استفاده کند که زک اسنایدر بالاخره در « مرد پولادین » این لطف را به تماشاگران ارائه کرده است!
هنری کاویل در نقش سوپرمن ، تغییر و تحول زیادی در رفتار طبیعی خودش داده که اگرچه غلظت آن به حدی است که بیش از حد مصنوعی تداعی می کند، اما با اینحال در مقایسه با براندون روث در قسمت قبل، می توان گفت که انتخاب بسیار بهتری بوده است. براندون روث که شباهت نصفه و نیمه اش به کریستوفر ریو فقید، یکی از دلایل قوی انتخابش به عنوان شخصیت سوپرمن در قسمت قبل بود، نتوانست محبوبیت چندانی بدست بیاورد و در این قسمت هنری کاویل جایش را گرفته که اگرچه کاویل هم صلابت سوپرمن را ندارد، اما خوشبختانه از روث بسیار قابل قبول تر است. اِمی آدامز در نقش لوئیز، شیمی نسبتاً قابل قبولی با سوپرمن برقرار کرده که آزار دهنده نیست و خیلی راحت توسط تماشاگر پذیرفته می شود. آدامز بازی بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته و در چارچوب یک اثر بلاک باستری قابل قبول است. کوین کاستنر ، راسل کراو و لارنس فیشبورن اگرچه درخشش چندانی ندارند ( طبیعی هم هست زیرا در آثار کامیک بوکی،6 قدرت ستاره ها نقشی ندارد و این شخصیت اصلی است که همواره تاکید بر آن وجود دارد ) اما بازی راحتی از خود به نمایش گذاشته اند. مایکل شانون در نقش زاد، اگرچه پرداخت درست و حسابی ندارد اما خوشبختانه حضور موثری در جلوی دوربین دارد. به نظرم همین که مایکل شانون در « مرد پولادین» آزار دهنده ظاهر نشده و اعصاب تماشاگر را بخاطر بی ثبات بودن رفتارهایش بهم نمی ریزد ( نکته ای که می توان در اکثر « بدمن " های کمیک بوکی مشاهده کرد ) ، یک پیشرفت قابل ملاحظه و یک پیروزی برای وی محسوب می شود!
« مرد پولادین » در مقایسه با قسمت قبلی، یک روند رو به رشد را تجربه کرده. برایان سینگر در قسمت قبل سعی کرده بود تا حال و هوای فیلم را به سمت فیلمِ کلاسیک دهه ی هفتاد با بازی کریستوفر ریو سوق دهد اما زک اسنایدر در « مرد فولادی » تصویری جدید از سوپرمن ارائه کرده که اگرچه این تصویر بی نقص نیست و با جستجو در جزییات فیلمنامه می توان انواع و اقسام اشکالات را در آن جستجو کرد، اما باید گفت که این فیلم به مراتب جذاب تر از قسمت قبل سوپرمن است. « مرد پولادین » اکشن بیشتری دارد، جلوه های ویژه چشم نوازی دارد و خوشبختانه سوپرمن به مراتب خشن تری هم دارد(!) که آرزوی تمام طرفداران این شخصیت از گذشته تا به امروز بوده است. همواره گفته شده که قدرت ضربه های سوپرمن غیرقابل تحمل است اما کمتر کسی به خاطر دارد که سوپرمن از آنها استفاده کرده باشد! « مرد پولادین » این فرصت را در اختیار شما قرار میدهد که طعم این ضربه ها را بچشید و قدرت آن را بسنجید!
کودکی که از یک سیاره بیگانه در حال نابودی به زمین فرستاده شده است، توسط والدین جدید زمینی اش بزرگ می شود. گرچه زندگی معمولی بعنوان یک خبرنگار دارد، اما زمانی می رسد که مجبور می شود از قدرت های خارق العاده ای که نسبت به انسان ها دارد، برای مقابله با افراد شرور استفاده کند...