: روپرت (جکمن) و آلفرد (بیل) شعبدهبازهائی معتبر و درجه یکاند که در لندن کار میکنند و هر دو از قابلیتهای چشمگیر حقهبازی برخوردارند و هر دو نیز از غبطه خوردن...
18 آذر 1395
روپرت (جکمن) و آلفرد (بیل) شعبدهبازهائی معتبر و درجه یکاند که در لندن کار میکنند و هر دو از قابلیتهای چشمگیر حقهبازی برخوردارند و هر دو نیز از غبطه خوردن به قابلیتهای آن یکی، رنج میبرند. وقتی آلفرد طی یکی از شعبده بازی هایش ، حقهٔ رعبآوری میزند که برایش ظاهراً هیچ توضیحی عقلانی وجود ندارد، رقابت دوستانهٔ آندو به چشم و همچشمی مرگباری تبدیل میشود و روپرت خشمگین را مصمم میسازد تا از رازهای سربستهٔ دوست و رقیبش سر دربیاورد. اما در دنیای شعبدهبازی هیچچیز همیشه آنطور که به نظر میرسد، نیست و قواعد دنیای فیزیکی و ملموس ما، خیلی راحت، در آن کاربرد ندارد. و حالا در عین حالی که رقابت تلخ آندو، روح و جان هردوشان را به تباهی میکشاند، آتش خشمشان این خطر را به وجود آورده که تمامی اطرافیانشان را نیز به کام خود بکشاند.
این بار نولان،دست به آسیب شناسی جالبی می زند.از نظر نولان،انسان-در هر برهه زمانی و نه تنها زمان حال-همواره خواستار درک و انس با شگفتی های پیرامونش بوده و هست،اما ناکام می ماند،چرا که خوب در سیستم های مختلف طبیعت نمی اندیشد و این،نتیجه این امر است که بشر دوست می دارد که فریبش دهند.وی،چنین مفهومی را در بستری بکار میگیرد که در همه اعصار،یکی از دغدغه های فرعی ذهن بشر بوده و هست و داستان را در مورد دو شعبده باز قرن هجدهم پیاده می کند که رو در روی هم قرار می گیرند و دست بر نمی دارند،مگر آنکه نابودی دیگری را با چشم ببینند.انجیر و بوردن مثل هر انسان دیگری دوست دارند که عشق بورزند،اما حس انتقام و حسادت،آنها را به ورطه سقوط می کشاند.در هر شعبده،مرحله ای وجود دارد با نام حیثیت که در آن،شعبده باز از امری عادی یک به ظاهر غیر ممکن می سازد و مورد تشویق قرار می گیرد،اما امکان وارونگی نیز هست،اصلا برای همین نام حیثیت را به دوش می کشد که یا شعبده باز حقه اش را با موفقیت پیاده می کند و یا محکوم است به شکست و فراموشی توسط مردمانی که نیاز به فریفته شدن دارند،نه آگاه شدن.
یکی از دو قطب داستان نولان،انجیر،برای درک راز عمل بوردن،دنیا را زیر پا می گذارد و حتی به دانشمند رو به افول آن روزگار که توسط همین مردم به دست فراموشی سپرده شده،نیکولا تسلا،برای ساخت دستگاهی عظیم رو می اندازد،و همین دستگاه لعنتی است که او را به پلکان مرگ نزدیک می گرداند…نولان در بخش پایانی،چنان بازی با ذهن تماشاگر می کند و او را همانند شعبده بازی چیره دست،می فریبد که وقتی در می یابیم تمامی اینها حقه های ساده ای بیش نبوده اند که با اندکی دقت،قابل کشف و لو رفتن بوده اند،بهت زده می شویم.حیثیت،آغازگر مسیر هولناک و افشاگرانه نولان است،وی،اکنون درد های بزرگ تر انسان را به گزنده ترین شکل ممکن نمایش می دهد…
داستان با معما ها و راز های مختلفی در طول فیلم همراه است و شعبده بازی هم به اینگونه دارای اسرار و امراز مختلفی هست.
داستان پرستیژ در حالت عادی پیچیدگی خودش را دارد اما نولان مثل همیشه دوست ندارد هیچ چیز عادی ای در فیلمش وجود داشته باشد. بنابراین سه عنصر جلب اعتماد، رو دست زدن و اعتبار را به کار میگیرد. فیلم درباره دو نیمچه شعبده باز است که پیش استادشان کاتر در حال یادگیری فنون شعبدهبازی هستند اما این دو بعد از مدتی رقیب همدیگر میشوند تا جایی که حاضر میشوند معشوقه طرف مقابل را به آن دنیا بفرستند تا بتوانند اعتبار یا پرستیژ بیشتری را به دست آورند.
کسانی که سایر فیلمهای نولان (مثل ممنتو) را دیده باشند حتما ً سبک منحصر به فرد و خلاقانه ی او را در ژانر سینمای مرموزانه تحسین خواهند کرد ... نوع فیلمنامه ی او ، داستانی که روایت میکند و در نهایت تدوین هوشمندانه وخلاقانه ای که در فیلمهای او استفاده میشود هر گونه سلیقه ای را با خود همراه خواهد کرد.
نکات حاشیه ای: - "انجییر" و "بوردن" تداعی کنندۀ دو شخصیت "ادیسون" و "تسلا" هستند. "بوردن" که نابغه بود ، فاقد حس مصلحت گرایی بود. ولی "ادیسون" در ارائه مطلب و نتیجه گیری یک متخصص بود.
چند مونولوگ و دیالوگ به یاد ماندنی از فیلم:
«خیلی از خود گذشتگی میخواد. این تنها راه نجات از این وضعیته.»
«همه برای دونستن راز بهت التماس میکنند ولی همچین که رازت رو بهشون لو دادی دیگه براشون ارزشی نداری.
کسی به راز اهمیت نمیده. این نمایش تو است که برای مردم جالبه.»
«اگر میخواهی وارد این کار بشی باید آلودهٔ کار بشی.»
«هیچ کس به مردی که توی جعبه ناپدید میشه اهمیت نمیده.»
به فالون: «حالا دیگه میتونی کامل زندگی کنی. به جای هردومون زندگی کن.»
«از خودگذشتگی قیمت یک نمایش خوبه.»
«هر شعبده بازی از سه مرحله تشکیل میشه: شعبدهباز یه چیزی رو نشون میده، یه چیز کاملا معمولی. بعد اون رو ناپدید میکنه. هنوز کسی دست نزده، چون ناپدید کردن تنها کافی نیست. باید اون رو برگردونی.»
«بعد میخواهید بفهمید راز کار چیه. ولی نخواهید فهمید. چون درست نگاه نمیکنید. البته در اصل نمیخواهید بفهمید. دوست دارید گولتون بزنند.»
«روپرت» (جکمن) و «آلفرد» (بیل) شعبده بازی هایی معتبر و درجه یک اند که در لندن کار می کنند و هر دو از قابلیت های چشم گیر حقه بازی برخوردارند و هر دو نیز به قابلیت های آن یکی غبطه می خورند. تا این که رقابت به چشم و هم چشمی مرگباری تبدیل می شود...