استفن کینگ نامی شناخته شده در میان علاقه مندان به ادبیات و سینمای ژانر وحشت و علمی و تخیلی است. وی از معدود نویسندگانی است که تمامی آثارش از داستانهای کوتاه چند صفحه ای گرفته تا رمان های بلند مورد اقتباس سینمایی و تلویزیونی قرار گرفته اند ، البته وی فیلمنامه نویس آثار مختلف سینمایی و تلویزیونی دیگر نیز بوده است. از دهه هفتاد تا کنون کینگ توانسته با استفاده از نبوغ فوق العاده خود در تعریف کاراکترهای مرموز و ترسناک و همینطور خلق فضایی متناسب با این کاراکترها پایه گذار سبکی مدرن در ادبیات آمریکا بوده که باعث شده به عنوان یکی از اساتید این ژانر و همینطور نویسندگی شناخته شود و علاقه مندان زیادی از گذشته تا کنون با آثار وی همراه باشند . البته بخشی از محبوبیت استاد جدا از داستانهای ترسناک بوده و و در ردیف موضوعات اجتماعی و انسانی قرار میگیرد .
معروف ترین آثار وی در ژانر وحشت , کری (Carrie), درخشش , پنجره راز , 1408, مه ,خانه سیاه , برج سیاه و ... است که در میان آنها کری و درخشش جز آثار محبوب سینمای وحشت بوده اند اما در موضوعات اجتماعی و انسانی آثار کینگ به مراتب موضوع گسترده تر و جهان شمول تری را نسبت به ژانر وحشت در بر میگیرد که در نوع خود بینظیر می باشند. رهایی از شاوشنگ جزو ماندگارترین آثار کینگ در این زمینه است که اقتباس سینمایی از آن در سال 1994 در ردیف برترین آثار سینمایی قرار گرفته است. مسیر سبز اثر تاثیرگذار دیگری از وی در این زمینه است که به همراه رهایی از شاوشنگ هر دو بیان کننده دیدگاه وی نسبت به تلخی ها و بی عدالتی های موجود در دنیای امروز درمحیط کوچک و تاریک زندان است .
سریال 11.22.63 برگرفته از رمانی به همین نام نوشته استیفن کینگ است که در سال 2011 منتشر شد خود استفن کینگ نیز به همراه جی جی آبرامز و دو نفر دیگر فیلمنامه نویسان این سریال بوده اند , نام و موضوع اصلی این سریال بر اساس تاریخ ترور جان اف کندی رئیس جمهوری آمریکا در تاریخ 22 نوامبر سال 1963 است. این که کینگ چرا این واقعه قدیمی را موضوع اصلی یکی از کارهای جدیدش قرار داده چندان مشخص نیست، اما نمیتوان از کنار این موضوع به سادگی گذشت زیرا باعث شده پی داستان چندان محکم و جدی به نظر نرسد و بیشتر شبیه یک مقدمه برای داستان دیگر باشد که متاسفانه آن داستان دیگر هم مشخص نیست دقیقا چیست! آیاقضیه سفر در زمان مطرح است یا کارگاه بازی برای جلوگیری از یک فاجعه ؟ که این دو قضیه هم نیمه کاره رها می شوند و موضوعات دیگری مطرح می شوند.
این آشفتگی در تعریف داستان، موقعیت ها و کاراکترها متاسفانه ضربه مهلکی به سریال وارد کرده است. در این سریال جیک اپینگ (با بازی جیمز فرانکو) توسط دوست پیر و در حال مرگش آل تمپلتون (با بازی کریس کوپر ) ماموریت می یابد که در زمان سفر کرده و جلوی ترور کندی را بگیرد و برای این کار دلیل موجه و معقولی را نمی آورد . حالا قضیه سفر در زمان از طریق در یک اتاق صورت میگیرد که یادآور داستان نارنیا است با این تفاوت که در اینجا سفر در زمان مطرح است نه سفر به دنیای دیگر .
در همین ابتدای کار چند داستان بی هدف که قرار است تِم اصلی سریال باشند تعریف می شود که متاسفانه بعدها نیز جواب درستی به آنها داده نمی شود . در اینجا قضیه کمد و سفر در زمان را مانند نارنیا نمیتوان با تخیل ارتباط داد چون در نارنیا رفت و برگشت به یک دنیای خیالی از طریق یک در صورت میگرفت و همان دنیای خیالی بار کمیک تخیلی بودن داستان را به دوش می کشید اما در اینجا ما با یک موضوع واقعی که در گذشته اتفاق افتاده مواجه هستیم و جهت تغییر آن باید به گذشته سفر کنیم همین سفر به گذشته باید دارای یک پرداخت تخیلی باشد که نیست.
در نارنیا رفت و برگشت به دنیای خیالی از طریق یک کمد صورت میگرفت ولی در اینجا رفتن به گذشته از طریق یک در عادی صورت می گیرد اما ورود به گذشته و همینطور برگشت به آینده مشخص نیست چطور صورت می گیرد . استفن کینگ چندان تاکید به این موضوع و وجه تخیلی داستان نداشته و فقط خواسته بیننده از این قضیه سریع بگذرد و آن را جدی نگیرد تا به داستان اصلی که جلوگیری از ترور کندی است برسد.جیک پس از اینکه نصفه و نیمه ترغیب می شود که این ماموریت را انجام دهد به سال 63 می رود و و ماموریتش را آغاز می کند , مشابه سایر آثار سفر در زمان در اینجا نیز سعی شده چند ماجرای دیگر مربوط به آن زمانی که کاراکتر در آن سفر کرده به داستان اضافه شود تا وی پاگیر آن زمان شود و به سادگی تسلیم نشده وهوس بازگشت نکند , جیک ابتدا با سَدی دونهیل آشنا می شود که یک خانم معلم است و وقتی شروع به کار در همان مدرسه ای می کند که سدَی در آن درس می دهد رابطه این دو عمیق تر میشود سدی اما از طرف شوهر سابقش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد و جیک سعی می کند جلوی او را بگیرد.
از طرفی دیگر جیک سعی می کند جلوی اتفاقی که برای یکی از همکارانش در کودکی افتاده بگیرد تا آینده او عوض شود و آن جلوگیری از قتل اعضای خانواده به دست پدرش است وی در این کار موفق می شود و اتفاقی با پسر جوانی به نام بیل آشنا می شود و اولین بار به بیل می گوید که از آینده آمده و ماموریت دارد جلوی ترور رئیس جمهور را بگیرد بیل نیز خیلی سریع و آسان حرف او را باور می کند و به او در ماموریتش کمک می کند بعدها حوادث دیگری نامربوط به ماموریتشان برای این دو نفر اتفاق می افتد که باعث می شود داستان اصلی کمرنگ شود .
مهمترین ضعف این اثر ، تعریف ضعیف تم اصلی داستان و همینطور عدم پرداخت کافی آن و عجول بودن در تعریف سایر بخش ها و کاراکترهاست , جیک به جای اینکه کمی بیشتر درگیر قضیه جلوگیری از ترور شود بلافاصله وارد یک رابطه عاشقانه می شود و سپس حس یک قهرمان و نجات آینده دوستش بر وی چیره می شود همین قضایا به اندازه کافی وقت و ذهن او را درگیر می کند تا از ماموریت اصلی اش فاصله بگیرد و هر از گاهی که می آید تا به ماموریتش بپردازد در حد استراق سمع و پیگیری اسم یکی دو نفر کار دیگری انجام نمی دهد و قضیه اصلی خیلی کند و گنگ جلو می رود و به جای آن سایر مسایل جایگزین می شوند که آنها نیز ضعیف هستند و مکمل خوبی نیستند .در اینجا سعی شده سنت شکنی صورت گیرد و به جای تعریف شخصیت های مرموز و داستان مرموزتر که مخصوص آثار کینگ است از آثار کلیشه ای تلویزیون الهام بگیرد , یعنی یک شروع پرهیجان و طوفانی برای جذب بیننده که در اینجا سفر در زمان و جلوگیری از ترور کندی است و سپس تعریف خرده داستانهای مکمل برای آن جهت جذاب کردن بیشتر که ضعف های هر دو قسمت مانعی برای تحقق این هدف شده است .
کیگ به طرزی عجولانه ای سعی کرده پِی داستان و خرده داستان ها را تعریف و سپس این دو را همزمان با هم پرداخت کند اما در اولویت بندی این دو ضعیف عمل می کند و کفه ترازو بیشتر به سمت خرده داستانها سنگینی می کند که البته پرداخت آنها نیز دارای اشکال است , بر خلاف آثار قبلی وی مانند درخشش , کری و پنجره راز که در آن کاراکترها با قرار گرفتن در یک محیط خاص ذات واقعی خود را نشان میدادند در اینجا اما شخصیت جیک با آنکه در محیط قرار گرفته اما چیزی برای ارائه ندارد و قصد دارد کاری انجام دهد اما خود او و همینطور بیننده دقیقا نمیدانند که او قرار است چکار کند.
کارگردانی اشکال دار نیز به این ضعف ها دامن زده است زمانی که سَدی توسط شوهر سابقش گروگان گرفته می شود صورتش به طرزی خشن توسط او زخمی می شود , این حد خشونت چون برای اولین بار در سریال رخ می دهد وصله ناجوری به نظر می رسد که برای نشان دادن روانی بودن شوهر سابق نیازی به این کار نبوده و وقتی جیک کلی فرصت دارد تا اسلحه را از چنگ او درآورد و خود و سَدی را نجات دهد قضیه به صورت یک اکشن تراژدی با کشته شدن شوهر سابق به پایان می رسد این گونه ضعفها در چند قسمت دیگر به چشم می خورد اما همانطور که بیان شد ضعف نویسندگی را به وسیله کارگردانی نمیتوان چندان برطرف کرد .
بازی خوب جیمز فرانکو یکی از نکات مثبت سریال است که قبلا از وی شاهد چنین بازی نبوده ایم ، اگرچه پرداخت شخصیتی وی ضعیف بوده ولی خود فرانکو تمام سعی اش را جهت بازی خوب کرده که در این کار نیز موفق عمل کرده است . حس ترسTدرماندگی و عاشقی به خوبی در بازی وی مشهود است . اما بازی سایر بازیگران چندان چنگی به دل نمیزند و گاهی بازی کلیشه ای آنها آزاردهنده می شود .
11.22.63 از جمله آثار متوسط استیفن کینگ در سالهای اخیر است البته باید در نظر داشت که استفن کینگ در اواخر دهه ششم زندگی اش قرار دارد و کهولت سن کمی روی کیفیت آثار وی اثر گذاشته است اما پرکاری وی هم در زمینه ادبیات و هم سینما و تلویزیون تحسین برانگیز است و وی همواره یکی از اساتید بزرگ نویسندگی و سینما خواهد بود
شناسه نقد : 9318567