به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
یک مامور ساواک در سال ۱۳۴۳ به جزیره قشم میرود تا پرونده خودکشی یک تبعیدی مارکسیست – لنینیست را در کشتی عتیقهای در یک قبرستان قدیمی بررسی کند. او در حین ماموریت از زبان یکی از بومیان متوجه میشود که در آن قبرستان با خاک کردن جنازه زلزله می آید. آنها باور دارند که زیر این قبرستان یک اژدها زندگی می کند…
«اژدها وارد میشود!» یکی از بصریترین فیلمهای امسال سینمای ایران است. با ورود سینما به دنیای دیجیتال و در دسترس قرار گرفتن دوربینهای باکیفیت و باقابلیت در ایران، فیلمسازان جوان همچون مانی حقیقی با استفاده از فیلمبرداران جوان، موفق به خلق تصاویری شدهاند که به جرات می توان گفت فاصله زیادی با سینمای روز دنیا ندارد. هومن بهمنش، تصویربردار فیلم، با بهره گرفتن از منطقه بکر جزیره قشم تصاویری را برداشت کرده که بهعکس یا تابلو نقاشی میمانند. یک شورلت ایمپلای نارنجیرنگ در وسط بیابانهای قشم با آسمانی آبی و دریای لاجوردی و یک مأمور ساواک با کتوشلوار مرتبش (که تا انتهای فیلم اینطور تانخورده نخواهد ماند) یا یک کشتی مخروبه و عظیم و پر از جزئیات وسط دره ستارگان، تصویر آشنایی برای سینمای ایران نیست. این بکر و تازگی مخاطب را بسیار به وجد میآورد. البته این نکته را نباید فراموش کرد که این حس تازگی تنها به تصاویر برنمیگردد بلکه قصه فیلم هم بر جذابیتهای آن افزوده است.
«اژدها وارد میشود!» وامدار سینمای نوآر و کارآگاهی است.
فیلم «اژدها وارد میشود!» سومین همکاری کریستف رضاعی با مانی حقیقی پس از فیلم کنعان و آبادان است. بیشک «اژدها وارد میشود!» در کنار تصاویر چشم نوازش، فیلمی است برای شنیدن. موسیقی فیلم تلفیقی از موسیقی بومی و مدرن است که استادانه توسط کریستف رضاعی اجرا شده است. اضطراب و تنش فیلم در سکانسهای اکشناش تا حد زیادی مدیون موسیقی و صداگذاری بینظیر فیلم است. این بومیسازی موسیقی یکی از عجایب کارهای کریستف رضاعی است که کمک بسیار زیادی به فضاسازی میکند. همان اندازه که موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» مخاطب را به یاد شمال میاندازد و فضای رشت را میسازد؛ موسیقی «اژدها وارد میشود!» فضای جنوب را تداعی میکند. استفاده از سازهای کوبهای هم به هیجان فیلم افزوده و هم به بومی شدن موسیقی کمک کرده است. باعث تعجب است که این فیلم از گرفتن سیمرغ در جشنواره بازماند چراکه علاوه بر کارگردانی و تصویربرداری بینظیر فیلم (که البته رقیبان قدری همچون ابد و یک روز وخشم و هیاهو داشت)، یک سیمرغ مسلم باید به کریستف رضاعی تعلق میگرفت که متأسفانه مورد بیمهری داوران جشنواره قرار گرفت.
یک کشتی مخروبه و عظیم و پر از جزئیات وسط دره ستارگان، تصویر آشنایی برای سینمای ایران نیست.
برخی معتقدند که اغلب فیلمها در سینمای ایران در اتاق تدوین بسته میشوند و تدوین گران سینما کارگردان دوم فیلمها هستند. فارغ از اینکه این حرف چقدر در مورد فیلمهای فعلی سینمای ایران مصداق داشته باشد، بیشک «اژدها وارد میشود!» فیلمی است که پیش از فیلمبرداری به تدوین آن فکر شده است و نماها بر اساس اتصال نهایی به هم گرفتهشدهاند. اما تدوین هایده صفی یاری جذابیت فیلم و ریتم آن را دوچندان بهتر کرده است. نمونه بسیار عالی تدوین بر اساس ریتم تند (که در ایران به دلیل نابلدی کارگردانهایش کمتر دیده میشود) سکانسی است که گروه هوزوارش همراه چارَکی در ایمپلای نارنجی از قشم می روند. در ضرباهنگ آن سکانس تعلیق و هیجان به اوج خود میرسد که بیشک ماحصل کارگردانی درست و از آن مهمتر تدوین بینظیرش است. نمونه خوب دیگر از تدوین صحیح در فیلم بهجایی برمی گردد که چارکی به بابک میگوید که «اگر از الماس در مورد دخترش سؤال بپرسی کلهات رو می بره و به کله پاچت میگه به تو چه». این دیالوگ خشن قطع میشود به یک حوض خون در خانه الماس که تصویری دلهرهآور است و کاملاً حس دیالوگ قبل و ترس از الماس را به مخاطب انتقال میدهد و بهعلاوه شروع مناسبی برای گشت زدن در خانه عجیبوغریب الماس است.
باید بپذیریم که سینمای ایران در تاریخ خود هیچگاه بهطورجدی ژانر سینمایی را تجربه نکرده است (صاحبنظران بر این باورند که این ژانر مطلقاً متعلق به سینمای آمریکا (هالیوود) است) بلکه در سینمای ایران دورههای مختلفی طی شده است و در هر دوره از یک سبک (یا گونه فیلم) بیشتر ساخته شده است. مثلاً دوره سینمای جنگی پس از جنگ تحمیلی یا سینمای اجتماعی پس ازآن یا سینمای آپارتمانی در این روزها. اما در این مدت معدود فیلمهایی هم بودهاند که خلاف جهت آب شنا کردهاند و با تأثیر گرفتن از سینمای ژانر، ابداعات چشمنوازی را خلق کردهاند. «اژدها وارد میشود!» وامدار سینمای نوآر و کارآگاهی است. فیلمهای نوآر متأثر از سینمای اکسپرسیونیستی آلمان در آمریکا شکل گرفت و منتقدان فرانسوی نام نوآر (سیاه) بر آن گذاشتند چراکه شخصیت اصلی همواره در مسیر زوال قدم برمیدشت. این فیلمها معمولا روایتگر کارآگاهان تنهایی بود که درگذشته خود خاطرات تلخی داشتند و حال گرفتار عشق زنی مو بلوند و زیبارو میشدند و کنجکاوی و حرصشان باعث میشد تا در مسیری بیبازگشت جان خود را به خطر بیاندازند.
گاهی اوقات یک دروغِ قشنگ جذابتر، باورپذیرتر و زیباتر از هزاران حقیقت تلخ عریان دیگر جلوه میکند.
وجه اشتراک «اژدها وارد میشود!» با سینمای نوآر به همان کلمات کنجکاوی و حرص برمی گردد. بابک حفیظی، مأمور مخفی ساواک باکیوان حداد، دوست صدابردارش، و بهنام شکوهی، یک متخصص زمینشناس، یک دلیل محکم برای همراه شدن در جزیره دارند. آنها کنجکاو هستند! و هرکسی از زعم خود در این ماجراجویی همراه شده است. کیوان در کنار ماموریتش صداها و سکوتهای محیط را ضبط میکند و بهنام با بادکنکهای رنگارنگش عکسهای عجیبوغریب میگیرد. در شروع ماجرا بهنام از بابک میپرسد: «چرا گزارش اتفاقا رو به سازمان نمیدی؟» و او جواب می دهد که: «اینجوری سازمان میفهمه قضیه از چه قراره نه ما». این همان کنجکاوی است که جدیترین محور فیلم بهحساب میآید و در تمام مدت فیلم پیگیری میشود. اتفاقا همین دیالوگهای کوتاه و بریدهبریده و پینگپنگی هم وامدار سینمای نوآر و داستانهای کارآگاهی نویسندگان آمریکایی همچون ریموند چندلر و داشیل همت است. نمونه بسیار لذتبخش دیگر این شکل دیالوگ به پایان فیلم بازمیگردد، جایی که بهنام و کیوان در خانه الماس در ماشین حرف میزنند که درنهایت موجزی و زیبایی نوشته شده است. بهنام: «برم؟» کیوان: «میرم، بده». (و اسلحه را از بهنام میگیرد).
ویژگی دیگر فیلم صدای ذهن شخصیتها است که بهصورت مونولوگ در فیلم شنیده میشود و فضاهای غریب فیلم را توصیف میکند. جایی بابک برای بار دوم به خانه الماس، شکارچی نهنگ و دکتر چشمپزشک و با حفظ سمَت پدر حلیمه، میآید و درحالیکه در آن قدم میزند صدای ذهنش بر تصویر شنیده میشود (که بخشی از همان نوار ضبطشده در اتاق بازجویی است) که میگوید: «رفتم خونش، خونه نبود. خونه شم خونه نبود. بوی عجیبی میداد یه چیزی بین گوگرد و میخک». واقعاً چه بویی میتواند بین گوگرد و میخک باشد؟ یا چه کسی در اتاق بازجویی اینطور جذاب و شنیدنی حرف میزند؟ اما همین کلمات معنادار و حسی، فضای فیلم را باورپذیر میکنند و از محیط تصوری (هرچند خیالی) به مخاطب میدهد که لذتبخش است.
دیدن سعید حجاریان، صادق زیبا کلام، لیلی گلستان و دیگر شخصیتهای حقیقی در نقش خودشان در یک شیوه مستندگونه و بازسازیشده بر پرده سینما اتفاق شگرفی است و مخاطب را به یاد مستند-داستانی های عباس کیارستمی قبل از انقلاب میاندازد. اگر در داستان روایتشده ذرهای شک وجود داشته باشد، حضور آن شخصیتها سند محکمی برای فریب دادن مخاطب است که مانی حقیقی بهخوبی از پساش برآمده است. عده زیادی از مخاطبان آنقدری فیلم را باور کردهاند که در اطراف تهران به دنبال اژدها میگردند و این جذابترین اتفاق فیلم مانی حقیقی است. گاهی اوقات یک دروغِ قشنگ جذابتر، باورپذیرتر و زیباتر از هزاران حقیقت تلخ عریان دیگر جلوه میکند. در سینمای حقیقت زده فعلی ایران که تنها فیلمهای رئال و واقعگرا حق تنفس دارند، حضور «اژدها وارد میشود!» نعمت بزرگی است.
گوشه ای از فیلم خشت و آینه ساخته ابراهیم گلستان در میان فیلم «اژدها وارد میشود!»
خانواده گلستان نقشی مهمی در ادبیات و هنر ایران دارند. ابراهیم گلستان پدربزرگ مادری مانی حقیقی یکی از بزرگترین فیلمسازان قبل از انقلاب است که به خاطر مستندها و فیلم سینمایی «خشت و آینه» و «اسرار دره جنی» شناخته می شود. لیلی گلستان مادر مانی از مترجمان مهم بهحساب میآید و کاوه گلستان، پسر ابراهیم، از مهمترین عکاسهای انقلاب بوده است. حال طبیعیترین اتفاق برای فرزندی در این خانواده آن است که فیلمساز شود. مانی حقیقی اما تفاوت بزرگی با طرز تفکر پدربزرگش دارد. ابراهیم گلستان و فیلم خشت وآینه را میتوان نماینده سینمای روشنفکری و مدرن در سینمای ایران دانست اما مسیر مانی فارغ از قیاس مسیر متفاوتی است. او در سبکهای مختلف فیلم ساخته و هیچگاه خود را تکرار نکرده است. از فضای عاشقانه کنعان، سر از فضای غریب و سرد «پذیرایی ساده» درمیآورد و ناگهان سراغ یک فیلم ژانر متعلق به سینمای مستند ساختگی می رود که فقط دو سال طول میکشد تا یک کشتی عظیم را در دره ستارگان شبیهسازی کند و پسازآن یک کمدی فیلم فارسی برای بازگشت سرمایه میسازد. او غیرقابلپیشبینی است. شاید سال دیگر با یک عاشقانه برگردد، شاید سرکی به ژانر بکشد و شاید فروش خوب «پنجاه کیلو آلبالو» به دهانش مزه کند و دوباره سراغ کمدی برود. مانی حقیقی با اختلاف، غیرقابلپیشبینیترین فیلمساز امروز سینمای ایران است.