به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
چند سالی است در سینمای ایران شاهد آثاری هستیم با مضامین و ساختارهایی متفاوت از آنچه مخاطبان، از سینما میشناسند. فیلمهایی با شخصیتهای معلق و ساختارهایی سست و رها که پیدا کردن حرف حساب فیلم را برای مخاطبان همانند حل کردن لُغز و چیستان کرده است. پاسخی که پیش از این گاهی برخی از مفسران به این دست از آثار میدادند، پاسخهایی از جنس همین فیلمها، پاسخهایی مبهم و بیسر و فرجام بود. به تصویر کشیدن تنهایی انسان معاصر یکی از همین پاسخهاست.
پاسخی که رفته رفته خود تبدیل به کلیشهای خندهدار و سوژه گپ و گفتهای برخی از علاقهمندان به سینما شده بود. چنانکه به نظر میرسد در سالهای اخیر میشود از ژانری سخن گفت به نام ژانر «تنهایی انسان معاصر»! ژانری که در آن شخصیتها حرف نمیزنند، سکوت میکنند، خیره میشوند و در این آثار مخاطب هرچه هم التماس و دعا کند فیلم جلو نمیرود.
این مقدمه به نسبت طولانی را نوشتم تا بگویم «یک شهروند کاملاً معمولی» نمونه مثالی این ژانر است. فیلمی درباره تنهایی انسان خیلی خیلی خیلی معاصر. از آن دست فیلمهایی که میشود برای آزمودن درجه مقاومت اعصاب آدمها آنها را مجبور به تماشای کامل این آثار کرد. از آن دست آثاری که وقتی در اثنای فیلم سر بر میگردانی و میبینی از جمعیتِ تا این لحظه باقیمانده در سالن، نیمی در حال بازی کردن با موبایلهایشان هستند، شگفتزده نمیشوی. یک فیلم خیلی خاص، برای مخاطبان خاص!