: این فیلم یکی از برترین مدعیان مقام «بزرگترین فیلم گانگستریای که تا به حال ساخته شده» است که هیچ، بسیاری از منتقدان صحبت از این به میان میآورند که روزی...
14 آذر 1395
این فیلم یکی از برترین مدعیان مقام «بزرگترین فیلم گانگستریای که تا به حال ساخته شده» است که هیچ، بسیاری از منتقدان صحبت از این به میان میآورند که روزی روزگاری در امریکا حتا از پدرخوانده (1971) هم بهتر است. البته پس از آن که استودیوی تهیهکننده فیلم را از دست سرجیو لئونه گرفت و به تدوینگر آکادمی پلیس برای تدوین مجدد و در اصل برای سلاخی داد هیچ کس هنگام اکران همچو تصوری نداشت.
نسخهی کامل فیلم فقط در زمینهی فیلمهای گانگستری کلاسیک حرف اول و آخر را نمیزند، بلکه همان طور که خود لئونه هم گفته بود: «دربارهی زمان و خاطرات و سینما هم هست.» ماجرای فیلم در سه دورهی مختلف رخ میدهد: 1923 و 1933 و 1968. اما شیوهی روایت به ترتیب وقوع نیست. فیلم که در طول زمان عقب و جلو میرود، زندگی چهار دوست دوران کودکی است با نامهای مکس، نودلز، کاکی، پاتسی که به لطف فساد پلیس و دوران منع مشروبات الکلی در امریکا و قاچاق، از کلاهبردارانی ساده در سال 1923 به سلاطین نیویورک در سال 1933 مبدل میشوند. اما موازی با این دو زمان، داستانی دیگر نیز میگذرد که بازگشت نودلز به نیویورک در سال 1968 است، یعنی سی و پنج سال پس از آن که دارودستهی او آخرین بار پس از یک درگیری با پلیس از هم جدا میشوند. حالا این دارودستهی قدیمی دور یکدیگر جمع شدهاند تا خَلافی دیگر را برای شخصی مرموز به نام سناتور بِیلی انجام دهند. نودلز در عین اینکه رفقای تبهکار قدیمی را ملاقات میکند، وقایعی را تعریف میکند که به مرگ دوستانش منجر میشود.
روزی روزگاری در امریکا فیلمی پیچیده با سبک و سیاقی است که در بهترین شکل خود در یکی از صحنههای اولیهی فیم تصویر میشود. نودلز (با بازی رابرت دنیرو) در یک شیرهکشخانه در تختخواب دراز کشیده. تلفن زنگ میخورد. بعد فلشبک به وقایعی میشود که آن روز صبح اتفاق افتاده و رفقایش در حین آن کشته شدند. تلفن هنوز زنگ میخورد. فلشبکی دیگر ـ این بار به زمانی که نودلز و مکس (با بازی جیمز وودز) در مهمانی هستند. نودلز به طرف تلفن میرود و گوشی را برمیدارد. تلفن کماکان زنگ میزند. نودلز شروع میکند به شماره گرفتن. فیلم به تلفنی دیگر کات میشود که متعلق به سرهنگ اوُهالوهان نامی در مقر پلیس است. اوهالوهان گوشی را برمیدارد و صدای زنگ قطع میشود و بیننده به نودلز در شیرهکشخانه بازگردانده میشود. نودلز با حیرت از خواب بلند میشود: صدای زنگ در فکر او بوده. خاطرهی یک تلفن سرنوشتساز ذهن او را تسخیر کرده، زیرا (بیننده هم بعداً میفهمد) در چنین موقعیتی نودلز رفقای خود را فروخته. این صحنهی بیباکانه تا انتهای فیلم ضرباهنگ را حفظ میکند، اما بسیاری را در هنگام نمایش آزمایشی فیلم گیج کرده بود.
در نخستین تدوین فیلم، صدای مداوم زنگ نخستین چیزی بود که کنار گذاشتند؛ از 22 زنگ به یک زنگ. ساختار فلشبکی را هم همراه با 85 دقیقه از راش فیلم کنار گذاشتند و مدت فیلم را از 229 دقیقه به 144 دقیقه رساندند. منتقدان این نسخهی فیلم را نامزد بدترین فیلم سال شناختند. البته صرفاً نتایج بنجلکنندهی تصفیهی فیلم تنها دلیل طرد آن در زمان خود نبود. فیلم در معرض اتهام زنستیزی، نه در کاراکترها، که در خود ساختار فیلم بود. صحنههایی از لذتبردن مازوخیستی یکی از شخصیتهای زن به نام کارول و صحنهی تعدی نودلز به دبورا، محبوب دوران کودکیاش، مشاجرات بسیاری را برانگیخت.
علیرغم خط مشی مشکوک جنسی فیلم، تردیدی نیست که خود فیلم ـ منظور نسخهی تدوین لئونه ـ شاهکار است. سناریوی فیلم نسخهای ابتدایی نوشتهی نورمان مِیلر داشت که ظاهراً چنان بد بود که تهیهکنندگان میخواستند هیچ پولی به او نپردازند. بااینهمه، سالها تحقیق و بازنویسیاش را با او تسویه کردند و واضح است زحمات او انکارنکردنی است. فیلم رسالهای است مفصل بر امریکا، مهاجرت، دوستی، خیانت، سیاست، ایدهآلیسم، و فساد. تا به اینجا خیلی پدرخوانده! اما برتری روزی روزگاری در امریکا بر حماسهی کاپولا، لایهی دوم آن است؛ یعنی فراروایتی دربارهی خاطره و سینما. و خیلی راحت بگوییم، داستان بهتری است ـ تمام این چهار ساعت مثل دو ساعت میگذرد.