محمد مهدی تابنده : رستگاری در شاوشنک با حال و هوایی راز آلود و معمایی(که حاصل دکوپاژ و فضاسازی بی نقص و دقیق فرانک دارابونت است) آغاز می شود و همزمان با ورود اندی...
19 اردیبهشت 1396
رستگاری در شاوشنک با حال و هوایی راز آلود و معمایی(که حاصل دکوپاژ و فضاسازی بی نقص و دقیق فرانک دارابونت است) آغاز می شود و همزمان با ورود اندی دوفرین (بانکدار درجه یکی که به اتهام قتل همسرش آلوده شده است) به لوکیشن زندان، با خلق راوی و تغییر نسبی زاویه دید و انداختن بار روایت بر دوش رد ( مورگان فریمن) مخاطب را به قضاوت درباره دوفرین و تماشای شخصیت او از مسافتی دورتر دعوت می کند. و این قضاوت و داوری که در ابتدای داستان، تعلیقی کلیدی و موضوعی قابل توجه به شمار می رفت، رفته رفته با ظهور و رشد محتواهایی اساسی و عمیق به حاشیه رانده می شود و اهمیت خود را از دست می دهد و دارابونت با هوشمندی هر چه تمام تر و البته به مدد گره گشایی هایی که در طول داستان ایجاد می کند، کم ارزش بودن "قضاوت" را (که البته محتوای بولد و برجسته اثر نیست!) به شکلی که هرگز توی ذوق نمی زند به مخاطب القا می کند! این فیلم به نحوی ظریف و با رویکردی دوپهلو ، نمادگذاری شده است. این را می توان به راحتی از دیالوگ های رمزگشای شخصیت ها دریافت. ابتدا از نام فیلم شروع می کنیم؛ "رستگاری در شاوشنک"! زندان شاوشنک در واقع سمبل بدبختی و تجسم عینی کلکسیون سختی ها و نا امیدی هاست. و رستگاری در آن، شاهکاریست که اندی دوفرین موفق به انجام آن می شود. از این نظر نام فیلم مناسب ترین عنوان ممکن برای این اثر است. در ادامه با شخصیت دوفرین مواجه می شویم که در بیشتر لحظات فیلم(به جز اواخر آن و برخی لحظات دیگر) نقشی محوری دارد. دوفرین نماد مطلق حرکت، امید و میل به زندگی است، در واقع امید که برجسته ترین مفهوم اثر است در کاراکتر دوفرین متجلی شده است. او برعکس بیشتر زندانیان، به خصوص مجرم سنگین وزن و کم تحملی که همراه با او به زندانیان اضافه شد، نه تنها خودش را نمی بازد و زندگی را تمام شده نمی پندارد بلکه با اتکا به شخصیت محکم و انقلابی خود در مسیر بهبود وضع زندگی خویش گام بر می دارد ( و این از همان ابتدا و از نخستین دیالوگ هایش با رد مبنی بر درخواست چکش و پوستر زنان محبوبش مشخص می شود) ، او حتی در طول دوران اسارتش (بدون توجه به آزادی و نقشه نجات بخشش) نیز دست از این "بهزیستی" بر نمی دارد ( و البته اکثر بینندگان فیلم به صورت پیش فرض به این گزاره که "زندان جای "بهزیستی" نیست" ، ایمان دارند و دارابونت با خلق کاراکتر دوفرین ضمن نفی این گزاره و البته تشویق مخاطب به تغییر اوضاع، به نوعی آشنایی زدایی می کند و دست به ساختار شکنی می زند، البته همین ساختار شکنی نیز به صورتی تدریجی رخ می دهد(کافیست وجهه ترسیم شده از زندان شاوشنک را در ابتدا و اواسط فیلم مرور کنید)) در همین حال در طول فیلم با قطب های دیگری آشنا می شویم.. یکی از آنها بروکس هاتلن است که اهمیت و نقش او هنگام ازادی اش مشخص می شود. شخصیتی که می توان آن را نقطه مقابل دوفرین تلقی کرد. بروکس پیرمردی است که پنجاه سال از عمرش را در شاوشنک سپری کرده و با توجه به وابستگی شدیدش به زندان و به وجود آمدن رابطه ای عاطفی میان او و فضای شاوشنک، می توان این گونه برداشت کرد که هرگز به آزادی و خروج از زندان و فضای بیرون فکر نکرده است. بروکس برعکس دوفرین تسلیم شرایط و سرنوشتش می شود و ترجیح می دهد به جای مبارزه ای که درصد پیروزی اش نزدیک به صفر است(با توجه به اقدامات امنیتی نگهبانان و فضای کلی زندان شاوشنک) به اسارتش "عادت" کند. و در ادامه چوب همین "عادت کردن" و وابستگی را می خورد و این خود نیز حکایت نیشداری است درباره زندگی عده کثیری از انسان ها که به بدبختی خود عادت کرده اند و حتی در صورت مواجه شدن با توفیقی اجباری سعی در بازگشت به زندگی نکبت بار اما آشنای خود را دارند. شخصیت رد اما میان این دوقطب سرگردان است.. رد نه مانند اندی از امیدی استثنایی و تحرکی پرشور لبریز است و نه مانند بروکس و خیلی های دیگر شقاوت خود را می پذیرد. او در ابتدا (همان طور که در سکانس اولیه زندان میبینیم) در انتظار عفو روزگار را سپری می کند و برعکس دیگر زندانیان امید به آزادی دارد( پاسخش به اندی در مورد آزادی را به خاطر بیاورید) اما برای آزادی و نجات از مرگ روحی هیچ تلاش و تحرکی نمی کند.. رد در واقع همانطور که از شیوه روایت داستان مشخص است، شخصیتی تماشاگر و روایت کننده است نه محرک و فعال! در ادامه اما با توجه به اتفاقاتی که در طول فیلم رخ می دهد و با توجه به تباه شدن عمرش در زندان دچار استحاله می شود و امید خود را از دست رفته می بیند و به سمت قطب ناامیدی رانده می شود.. رد تا مرز رسیدن به عاقبت بروکس هم پیش می رود اما چیزی که او را نجات می دهد اندی و انگیزه ایست که با پیمانی که با او بست تقدیمش کرد.. در واقع اندی موجبات رستگاری رد را هم فراهم می کند و به زندگی اش روح می بخشد(اندی این کار را در طول اسارتش در زندان نیز انجام می داد) یکی دیگر از شخصیت ها که نقش مهمی در پیشبرد داستان دارد تامی ویلیامز، دزد خرده پایی است که در اواسط فیلم به جمع زندانیان اضافه می شود. تامی نیز مانند رد میان قطب امید و نا امیدی سرگردان است و این را از تلاش و انگیزه اولیه اش برای سوادآموزی و سپس ناامیدی و خشم او به دلیل شکست خوردن در این راه، متوجه میشویم. اما اهمیت نقش تامی نه در خود او بلکه در هم سلولی سابق او (المو بلچ) در زندان قبلی اش است. تامی با شنیدن علت محکومیت اندی به یاد ماجرای بلچ می افتد و آن را برای زندانیان بیان می کند و این گونه متوجه میشویم که قاتل اصلی همسر اندی، المو بلچ بوده است و به این شکل دارابونت با کم رنگ کردن تعلیق ابتدایی فیلم (ماجرای قتل همسر اندی) و پرداختن به موضوعاتی دیگر و سپس گره گشایی از تعلیق اولیه داستان به شکلی ناگهانی و غیرمنتظره علاوه بر افزایش جذابیت های داستانی فیلم، اندی را (که پس از بهبود وضع زندگی خود در زندان، لبریز از شور و انرژی است) در شرایط انفجار و تحرک قرار می دهد و همین امر کافیست تا علاوه بر به چالش کشیده شدن عدالت (که مبحث جدا و قابل بحثی است) اندی نیز بهانه و به بیان بهتر محرک مناسبی برای تحقق رویایش بیابد. فیلم مملو از سکانس ها و لحظات به یاد ماندنی است اما بدون شک مهم ترین و تاثیرگذار ترین فصل آن، سکانس نجات دوفرین از میان چاه فاضلاب و رسیدن به قطرات زندگی بخش باران است که با نمادگذاری دقیق و ظریف دارابونت به کمال تاثیرگذاری می رسد.. در مورد این سکانس نمی توان چیز دیگری گفت، این قاب را فقط باید "دید" ! از دیگر سکانس های کلیدی و ماندگار فیلم می توان سکانس پخش صدای موسیقی ایتالیایی در کل مجموعه زندان توسط اندی را نام برد که به زیبایی تزریق شور و امید به روح زندانیان و نواخته شدن صدای دلنشین رستگاری در فضای خفه کننده زندان را نشان می دهد.. این سکانس به نوعی مقدمه چینی است برای رستگاری اندی و به تیتراژی موزیکال و مفرح برای معجزه ای با شکوه می ماند..! این اثر سینمایی مفاهیم اساسی و مهمی را مطرح می کند که می توان پررنگ ترین آن ها را "امید" دانست.. در تک تک حرکات اندی دوفرین میل به زندگی و امید برای رستگاری دیده می شود، از حرکت چراغ خاموش او برای فرار از زندان گرفته تا شوق خستگی ناپذیرش برای احداث کتابخانه ای گسترده برای زندان و البته جلب نظر و اعتماد رییس زندان با استفاده بهینه از توانایی های شغلی اش! هم چنین دارابونت با خلق و معرفی اندی به بیننده نشان می دهد که برای رستگار شدن و فرار از تاریکی و ناامیدی ، امید صرف کافی نیست، بلکه گاهی اوقات تحرک و البته شهامت و حتی استقامت را باید چاشنی کار کرد(به ترتیب توجه کنید به تلاش های اندی در جهت آزادی ، درخواست و پیشنهادش به هادلی(نگهبان خشن زندان) مبنی بر انجام کارهای بانکی و اقتصادی او و یا پخش موسیقی در مجموعه زندان، خستگی ناپذیری اش در احداث کتابخانه، جلب اعتماد مسئولین زندان و در پایان حرکت سینه خیزش از میان کثافت های فاضلاب( که به زیبایی هر چه تمام تر استقامت و تلاش مذبوحانه اندی را به تصویر می کشد)) علاوه بر این ها اگر از زاویه دیگری به این نمادها نگاه کنیم متوجه زندگی کسالت بار و ملال آور بسیاری از انسان ها می شویم.. انسان هایی که بدون توجه به نعمت نامانای "عمر"، زندگی و جوانی خود را تباه می کنند و برای بیرون آمدن از اسارت روحی هیچ تلاشی از خود نشان نمی دهند.. هم چنین توجه به نورپردازی استادانه فیلم نیز به دریافت مفهوم آن کمک شایانی می کند؛ کافیست نورپردازی و حتی قاب بندی سکانس های زندان را با سکانس پایانی مقایسه کنید: قاب های بسته و نورپردازی تیره به منظور القای ناامیدی و خفگی و تیرگی در مقابل لانگ شات چشم نواز سکانس نهایی و نور طبیعی و گسترده خورشید و حتی روشنایی قابل توجه شن های ساحل که بیانگر امید و شور زندگی و رهایی انسان است...! و همزمان با این تصاویر معرکه آخرین دیالوگ فیلم را از زبان رد می شنویم که می گوید : "امیدوارم ... " و به این طریق این "امید" تا ژرف ترین اعماق جانمان نفوذ می کند. رستگاری در شاوشنک بدون تردید یکی از ماندگار ترین شاهکارهای هنر هفتم است که در زمره کاربردی ترین آنها نیز قرار می گیرد.. اعمال محتوای پراهمیت این فیلم در مسیر زندگی می تواند عاقبت ما را مانند اندی دوفرین معجزه گر زیبا، روشن و دلپذیر کند و ما را به رستگاری در هر زندانی که در ان هستیم راهنمایی کند...!
«اندی» (رابینز)، بانکدار محترم و پولدار ایالت نیوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ایالتی شوشنک محکوم می شود و اندکی بعد با «رد» (فریمن)، زندانی سیاه پوست، دوست می شود. پس از هجده سال، «اندی» ردی از قاتل اصلی پیدا می کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...