به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
رسوایی 2، فیلمی سادیستی است! از نگران کردن و عذاب دادن میلیونها انسان که راه او را قبول ندارند، لذت میبرد... این از نظر روانشناسی خشونت رسوایی 2! اما از نظر جامعهشناسی سیاسی هم باید گفت این فیلم افق معنوی یک قشر محدود رادیکال مستبد و سلطهجوی قدرت با روحیۀ نظامیگرا و میلیتاریستی را فاش میسازد که نتوانستهاند قدرت را قبضه کنند و یک نظام شبه بلوک شرقی شبیه کوبا، آلبانی و کاریکاتور شوروی سابق و آلمان شرقی و دستکم چین امروز بسازند، و حالا کاسهکوزهها را بر سر مردمی بیوفا میشکنند که به آنان پشت کردهاند و اعتدالخواه و اصلاحطلب از آب درآمدهاند: دیگی که برای من نجوشد، کله سگ در آن بجوشد! این است که دهنمکی، تصویر خشمگین و صدای انتقام و آرزوهای نابودی یک ملت از سوی چنین جریانی است و چون دست خودش نمیرسد به این انتقام، به نیابت خدا آرزوی نابودی این مردم و نوکران شیطان بزرگ را دارد که همدست رقیب از کار درآمدهاند.این لُب مطلب و عاقلانهترین حرفی است که اگر پوستۀ نقدهای دشمنخو علیه رسوایی 2 را بشکافی در صورت کمی عقل از دلشان بیرون آید.
اگر نقد، ذرهای شعور داشت، به جای ابراز بغض و انزجار فاشیستی و سرکوبگر علیه فیلمهای دهنمکی که با نقاب نولیبرالی چهرهاش را میپوشاند، دستکم، این پز متفکرانه را ظاهر میکرد!
البته آن بررسیهای ساختاری که از بنیاد طوطیوار، معیارهایی را دربارۀ سینمای دهنمکی به کار میگیرد که ربطی به این سینما ندارد و با محفوظات کلاسیکش، یک فیلم مردمپسند دیجیتالی را میخواهد فهم کند، حساب دیگری دارد و جهالتش از جای دیگری آب میخورد و انصاف بدهید، برای این نقد، تحریم و بایکوت سینمای رسوایی یک رسوایی است، زیرا چنین نقد منطقاً باید روحیهای علمی و جدا از این سیاستبازیهایی داشته باشد که سرنخاش دست VOA و BBC است و بلندگوهای سیا و پنتاگون و قدرتهای سرمایۀ جهانی که چشم دیدن یک سینمای معترض استقلالطلب اسلامی عامهپسند را ندارند! هرکس شتر را میبرد بالای بام، بلد است چگونه پاییناش بیاورد، پس بگویم چرا منظر متفکرانه نقد لیبرال که در بالا به آن اشاره کردم، صحیح از آب در نمیآید.
زیرا در دنیا، تنها کمونیستها و بلوک شرقیها نبودند که به عنوان یک رقیب با کاپیتالیستهامخالف بودند، آنارشیستها، سوسیالیستها، ملیگراهای اصیلی چون سون یات سن و مصدق و ناصر هم وجود داشتند که مخالفتشان ربطی به استالنیست بودن نداشت. و در این میان ادیان الهی به اندازۀ همۀ طول تاریخ حیات بشر با استکبار، بیعدالتی، سرکوب حقوق و آزادیهای مشروع مردم مخالف بودهاند و در تمام تاریخ هزار و چهارصد سالۀ اسلام، انوار معرفت محمدی (ص) و علوی (ع)، کانون هدایت در دفاع از حقیقت و حقیقت بشری، دادگری و آزادیهای الهی فرد و جامعه برابر طاغوت و استکبار و فرعونیت و فساد و بهیمیت و کشتار و نسلکشی و ستمگری بوده است، در برابر این انوار، افشای سیاهی کفر و ظلم، همه انواع ظلم و کفر فردی و اجتماعی، و نشاندنش در مقام گناه و بنا به عدل الهی مسلّم دانستن عقوبت و عذاب افراد و قدرتهای مستکبر که با تباهی و خشونت و کشتار و زورگویی و فریبکاری، انسانها را از رشد و مرجعیت توحیدی هستی پاک و سالماش دور کرده و به ابزار بهرهکشی قدرتها بدل کردهاند، همه و همه جز مسلّمیات وحی است.
پس چنین نیست اگر انسان موحدی از ثمرۀ بیعدالتی، ستم فردی و اجتماعی و نتایج ستم قدرتها و حتی امتها و فساد و تباهیزدگی حرف زد و عقوبت غرق شدن در بیعقلی و درآمیختگی با جنود جهل و بیایمانی و نادادگری و ناراستی و فساد را هشدار داد، یک مستبد خشن است. خشم نقد لیبرال از دهنمکی، خشمی درونی و نهانروشانه است، همذات خشم چارهناپذیرشان از بسیج، شهید، سپاه، ولایت فقیه، امام خمینی، از حقیقت درونی انقلاب اسلامی، از دفاع از استقلال و یکپارچگی سوریه، دفاع از آزادی و ملتها و مخالفت با نفوذ و حضور آمریکا در افغانستان، خشم از نفرت ما از چاکری عربستان و جنایات او و همدستان کوتولهاش در خلیج و از اسرائیل و از آدمکشی و نسلکشی و شیعهکشی نیابتیشان، و اینکه ریشۀ همۀ جنایتهای خاورمیانهای و استکبار بزرگ سرمایه بینالمللی و پرچمداری طاغوت و شیطان بزرگ بدانیم!... و از اینکه مدام نقش سرمایۀ مسیحیت صهیونیستی در این میان و کلیه صلح خاورمیانه را نابودی جرثومه خونریز نظام صهیونیستی اسرائیل حرامزاده گوشزد میکنیم...
واقعاًَ اگر از دهنمکی اینها را حذف کنی، چیزی نمیماند که آدم باحیرت مشاهده کند. علیه فیلمهای او کمپین تشکیل میدهند و با خط VOA و BBC اول دلقکهای مضحکی به اسم منتقد که همۀ موجودیت و تفکرشان را از سینمای آمریکا دزدیدهاند و سپس خیل دوستان همفکرشان در جهان واقعی و مجازی، علیه او بازیهای عجیب و غریب راه میاندازند. ظاهراً رسوایی 2 فیلم خطرناکی است، هیچ چیز را به حال خود رها نمیکند، از روش ادارۀ مدرنگرای قشری در قدرت که ظاهر مذهبی و باطن لیبرال دارند و آرمان باختهاند بگیر تا انبوه مردم عشرتطلب جهلزدۀ غافل و همین سبب میتواند شد که کلیت شبه روشنفکری ما، حتی تودههای خشمگین شهری را علیه سینمای او برانگیزد.
اما جنگ اول به از صلح آخر: میخواهم بیرودربایستی حرف بزنم! بیایید به همین بدترین چیزی که دربارۀ روایتسنجی رسوایی 2 عاقلانه میشود گفت و همین بالا گفتم، توجه کنیم. نقد ژورنالیستی منفی ما با پیشداوری ایدئولوژیک و سیاسی لیبرالش فیلم را از قبل نفی کرده و به سبب بیخردی و بدترین نگاه و حتی نوعی عقدۀ حاصل از جنگ و جدل سیاسی که به قلمرو عقیدتی کشیده شده، و در زمینۀ هنر و سینما سر باز کرده است، از هر نشانۀ مذهبی و تبلیغ سینمایی شیعهگری انقلابی و دفاع از توحید کهیر میزند و رو ترش میکند و این نقد دهها برابر هر نوع دیگر ابتذال که راحت از کنارش میگذرد، برابر این روحیۀ فیلمهای دهنمکی، حساسیت و خشم بروز میدهد. درحقیقت خشم نولیبرالهای ما که کشته مرده آمریکا و رابطه با آمریکا و خلاص شدن از شرّ چیزی به اسم عدالتخواهی و آمانهای امام (ره) هستند تنها توجیهاش را درهمین تعارض مییابد. چه فیلم دهنمکی سطحی و درهم پاشیده و حوصله سربر باشد و چه یک شاهکار، در هر حال بهرهاش همین عصبانیت بود. زیرا اگر پای اتهامات نخنما و بهانهها در میان باشد، باید پرسید این اومانیستهای لیبرال وطنی ما، چرا ذرهای از این حس انزجار را علیه فیلمها و علیه خشونت آمریکایی و غرب ندارند که دهها هزار شهید روی دست ما و مردم خاورمیانه گذاشتهاند و شیعهکشی سی و پنج ساله راه انداختهاند؟
چرا ذرهای از این نفرت را نصیب دوستان خارجهنشین خود نمیکنند که اعضای دیروزینِ سازمانهای تروریست و خشونتگرا و جنایتپیشه و آدمکش و سربازان امروزی قدرتهای خونریز جهانی همدست آنها هستند و تنور آدمکشی پروژههای غربی را گرم و از نظامهای قدرت کشتارگر و فسادانگیز غرب و دموکراسی مزورانۀ غربی دفاع میکنند؟ اصلاً همۀ سوء مدیریتها و پاشیدگی و بیعدالتیها و عدم آزادیهای داخلی درست، چرا ذرهای از این خشم نصیب ناعادلانهترین نظام جهانی نمیشود؟ چرا این انزجار نسبت به بازیهای ابلهانۀ دموکراسی نولیبرال خشن امروزی صورت نمیگیرد که مسبب خشنترین جنایتهای ضد بشری است و همۀ نهادهایش حتی جشنوارههایش در آن دست دارند و از منافع «ملی» جنایت و تجاوز و ظلم ظالم خودی دفاع و علیه کشورهای مستقل عمل میکنند؟ چرا این قلمزنهای درجه چند بیسواد که وجودشان انباشته از مفاهیم ابداع شدۀ شبکههای پنتاگون و سیا و همدلی با آنهاست، حساسیتی فراتر از یک فیلم بد نسبت به رسوایی دارند. من میخواهم اثبات کنم چرا رسوایی 2 اتفاقاً مبتذل نیست! و این کار را میخواهم با نشانهشناسی و روایتسنجی رسوایی 2 به اثبات برسانم و آنچه در این مقدمه گفتهام، صرفاً سخن عریان برای پایان دادن به اداهای شبه روشنفکرانه کشف یک فیلم بد بود!! آیا درواقع سینمای دهنمکی به اندازۀ کافی در نشانهشناسی و روایتگری وفادار به ارکانی است که از منظر مدرنهای ما آن را سینمایی ارتجاعی، رادیکال، فناتیک، مبلغ نظام دینی و استقلالطلبی اسلامی و ضد آزادیهای لیبرال و باورمند به عدالت و عالم غیب و ولایت الهی و حتی خشن معرفی کند. هنگام اکران فیلم در جشنوارۀ فجر، فیلم را با گلمکانی میدیدم. تصادفاً گفتوگوی ما به اظهار نظر هوشمندانهای از سوی هوشنگ منجر شد و او گفت: تقابل با فیلم دهنمکی، واقعاً برای آن نیست که این سینمایی مبتذل و بدترین فیلمهاست، فیلمهای بدی که کسی در برابرشان چنین آتشباری و سنگر پر آتشی برپا نمیکند؛ بلکه افراد ناخشنود از مدیریت جامعه، دق دلیشان را سر او پیاده میکنند. تو گویی مسئولیت همۀ خرابیها به گردن اوست. (نقل به معنی)
قول داده بودم نقد اکران به مجله فیلم بدهم؛ به دلایلی ندادم. نه، نمیخواستم در رودربایستی بیافتد! به هر رو باید بگویم دربارۀ بخشی از مخالفان سینمای دهنمکی که علیه فیلمهایش جوّی نامنصفانه میسازند، گفته بالا، سرراست در میآید، اما چه اشتباه بزرگی خواهد بود اگر درک نکنیم تعارض ایدئولوژیک کسانی که از بنیاد با آرمانهای انقلاب اسلامی و نظام موجود آن مخالفند و سبک زندگی غربگرایانه و شبه مدرن را بر سویۀ انقلابی/اسلامی ترجیح میدهند، دلیل مهمتری برای انزجار از این سینمای عقیدتی است.
دلایلی که شمهای از آن را گذرا، در آغاز اشاره کردم. حقیقت آن است کسانی که به لیبرالیسم، شبه مدرنیسم، سکولاریسم، دوستی با غرب، باور دارند و بیباوریشان به توحید و عالم غیب و مفاهیمی چون معصومیت و ولایت به نفی نظام مبتنی بر این ارکان و عدالتخواهی و مخالفت با مدرنیت و لائیسیته، میانجامد، در چهرۀ سینمای دهنمکی رادیکالیسم آشتیناپذیری مییابند و از آن میهراسند.
نوشتار حاضر اصلاً در پی اقناع شبه روشنفکری و نولیبرالیسم و اقشار شبه مدرن میماند که با پیشداوری با هر عقیدۀ فاقد مدرنیت میستیزند همانطور که فیلمهای دهنمکی، مخاطب خود را در اقشاری جستجو نمیکند که از دل و جان به سبک زندگی غربی و آمریکایی و مدرن گرویده و خصمانه به بهانۀ ایدئولوژی مدرن و نولیبرالشان، با هر نقد علیه سرمایۀ جهانی، نظام مدرن و باورهای آن در دانش و هنر میستیزند. نشانهشناسی و بحث روایت براساس فولک نمایش ایرانی برای افرادی است که بیبغض فیلم را تماشا میکنند. به نظر نگارنده، سینمای دهنمکی، سندی است که از خلال همۀ بازیها، سیاهبازیها، سخنرانیها، مانیفستها، سرگرمکنندگیها، و بلدیها و نابلدیهایش، آینۀ روشنی از نگاه و فهم و طرز تلقی مهم و بس تأثیرگذاری در این برهۀ تاریخی در سرنوشت ایران میسازد و امروز و هر زمان دیگر این سینما چشمپوشیناپذیر برای سندیت درک تویۀ زندگی آرمانگرای انقلاب و جمهوری اسلامی و نگرشی در جامعه است که تأکیدش بر توحید، عدالت و معصومیت آرمان امام (ره) بوده است.
زمانی که ما فیلمی را از منظر پسزمینه تاریخیاش بررسی میکنیم، چنانچه اثبات کنیم که نشانهشناسی درون فیلم در حال ساختن یک ارجاعی جعلی و تحریفکننده نسبت به واقعیات زندگی ماست و یا داوری مقاصد نفی مطلقگرایانه بنا به یک نگاه ایدئولوژیک ویرانگر و کینهمند است، علیرغم همۀ تواناییهای ساختی آن را اثری ناعادلانه توصیف خواهیم کرد نظیر ستایش لنی ریفنشتال از شکوه نازیسم و سرپوش نهادن بر جنایت آن و برعکس اگر اثری سرگرمکننده ارجاعاتی و واقعگرا داشته باشد، نمیتوانیم آن را اثری مبتذل بخوانیم، نظیر رسوایی. من ندیدهام کسی یادداشتهای پر حب و بغض خود را براساس تحلیلی تخصصی و واکاویهای مستدل از سینمای دهنمکی ارائه داده باشد. این سینما با مُهر محرمانۀ بایکوت، آثاری نقدناپذیر اعلام شدهاند تا گریبان منتقدان شبه مدرن را از پاسخ به پرسشهای جدی برهانند. نفرت آنان از انقلاب اسلامی، یک بهانه و توسریخور مناسب یافته!! سینمای دهنمکی به نظرم ارزش یکّهای در درک افق یک نیروی اجتماعی وسیع دارد که حیات و آرمانهای انقلاب اسلامی در زمین آن تفسیر رادیکالش را مییابد و این به مذاق روشنفکری ما بدآیند است. قبلاً من مفصلاً دربارۀ آن که ریشههای سینمای دهنمکی از چه مرجعیتهای فکری و فرهنگی و نمایشی و ساختی آب میخورد و ارزش انسانشناسی انقلاب بر این پردۀ شفاف کدام است، حرف زدهام و اینکه سینمای سرگرمکنندۀ خواستار مخاطب عام دهنمکی، چگونه نیات خود را جامۀ عمل میپوشاند و اتفاقاً نه با ابتذال؛ بلکه با تیزهوشی عامهپسند، از آرمانهایش در قالب بهرهگیری از زبان، نشانهشناسی قابل دریافت برای تودههای فرودست و روایتی مبتنی بر آیینهای ایرانی و نمایش سنتی، سیاهبازی، تقلید، مضحکه، تعزیه، منبر و مهارتهای وعظ دفاع میکند، و از نشانهشناسی و انسانشناسی فرهنگ و جامعهشناسی قدرت و نحوۀ قرار گرفتن در متن زاویۀ دید مردم تا برانداز و بیان دیدگاه آنها در نقد قدرت (و نه تحت زاویۀ دید براندازان غربگرا و اقشاری که دارای تخاصم ایدئولوژیک و سیاسی با جمهوری اسلامی هستند،) سود میجوید. این سینما همچنین ظرفیت قهرآلود اپوزیسیون و حقیقت اخلاقی و درونی او را فراتر از ادعاهایش فاش میسازد.
من تفسیرم را بارها ارائه دادهام (منتشر شده و نشده). و حالا دربارۀ رسوایی 2 میخواهم در انتهای مقاله به چیزی فراتر از نشانهشناسی رسوایی 2 تأکید کنم. قبلاً کوشیدم با اتکاء به نشانهشناسی اخراجیها و رسوایی 1 اثبات کنم چرا این سینمایی مبتذل نیست؛ بلکه در پس فیلم تفکری جدی و آرمانخواه و سنجیده وجود دارد که به استراتژی ساخت و پرداخت بدل میشود. هرچند جنس این تفکر محتوایی/ساختی با آثار هنرمندانۀ مدرن نظیر سینمایی کیشلوفسکی یا هاندکه، داردنها، یا کوئنها، برسون یا برگمن، کیارستمی یا فرهادی اساساً متفاوت است و ارزیابی آثار دهنمکی با معیارهایی که ما آن آثار را واکاوی میکنیم، چیزی فراتر از اشتباه؛ بلکه بلاهت محض خواهد بود. به هر رو ادعای من آن است که نشانهشناسی فیلم رسوایی 2 معنادار و منسجم و تفکرآمیز است و این دروغی است که فیلم او تفکری ندارد و دچار ابتذال است!
این نشانهشناسی مبتنی بر جهانی است که به شهر، قدرت، و زندگی روزمرۀ ما، برحسب نقد دنیاگرایی ناتوحیدی و غفلت و ناباوری به عالم غیب مینگرد که مشیت الهی جاری در هر کنش مادی را تریسم میکند و نیز نقد بهرهوری از انقلاب برای قدرت، و خیانت به انقلاب اسلامی و تغییر مسیر آن به سمت یک منفعتطلبی شخصی، یک اغتشاش و وانهادگی اجتماعی و یک مدرنگرایی سطحی که با زیر پا نهادن پیمان انقلاب امامخمینی (ره) توأم است. رسوایی 2، در ادامۀ رسوایی 1 و شخصیت مرکزی و اصلی آن حاجیوسف و شخصیتهای پیرامونی، قصه آمدن حاجیوسف عارف و پیر دانای روشنضمیر و دیدهور به غولشهر مدرنی است که در آن عدم توجه و ایمان به عقلانیت الهی از رهبران ادارۀ شهر و مدیریت شهری تا تودههای غفلتزده را خوابزده و اشتباهکار و گرفتار تفکر خودبنیادانگار و نفسپرستاده و سبک ادارۀ شبه مدرن کرده که هیچ توجهی به معرفتهای غیباندیشانه و هدایتها و تذکرات کلاماللهی و باطنینگر ندارند و همه چیز را ظاهرپرستانه و معکوس میبینند. حاجیوسف معتقد است که ویرانی از درون و عمل انسان، از غفلت و ناعقلانیت ـ از گناه فردی و اجتماعی ـ شروع میشود و به ویرانی بیرونی و شهر منجر میگردد و پایۀ این گناه بیعدالتی، نظام غلط سودپرستی است که نهادینه شده و به نهاد رسمی زندگی ما بدل گشته و انواع ستمگری و فساد و شهوات و عشرتخواهی و غفلت در شهر، شهر را در معرض عذاب الهی که چیزی نیست جز تجسم همین گناهان ویرانگر قرار داده تا شاید تکان شهر منجر به بیداری شود. و البته ریشۀ همۀ اینها همان نفسپرستی و اهواء افراد و پشت کردن به خدا و فقدان عقل الهی است.
این مضمون، برآمده از مهمترین و عالیترین تفکر دینی، معنوی و عرفان ایرانی و اسلامی است و اصلاً مبتذل نیست، پس فیلم روایتی دارای جهان اندیشهورز دارد که مسلّماً علیه تلقی لیبرالی و مدرن و مادیگرایانه است و مسلماً هرچه که نامش مینهیم، ابتذال نمیتوانیم بخوانیمش؛ مر آدمهای مبتذل که خود در فساد و گناه و تجاوز و ناخویشتنداری غرقاند، نعل وارو بزنند و کافور نهند نام بر زنگی مست.
دهنمکی برای این تفکر از نشانههای دیداری و شنیداری منسجمی بهره برده که باز این سازماندهی نشانهها در ساختار فیلم او، گویای آن است که رسوایی 2 اصلاً فیلمی نامتفکرانه و مبتذل نباید وانمود گردد و کسی که چنین میکند، یا بیسوادی خود را عیان میسازد یا بغضاش.
اولاً کلیت فیلم یک نشانۀ منسجم است علیه جریان و قدرت و نظمی که در آن باور به خدای یگانه و حقیقت متعال و هدایت معصومانه، و انضباط عقلانی زندگی دچار فراموشی و اغتشاش شده و ثانیاً بر این بستر یک trope که کلیت فیلم را به یک مجاز و کنایه بدل میسازد که به جزئیات زندگی روزمرۀ ما اشاره میکند، اجزای نشانهشناختی فراوانی که دال بر تفکر دهنمکی است شکل میپذیرد. نشانههایی که خود بر شالودۀ معرفتی و جهاننگرانۀ پهناور عرفانی یک انقلاب دینی قرار دارد. از همان آغاز فیلم این سیستم نشانهای وجود دارد و در سراسر فیلم منتشر است و تا جایی که به خاطرم مانده، آن را یادآوری میکنم.
نشانۀ طنابدار که وابسته به ساختار نما و میزانسنی است که گویی کل شهر را در موضع همذات با اعدامی نشانه گرفته، جای دوربین و زاویهای که حلقۀ طناب دار نشان داده میشود، ساختاری و تیره و معنادار به نشانۀ مذکور میدهد و آن را تا حد یک شیء نمادین فرا میبرد.
البته برای واکاوی دقیق نظام نشانهای فیلم، حتماً باید سر فرصت نما به نمای فیلم را ببینم و یادداشت کنم، فعلاً با تماشای تنها یکبار فیلم رسوایی 2 در سینما، از نشانههای بر جا مانده در حافظهام حرف میزنم.
نشانۀ پلهها، پلههایی که اعدامیهای متهم به گناه مرگبار از آن بالا میروند، نشانۀ مهمی است که هم وجه تصویری آن و هم وجه گفتاری حاجیوسف به مفهوم استعاریاش اشاره میکند، این استعارهای است که وجه نمادین یافته، در فیلم کل نظام مدیریت شهری، کل بیعدالتی گسترش یافته، و کل روحیۀ فساد و غفلت و فراموشی خدا، در شکل گرفتن این پلهها که امروز دو نگونبخت ناتوان از خویشتنداری جنسی و فقر حاصل از نظام اقتصادی رباخوارانه سرمایهداری انگلی از آن بالا میروند نقش ایفا کردهاند. پس این پلهها، پلههای نشانهای و نمادینیاند که فراتر از پلۀ معمولی در فیلم معنا یافتهاند و این چیزی مبتذل نیست؛ بلکه متفکرانه است، حتی اگر ما آن را نپذیریم.
اگر نشانۀ قدرت در این فیلم، نشانۀ شهریاری و سلطانی و سلطه و نشانۀ کلانشهر نشانه شهرزاد تجاوز شدۀ مدرن و رها شده و برج نمرودی و نفرین از یاد بردن زبان و کلام الله است، نشانۀ حاجیوسف، کلاً خود مبین عالم ربانی و جانشین وضعیت پیامبری در شهری است که برای هدایتگریاش، پاداشی از مردم نمیطلبد مگر نجات خودشان ولی شهر و قدرت (مدیریت شهری) با هم از این هدایت رو برمیتابند. قاعدتاً این شهر خود بلا و عذاب را دارد به جان میخرد چیزی چون شهر لوط پیامبر و بلکه بدتر از آن، زیرا این شهر است که پیر دانایش را از خود میراند. اما در این شهر نشانهای از معصومیت هنوز را از خود میداند. اما در این شهر نشانهای از معصومیت هنوز وجود دارد که تا وجود دارد آن را از عذابی که بر سر قوم لوط و اقوام عاصی دیگر آمده، محفوظ نگه میدارد. به آن خواهیم رسید.
یکی از نشانههای مکرر فیلم، لانگشات برجهای قد علم کرده، و ازدحام ساختمانها و اتومبیلها در بزرگراهها و گسترۀ این فیزیک کلانشهر مدرن و سیطرۀ جسیم آن بر آدمهایی است که در آن گم شدهاند و دهنمکی با استفادۀ هوشیارانه از جلوههای ویژه این نشانۀ مدرنیت و ساخت و ساز را که در آن اغتشاش و غفلت نهان شده، بهخوبی به جلوه درآورده است و تقابل فیزیک مدرن شهر با فیزیک سنتی حاجیوسف که جلوهای ساده و پیامبرانه و شبیه امامخمینی دارد، هوشمندانه معنادار است. کاربرد جلوههای ویژه، خود معنای نمادین غلبه تکنولوژی فرامدرن و بلعیدن معناست.
این تعارض، کشمکش اصلی است، کشمکش مرد خدا و پیر دانا با مدیریت شهری و شهری دچار گمگشتگی مدرن. برابر آن همه فراموشی و دروغ و دغل و قدرتپرستی و شهوت که پیرمرد بصیر و روشنضمیر معلوم میدارد، بر لحظه به لحظۀ نهانش آگاه است (زنگ زدن حاجیوسف در گورستان به مردی که بر سر خاک مادرش در حال توبۀ بامزهای است)، او خیلی صبور است. و از صمیم وجودش خواهان بیداری و سلامت و نجات و عافیت این مردم است و با این همه شهر بیشترین وهن را بر ساحتش روا میدارد و او صبر میکند و دست از دعا نمیکشد و کار به تبعید او، رها کردن و گسست از او میکشد. رفتن حاجیوسف از پلههای هواپیما به بالا، کاملاً شبیه معکوس پایین آمدن امامخمینی (ره) از پلهها به پایین است. پس عجیب نیست، نگرش لیبرال بالاییها و مدرنها و مدیریت مدرنیتطلبی که راهی جدا از امام (ره) میپیماید و حتی اصولگرایان که شیفتۀ قدرت شدهاند و حتی حزباللهیهایی که دیگر به چرب و شیرین جایگاه امنشان عادت کرده و نمیخواهند دفاع از حقیقتی، خوابشان را بیاشوبد و همه قشر متوسط مدرنی که سبک زندگی آمریکایی و غیردینی را ترجیح میدهد و روشنفکرانشان با هم از این آدم منفور و فیلم ارتجاعی و نشانههای آزاردهنده فیلمهایش خشمگین و دلخور و روگرداناند. این انزجار از مصومیت، از سوی میل و لذت و غفلت است.
این را دفاع از دهنمکی و کارهایش از سوی من نگیرید، واقعاً من هنوز دقیقاً نمیدانم او چه کرده و چرا کرده و امیدوارم در مستندی که دوست دارم از او بسازم، جواب سؤالهایم را بگیرم، اما حتماًَ واکاوی و این نشانهشناسی فیلم رسوایی 2 را به معنی دفاع من از درک علت اصلی انزجار شبه روشنفکری غربگراییمان هماوا با مدیریت نولیبرال شهری دست شسته از امام بگیرید! من فیلم رسوایی 2 را یک منبر تصویری میدانم و برای همین با سیمای آن خبرنگار زن در این فیلم مخالفم!
نشانۀ رسانه در فیلم رسوایی 2، نشانۀ مهمی است، نشانۀ آگاهی و اطلاعرسانی و وانمودگی و تحریف. تبدیل سخن معرفتآموز حاجی یوسف به یک تیتر جنجالی و ظهور زماندار زلزله در ساعت 8 اما زلزله در غیاب این انسان پیامآور و هدایتگر و راستگو رخ خواهد داد. آنگاه که حقیقت ترک میشود و میخ نگهدارندۀ زمین پر میکشد و تبعید میگردد. تبعید فیزیکی، به تبعید معنوی بدل شده و زمانی که این امر رخ دهد، شهر ایمن نخواهد ماند، زیرا شهرِ گناه، از پیش خود را ویران کرده است. شاید با وانمودگی بزک عروسکی خبرنگار، دهنمکی به همین قدرت وسوسۀ رسانه اشاره میکند.
نشانۀ آقای هوگو، ماجرای بخشش قالی، معنایی معکوس دارد، هم احترامی است به ویکتور هوگو و هم نوعی یادآوری هویت اینکه خیلی پیش از هوگو، بسیاری از آدمهای خودمان که آدم بودهاند و پیرو ولیالله اعظم علی امیرالمؤمنین (درود خدا بر او و خاندانش باد) بسی بخشندهتر از قهرمان هوگو از خود عطوفت نشان دادهاند و تاریخ نبوی و پیروان خالص آنان و بندگان ناب خدا طنین مستمر کرامت بودهاند و از خودبیگانگی ما مایۀ نادیدهگرفتن آموزههای نظری و عملی آنهاست. رسوایی 2 با این نشانه، هویتطلبی را تذکر میدهد و نیز یادآوری میکند هنرِ از خود بیگانۀ ما، چگونه ناتوان است تا مثل هوگو، نمادهای اخلاقیمان را بدل به آثار هنری ماندگار کند. و درنتیجه هنر دیگران چگونه بدل به مرغ همسایه غاز است میشود و این نشانۀ گویا و تفکربرانگیزی است که البته به ذائقۀ مدرنهای ما خوش نمیآید.
دفتر مدیریت شهری در پنتهاوس، نشانۀ روشن جایگاه قدرت در گسست از فرودستان و تودههای شهری و نیز جای گرفتن نمرودی در برج بابل در غیاب ذکرالله در زندگی روزمره است. دهنمکی نگرشی براندازانه به قدرت ندارد؛ بلکه نگرش محکومکنندۀ قدرتپرستی دنیاطلبانه که با نقاب دین مراتب قدرت یک نظام دینی را پیموده و حال دچار نفاق به هدایت الهی به سبب مضارش برای صندلیاش در پنتهاوس مخالفت میکند و آن را مایۀ تشویش اذهان میداند، رویگردان است. قدرتی که به اسم ولایت به راه ولایت معصوم پشت کرده است و امام و رهبری الهی را به فراموشی میسپرد.
چارلی چاپلین، یک نشانه در فیلمی است که کاربرد معناپردازانه چند علیتی دارد. چاپلین نماد انسان فقرزدۀ درگیر با نظام قدرت شهری است. از سوی دیگر میتواند نشان روح سینمای دهنمکی هم باشد: سینمای مردمی، سینمایی دچار دغدغۀ بیعدالتی که درگیر قدرت و تبعات آن است. و نیز بیان ایدهآل و گونهای از سینماست که دهنمکی میخواهد بدان دست یابد، سینمایی تصویرگر تودههای بیچیز که جذابیتی پایانناپذیر برای میلیونها و میلیونها انسان داشته است و شاید او میخواهد بگوید، آثاری مثل اخراجیها و رسوایی را باید در این رده فهم کرد.
البته دهنمکی اگر واقعاً اینسان به چارلی چاپلین ادای دین میکند، باید بدان آگاه باشد در سینمای چاپلین، جدا از مضمون، ساختار سینمایی بهویژه تیزهوشیهای چندلایۀ روایی و قدرت عظیم بازیگری بینظیر، و باج ندادن به حکومت و همواره کنار مردم باقی ماندن، از مهمترین وجوه انسانی این سینماست. شناخت زبان سینما و کسب مهارتهای بیانی در همان سبکی که بدان باور دارد، اهمیتی چشمپوشیناپذیر دار است و زحمتی که برای یک فیلم کشیده میشود و زاویهای که به عناصر فیلم نگاه میشود، نمیتواند در مرتبۀ فیلم و گرما و جان آن بیاثر باشد.
اما چرا زمین ترکخورده در پای آن بیرق اباعبدالله (ع) که نشان ولایت الهی و حضور نهان معصومیت چهاردهگانه (ع) و ائمه اطهار دوازدهگانه شیعی و قطب عالم امکان ولیالله اعظم ولیعصر، صاحب کون و مکان و زمان و خلیفهالله ربالعالمین است متوقف میشود؟ و چرا این نشانه بیشترین هراس و مخالفت خشم را در نگاه علمانی خود بنیادانگار و ناباور به معصومیت برمیانگیزد؟ زیرا آن بیرق گویای وجود روح نهان توحید و عشق الهی در این شهر با میخهای نگهدارندۀ زمین، آینههای بازتابدهندۀ خداوند، دوستداران انسان کامل در این شهر است و این قول الهی است که تا این سفینه در دریای مردم زمین جا دارد، به نجات گناهکاران امید خواهد بود.اباعبدالله (ع)، شهیدی مظلوم و شهید عدالتطلبی است که اسلام را زنده نگه میدارد و ما را به ایمان به موعود اهل بیت (عج) یعنی آرمان ناب دادگری و آزادگی و نجات راهنمایی میکند. فیلمی با این افق هرقدر دارای کاستیهای ساختی هرچه باشد، مبتذل نیست، مبتذل آن غفلت مدرنی است که امید را به منجی موعود (عج) و آرمان و والایش از دست داده و با کوردلی به خودبنیادی انسان مفلوکی چون خود با این همه ناتوانی غرّه شده است و البته عذاب برای خمکردن و نشان دادن بیچارگی این مخلوقی است که ضمن سقوط در اعماق ورطۀ ضعف و گناه و بیخردی کوس اناالحق میزند و این بلا چیست، جز نمایش حقیقت بیچارگی گناهکاران فرعونگونه و متفرعن و مدرنیت نظامی که ابلهانه میاندیشد خدا به قتل رسیدنی است و از شیطان بزرگش تا شیاطین دلقکگونه و سلاطین نفتیاش و تا مردمی که به دنبالهروی این نظام قدرت شیطانی و غافل به دوزخ خود میروند. گرفتار وسوسۀ شیطاناند و ستم به خود که اوجش نماد آمریکاست و جنایتهایش با همۀ «تکنولوژی» و «علم» و تمدن مادی و تفکر بتپرستانهای که به انسانپرستی ختم شده و هر کاری که از دستش برآید میکند، و در زمان موعود جز بلای بزرگ چه میتواند به انسانها یادآوری کند که این همه قساوت قلب و نشنوده گرفتن حقیقت، راه به نابودی میبرد و آن بیرق بیانگر آن است که تا محبت به معصومیت ناب و پاسخ به ندای درونی دفاع از دادگری و عقلانیت بندگی ناب تنها خدای یگانه و سر فرود نیاوردن به هر قدرت جهل و طاغوتی و فرعون درون و بیرون و شیطانی در زمین هست، این بیرق که نماد همان کوه استواری است همچون میخی از عقل و پاکی از فروپاشی زمین و زندگی زمینی انسانها، از فراگیری و پوسیدگی و فساد و فروریزی عذاب و آتشی که ما به دست خودمان میپردازیم جلوگیری میکند. اگرچه در فیلم حاجیوسف که تجلی زیبایی روح عابد و عارف امامی هدایتگر به سوی حق متعال و منش پاکیزۀ فردی و اجتماعی است، به آسمان پر میکشد، اما گویای دعای او و افراد مستجابالدعوۀ گمنام، و مردمی ستمکشیده نظیر همان دخترک گلفروش، آن جوان توبه کرده که نجات یک فرد همچون نجات یک قوم است، و هر عارف ناشناخته و ناشناس و مردمی بیگناه وجود دارد تا خدا هنوز بر این شهر بیخرد رحم آورد و فرصتی دهد وگرنه شهر بیولایت و بیدوستی حق متعال، شهر کفرپیشه، در همۀ هستی بشری چه سرنوشتی داشته جز همان فروبلعیده شدنی که در کابوس قدرت فراموشکار یک بار رخ داده و همۀ شهر را ویران کرده است که پیشاپیش چنان شهری خود، خود را به نابودی کشیده بود.
در اتاق حاجیوسف سه عکس و یک کتاب، نشانههایی معنادارند. عکسها که به نظرم چینشی غلط دارند؛ عکس آقای دولابی، آقای قاضی و آقای خامنهای است، اما مدلولی که این دالها دارد بدان اشاره میکند، با فیلم میخواند. ولایت باطنینگر حکیمان ربّانی و عارفان بالله که با یک انقلاب و مسیر الهی ادارۀ جامعه مرتبط است. یعنی قرار بر طی کردن راه انبیاء، برحسب معرفتهای باطنینگرانه است و نه قدرت به هر قیمت و جامعهای رها شده در مدرنیسمی جمعی و پر از غفلت و بیعدالتی و ندیدن ریشههای فساد و حکومتگرانی از جنس آنان که در مدیریت این کلانشهر فرضی میبینیم. شهری غرق شده در ماشین و برج و دود و قدرتطلبی فراموشکار در پنتهاوس! این عکسها حاوی چشم بهراهی یک انقلاب برای منجی معصوم (عج) هم هست!
و بالاخره میرسیم به پایان فیلم، ساعت زلزله و بلا. حاجیوسف تعیین نکرده بود؛ بلکه وانموده و هیاهوی رسانه همچون عناوینی برای هیجان، از جنس همان فراموشی و هیجان فوتبال که اصلاً خود نشانۀ سرگرمی و غفلت مدرن است در فیلم، مطرح کرده بود. آن وعدۀ حق برابر تباهیزدگی قوم و شهر است که ساعتش را خدا میداند و هر بلا، تجسم بیرونی بیماری مهلکی است که قبلاً در گریز از درمان الهی در قوم و شهر و نظام شهری و مردمی رشد کرده و از نقطۀ هلاکت خدا آگاه است، نه بیصبری ما. و کار ولی و دوست خدا، دعا برای نجات است نه نفرین برای نابودی تا جایی که امکان دارد و در برابر خواست الهی در نزول بلا نباشد. که ساعت فرا برسد، گردن نهادن به فرمان الهی، کار نبی و ولی و هر مؤمن صالحی است که وظیفهاش نذیر و بشیر بودن تعیین شده بود. در زمانِ مبتنی بر جهل و دلخواه رسانهها و وهم، زلزله نمیرسد امام زلزله زمانی زمین این شهر را تکان میدهد و قهر خدا را به جلوه درمیآورد که شهر ولی خدا، پیر دانای مطهر و بنده خالص ربالعالمین را ترک میکند، و نماد رحمت الهی و هدایت و محل اتکاء و آرامش را تبعید مینماید. با بلند شدن هواپیمای حاوی حاجیوسف و پرواز او زمین دچار لرزش میگردد. اما یک نشانه ناگهانی سبب توقف زلزله میشود. نشانۀ هواپیما و جدایی حاجیوسف از این سرزمین و لرزش زمین، نشانۀ مهمی است.
گزینش نشانههایی برای اثبات آن که رسوایی 2، اثری فاقد تفکر و مبتذل نیست و این اتهام همان افرادی است که در آینۀ فیلم، غفلت و اصرار خود بر گناه کفرزدگی و فساد و دنبالهروی از شیطان درون و بیرون و شیاطین جنی و انسی و تمدن پردهپوش و مدرنیت و غفلت چندسویهاش را دیده و به سبب اصرار در گناه دچار انزجار از انذار فیلم شده و به هر وسیله میکوشند آن را به نابودی کشند و نادیدهاش بینگارند، ورنه نقدی که وظیفهاش بیان کاستیها برای تکمیل یک اثر و کمک به هنرمند برای آگاهی از راه رفع نواقص خود است، چرا باید با بایکوت و تحریم و کینهجویی دشمنانه در پی نیستی یک اثر سینمایی باشد. بدیهی است این رفتار، رفتاری بیربط به یک گفتوگوی سینمایی است. یک تخاصم ایدئولوژیک و یک انزجار طبقاتی است پس دشمنی مدرنهای آگاه و باورمند و مفتخر به کفر که ندای باطن خود را هم به فراموشی میسپرند با رسوایی 2 عجیب نیست و موضوع اصلاً بر سر سینما نیست. سینما که این همه نفرت ندارد!