به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
فیلم دنیا آمدن به کارگردانی محسن عبدالوهاب سقط جنین را بعنوان سوژه خود در نظر گرفته است. زوجی هنرمند که دارای فرزندی پسر هستند و از نظر مالی در مضیقه بطور ناخواسته قرار است صاحب فرزندی شوند که او را نمی خواهند. با هم برای سقط توافق کرده اند و اقدام اولیه آنها برای سقط به نتیجه نمی رسد و مادر به ناگاه تصمیم به حفظ فرزند می گیرد در حالیکه پدر همچنان بر سقط اصرار دارد. کشمکشهای پدر و مادر به جدایی بدون طلاق زندگی آنها ختم می شود. مادر به شهر پدری خود بر می گردد و پدر در تهران می ماند شهری که از دید خود در مستندی که دارد می سازد محل زندگی نیست.
به نظر من فیلم حرف جدیدی برای گفتن ندارد و فقط سوالی را مطرح و بی پاسخ می گذارد. اگر پدر و مادری در داشتن فرزند توافق نداشته باشند چه راهی برای انتخاب دارند؟ در واقع اگر بین سنت و مدرنیته گیر کردیم چه راهی برای انتخاب داریم؟
در این داستان مادر به خاطر حفظ فرزند محل زندگی با همسرش را ترک می کند و به زادگاه خویش در یزد می رود و پدر در تهران می ماند. در آخرین گفتگوی زن و مرد، زن به شوهر می گوید که فرزند پسر را نیز در یزد و نزد خویش نگاه خواهد داشت و او را بر سر دوراهی می گذارد که یا باید فرزند جدید را بپذیری و با خانواده زندگی کنی و یا اگر نمی خواهی فرزند جدید را به رسمیت بشناسی باید با فروپاشی خانواده و تنهایی روبرو شوی.
در دیالوگهای پدر زن با داماد و یا صحنه های مربوط به خانواده خواهر زن زندگی سنتی زندگی موفق و بدون تنگنای مالی تصویر می شود و زندگی این زن و مرد بعنوان نماد مدرنیته با تنگنای مالی و معضلات فراوان متصور می گردد که در نهایت فروپاشیده می شود.
زندگی افسانه دوست زن نیز که نمادی دیگر از مدرنیته است با وضعیت مشابهی روبروست. او فرزند نمی خواهد ولی گربه ای را برای ابراز صمیمیت و نیاز عاطفی نگهداری می کند. حتی تعطیلی کافه مدرنی که رضا پسرخاله مرد راه انداخته نیز نوعی شکست مدرنیته را به تصویر می کشد.
در این فیلم کارگردان زندگی مدرن را به نقد می کشد ولی نقد او نقد محکم و منطقی نیست و نمی تواند چالشهای زندگی مدرن را به درستی و با منطقی قوی نقد کند. استدلالها و بیانی که برای نخواستن فرزند یا نگه داشتن او شکل می گیرد نیز خیلی قوی نیست و بیشتر سعی دارد مرد را بعنوان نمادی از مدرنیته زیر سوال ببرد و فاقد منطق جلوه دهد و در نهایت نشان دهد که در نبرد سنت و مدرنیته این سنت است که پیروز است و مدرنیته محکوم به شکست است.
کارگردان می توانست تصویری واقعی تر از زندگی مدرن به نمایش بگذارد و استدلالهای قویتری برای داستان تدوین کند ولی در لایه های سطحی گیر می افتد ونمی تواند نگاهی عمیق به ماجرای بین سنت و مدرنیته داشته باشد. بر مبنای دیالکتیک هگلی و داستان تز و آنتی تز و سنتز کارگردان می توانست در نبرد بین سنت و مدرنیته در این فیلم سنتز بهتری داشته باشد و به جای فروپاشی کانون خانواده، راه حل میانه ای در نظر بگیرد که بتواند راهگشای مسایل جامعه باشد و افراد را تشویق کند به جای سیاه و سفید دیدن و یا مطلق نگری که غرق شدن در مدرنیته یا بازگشت مطلق به سنت را مدنظر دارد می توان میانه سنت و مدرنیته ایستاد و مشکلات را حل کرد. قرار نیست انقدر از سنت فاصله بگیریم که غرق در مدرنیته شویم و قرار نیست بازگشت کامل به سنت داشته باشیم. می توانیم با حفظ اصالتهای سنتی و استفاده از مظاهر مدرن زندگی بهتری برای خود ایجاد کنیم و به آرامش لازم دست یابیم.