به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بیش از هرچیز با دیدن فیلم تازهی «علی احمدزاده» به یاد اسب حیوان نجیبی استِ کاهانی افتادم. هرچند مهمونی کامی، اثر پیشین احمدزاده نیز رگههایی از آن یلهگی و رهابودهگیِ اندیشهی کاهانی را داشت، اما مادر قلب اتمی را میتوان با تقریب بسیار خوبی، ادای دینی تقلیدگونه به سینمای کاهانی دانست.
بگذارید ساده بگویم؛ فیلم بنا به آزار دادنِ مخاطب دارد و این مهم را با عنصر «تکرار» عملی میکند. از سکانس ابتدایی یعنی درگیریِ مالیخولیاییِ «آرینه» با درِ آسانسور تا همان سکانس ماقبل آخرِ درگیری «نوبهار» با درِ آسانسور تا دیالوگهایی به ظاهر بیربط و دیوانهوار تا نوع خاص و تکراری ِ پاستیل خوردنِ نوبهار و تا دستشویی رفتنهای مکرر او، همه و همه مبنایی جز تکرار ندارد. مولف البته از تکرار منظوری چندگانه دارد. یک، شیرفهم کردن مخاطب و شرطی کردنِ او در قبالِ دادههایی که از روایتِ فیلم دریافت میکند و دو به سبب جلب توجهاش. به جرات میتوان گفت نیمهی دوم فیلم از هر حیث نسبت به نیمهی اول آن برتری دارد. نیمهی اول کند و خسته کننده است و البته امری است تعمدی و آگاهانه، در راستای همان «تکرار». نیمهی دوم اما سرعتی بیشتر دارد و تکرار اینبار به جای حرکت درطولِ فیلمنامه در عرضِ آن حرکت میکند.
ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی در فیلم مادر قلب اتمی
اما منظور از این «تکرار» چیست؟ دایرهی پوچی و بیهودهگیِ آثار کاهانی را به یاد بیاورید. تکراری دوّار بین امر اجتماعی و امر انسانی، استیصال مردم جهانِ فیلم در قبال رویدادهایی پیدرپی که منبعی ناشناخته داشتند و دارند.مادر قلب اتمی اینگونه است. آدمهایش خواباند و خواب میبینند. در خوابهایشان مثل خواب «کامی» دربارهی انفجار تهران و روشن کردن سیگارش، میشود صدایِ انفجار را هم همزمان شنید. این یعنی مرز بین واقعیت و حقیقت شکسته میشود. شاید «شکسته» واژهی مناسبی نباشد و بهتر است بگوییم این مرز «گسسته» است. گسستی که در اندیشهی تزریق شده از کاهانی به احمدزاده نیز وجود دارد. جهانِ کاهانی مملو از بنبستهای خندهداری بود که آدمهای یله و رها در آن گیر میافتادند و هرچه تلاش میکردند از آن خلاص شوند، بیشتر پایشان در مشکلات فرو میرفت.
پگاه آهنگرانی در فیلم مادر قلب اتمی
احمدزاده اما علاوه بر نگاه کاهانی، نگاهی ماورایی نیز دارد. یواشکی رضا گلزارِ این فیلم را با گلزارِ دموکراسی تو روز روشن نیز مقایسه کنید و باز برگردید به کاهانی و اندیشهاش. احمدزاده و آدمهای فیلمش نیز رها هستند اما این رهایی که در نهایت به جبر میانجامد، مثل آثار کاهانی خندهدار نیست؛ بلکه تلخ است و هولناک. این تلخی و هولناکی دیگر به مسائل روزمره مثل دستگیری توسط پلیس و مست بودنِ آثار کاهانی ختم نمیشوند، بلکه خاصیتی پیدا میکنند که در تعارض با فرهنگِ رسمی است و از روزمرهگی فراتر میرود و مرزهای امور فرهنگی معیار را نیز میشکند و برعکس آن حرکت میکند – ورود ممنوع رفتنهایِ پیدرپیِ آرینه و نوبهار -. جایی که دربارهی توالت فرنگی صحبت میشود، بحث به انرژی هستهای میرسد، جایی که از آرگو صحبت میشود، بحث میرسد به همسو بودن با «نظام». نظامِ دال و مدلول فیلم حالا علاوه بر تکراری بودن و بعضا بیمعنی بودن ، با ایجاد کنتراست در موضوعات مختلف و البته تکرار آنها، سعی میکند، بین موضوعات و ذهن مخاطب این همانی برقرار کند.
ترانه علیدوستی و محمدرضا گلزار در فیلم مادر قلب اتمی
فهم فیلم از این جهت ساده نیست، که روایتی پیچیده و غامض دارد و این پیچیدهگی با یک نظام نشانهایِ شبهِ پستمدرن – و یا حقیقتا پستمدرن – همراه است. مردی که آرینه و نوبهار و کامی با او تصادف میکنند، ماشینی آمریکایی سوار است، کلاهی کابویی دارد ولی سیگار برگ کوبایی میکشد – که البته روشن نمیشود – . از طرفی او همان «صدام» است. میبینید! فیلم تکیهای بر چیزی نمیزند که بتوانید دست آویزی برای یافتن معنا داشته باشید. از معنا فرار میکند ولی این فرارِ رو به جلو از معنا، خود ویژگیِ معناسازی دارد. معنایِ فیلم در شخصیت گلزار – که دور از دسترس است – پیدا میشود.
پگاه آهنگرانی و مهرداد صدیقیان در فیلم مادر قلب اتمی
گلزار با «بنلادن» و صدام و «چاوز» در ارتباط است و عاشق صدای «هیتلر» است و در عین حال به گفتهی خودش همهی آنهاست. در ضمن از «کاسترو» نیز به شدت متنفر است. با دیکتاتورها ارتباط دارد و خود نیز خویی دیکتاتور منشانه دارد. ساده است اگر تصور کنیم گلزار شمایلی شیطان گونه دارد، شیطانی شرور و منبع خشونت و دلال عبور و مرورِ خشونت طلبان. این شیطان در فیلم فرازمینی است و با شیطانهایی که در فیلمهای کاهانی سراغ داریم، تقاوتی فاحش دارد. تفاوت در چیست؟ تفاوت در زمینی بودنِ شیطانهای فیلم کاهانی و فرازمینی بودنِ شیطانِ فیلم احمدزاده است.
محمدرضا گلزار در فیلم مادر قلب اتمی
مادر قلب اتمی و جهانی که خلق میکند، نتیجهی منطقیِ جهانِ فیلمهای کاهانی است، بهتر است بگوییم جهانِ پس از کاهانی این گونه است. علمی اگر بخواهیم صحبت کنیم، دال و مدلولهای فیلم که بعضا تهیاند و دستیابی به یک معنی مشخص از آنها بیهوده است، خاصیتی پست مدرن دارند که این خود نیز متاثر از جهانِ پس از اندیشهی کاهانی است. در جهانِ پس از کاهانی، آدمهای یله و مست در شهر، دیگر زیاد از همسفر شدن با صدام حسین تعجب نمیکنند. سرِ مرگ و پایین پریدن از ساختمان گل یا پوچ بازی میکنند و… این همان پوچیِ فرازمینیِ جهانِ پس از کاهانی است. همان پوچیِ طعن آمیزی که در آن میشود همه چیز را از صدر تا ذیل مسخره کرد و خندید. هرچند بهنظر میرسد که پایان فیلم دچار ممیزی شده و چیزی که حالا میبینم پایانِ واقعی نیست، اما اگر در پایان فیلم اسب حیوان نجیبی استِ، «رضا عطاران» دوباره به زندان بازگشت، آرینه و نوبهار نیز، باید دوباره به جهانِ واقعی و خالی از مستی و خالی از تاریکیِ «شب» بازگردند؛ بازگشت به چرخهی یاسآور زندگی.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید