به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
نخستین فیلم حمیدرضا قطبی اقتباسی است از کتابی با همین نام، اثر ناهید طباطبایی نویسندهای که پیشتر فیلم چهلسالگی نیز از روی رمان وی اقتباس شده بود. جامهدران بااینکه اثری اقتباسی است اما برخلاف روند رایج سینمای جهانی که اکثر فیلم های اقتباسی آثاری قابلقبول میشوند، چرا که از زیربنای محکمی برخوردارند متأسفانه فیلمی متوسط رو به پایین است.
جامهدران در سه بخش روایت میشود که دو قسمت آن متعلق به گذشته و هم زمان است و قسمت ابتدایی مربوط به زمان حال، زمانی که فیلمنامهنویس روند داستان را اپیزودیک قرار میدهد قاعدتاً این انتظار را ایجاد میکند که در هر قسمت نکتههای متفاوتی را نسبت به سایر بخشها بگنجاند، اما متأسفانه در فیلم جامهدران بههیچعنوان این اتفاق رخ نمیدهد، بهعبارتدیگر میبایست دلیلی برای اپیزودیک روایت شدن داستان وجود داشته باشد. فیلمنامه اثر فاقد عنصر گرهافکنی و گرهگشایی است و اصلیترین توطئه آن برمیگردد به کیستی هویت شیرین، این کنکاش اما به دلیل نبود هیچ خرده داستان، گره دراماتیک و تعلیقی بیشتر شبیه به یک داستان پیشپاافتاده کودکانه شده که نویسنده به ساده و ابتداییترین شکل ممکن تنها خواسته است ایده خود را بازگو کند بیآنکه آن را بپرورد، در حقیقت تمام آنچه جامهدران دارد یک ایده خوب بوده که بههیچعنوان پرداخت نشده است.
عدم گسترش عرضی داستان در عین پیشبرد سبب آن گشته تا بسیاری از دقایق فیلم بیدلیل وجود داشته باشند، از سوی دیگر نحوه استفاده از راوی که احتمالاً تحت تأثیر حضور خود ناهید طباطبایی بهعنوان یکی از فیلمنامهنویسان صورت گرفته است به جز در بخش اول، هیچگونه کارکرد منطقی ندارد و حتی در بسیاری دقایق بهشدت آزاردهنده میشود خصوصاً در بخش سوم که بسیار عبث است، چرا که هرچه او بازگو میکند در صحنه نیز دیده میشود، بد نیست به این نکته توجه کرد سبک نوشتاری ناهید طباطبایی فارغ از ارزشگذاری، ساده و خطی است که میتوان رگههایی از آن را در فیلم چهلسالگی نیز دید اما آنچه سبب تفاوت فاحش چهلسالگی با جامهدران شده است، تحمیل نوع نگاه نویسنده داستان بر روی فیلمنامه هست درحالیکه مصطفی رستگاری بهعنوان فیلمنامهنویس چهلسالگی توانسته بود با ایجاد کمی پیچش داستانی چهلسالگی را گیرا کند، درحالیکه در جامهدران به نظر حمیدرضا قطبی کاملاً از روند اقتباس خارج بوده است و تلاش داشته تا عین به عین کتاب را تصویری نماید.
به تبع فقدان پیچش داستانی و طرح و توطئه شخصیتپردازی نیز در فیلم وجود ندارد، در حقیقت فیلم نه شخصیت دارد و نه تیپ بلکه تنها سایهای از آدمها دیده میشود که اندک جذابیت خود را هم مدیون بازیگرانش میباشد، هرچند که در این میان شخصیت مصطفی زمانی به دلیل آنکه کارکردی مترسک گونه در تمام بخشها دارد کاملاً فاقد اثرگذاری و جذابیت است، همین نبود شخصیتپردازی سبب میشود تا در طول فیلم هیچگاه بهدرستی انگیزه افراد و چرایی نوع رفتارهایشان مشخص نشود، چراکه نه خاستگاه آنها مشخص است و نه نوع نگاه و شیوه زندگیشان، به گونهای این امر به ذهن متبادر میشود که فیلمنامهنویس ترجیح داده است مخاطب خود دلیل را با توجه به دیدگاه شخصیاش بفهمد تا اینکه فیلم آن را بیان کند، این مسئله هرچند شاید بتواند باعث ادعای جهانشمول بودن و هم ذات پنداری مخاطب با فیلم شود اما این مسئله تنها در حد همان ادعا باقی میماند.
متأسفانه داستان فیلم باآنکه بیشتر زمان خود را در جغرافیای شمال میگذراند اما به دلیل عدم تسلط کارگردان بر آن ناحیه کاملاً کارکردی تصنعی دارد و تماشاگر اگر به پلاک اتومبیل دقت نکند که متعلق به گیلان است احتمالاً بههیچعنوان نمیتواند متوجه آن شود که داستان در کجا میگذرد، این خامدستی در نظر اول مسئله مهمی نمیآید اما باید به این نکته توجه کرد که نوع مناسبات افراد و شیوه نگاه آنها به زندگی به خصوص در برهه زمانی که داستان روایت میشود بسیار میتوانست بر روند فیلم تأثیرگذار باشد، اما متأسفانه کارگردان کاملاً بیتوجه از کنار آن گذشته و این مسئله سبب بیهودگی جغرافیای فیلم شده است، بهعبارتدیگر اگر جغرافیای فیلم کویر در نظر گرفته میشد باز هم هیچ تفاوتی در کل ماجرا نمیکرد.
جامهدران از منظر کارگردانی نیز فیلم قابلتوجهی نیست، کارگردان نگاهی تشخص یافته ندارد و نتوانسته است فیلم را به صورت یک دست روایت کند، به همین سبب نوعی شلختگی در کار دیده میشود که حاصل تعلقخاطر قطبی به نگاه کارگردانان دیگری مانند بیضایی و حاتمی است، به همین دلیل چه در قاببندی چه در میزانسن و چه در هدایت بازیگران فیلم دچار چندپارگی است، از سوی دیگر کارگردان اگر حدی جسارت داشت میتوانست با بهرهگیری از تدوین شیوه روایت را تغییر دهد و بخشهای را در عوض ترتیبی روایت کردن درهم ادغام نموده و به شیوه موازی داستان را پیش ببرد که این امر توان آن را داشت هرچند متقلبانه اما بیشتر از آنچه اکنون شاهدش هستیم سبب درگیری مخاطب با فیلم شود.
بازیگران فیلم به دلیل عدم تسلط کارگردان بر کنترل آنها نمونهای از بازی های گذشته خود را ارائه دادهاند که در این میان باران کوثری را میتوان به دلیل پتانسیل ذاتی خود موفقترین آنها دانست، پگاه آهنگرانی نیز توانسته است خود را نجات دهد ولی متأسفانه مهتاب کرامتی کاملاً مشابه آن شکلی بوده که در فیلم های اخیر خود دیگر تبدیل به یک کلیشه شده است، مصطفی زمانی نیز اصلاً در روند فیلم وجود ندارد، نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد این است که غیبت شخصیت مردانه مؤثر در فیلم باعث گشته تا جامهدران اثری زنانه شود، هرچند که این حرف به مفهوم نفی نگاه زنانه در سینما نیست بلکه به دلیل عدم تسلط کارگردان بر فضای فیلم، زنانگی جامهدران کاملاً تصنعی است نه عمیق. در انتهای فیلم نیز کارگردان بدترین ضربه ممکن به فیلم خود را زده و پایانی بهشدت سرهمبندی شده و شعاری را انتخاب کرده است که چرایی این نوع پایان شاید بزرگترین علامت تعجب بر فیلم باشد.
جامهدران فیلم متوسطی است با اشکالات ریزودرشت بسیار، تنها نکتهای که شاید بتوان آن را قوت اصلی و سبب همراهی مخاطب تا انتها با اثر دانست، داستان محل اقتباس بوده که با وجود سادگی و عدم ایجاد درگیری فضای متفاوتی در سینمای ایران دارد.