بِرایان تاله ریکو : شک داشتم. هنوز هم به وضوح زمانی را به خاطر دارم که «فارگو» برای اولین بار بر پردۀ سینما آمد و من هم مانند بقیۀ مردم دنیا به شدت تحت...
29 آذر 1395
شک داشتم. هنوز هم به وضوح زمانی را به خاطر دارم که «فارگو» برای اولین بار بر پردۀ سینما آمد و من هم مانند بقیۀ مردم دنیا به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم. این فیلم جزو آن دسته از فیلمهای نادری است که شایستگی اطلاق لفظ شاهکار را دارد. فیلمهای کلاسیکی نظیر «روانی / Psycho» و «شکارچی انسان / Manhunter» به صورت فیلمهای تلویزیونی فاخری نظیر «مهمانخانۀ بیتس / Bates Motel» و «هانیبال / Hannibal» بازسازی شدهاند، با این حال، زیاد انتظار ساخته شدن «مارجی گاندرسون: دوران کالج» یا «لَندِگارد» (نام دو تَن از شخصیت های فیلم فارگو ۱۹۹۶ هستند) را نداشتم. آگاهی از نقش جوئل و ایتِن کوئن به عنوان مدیران تولید، مقداری از ترس من کاست و همان طور که اعلام شده بود، بازیها از تاثیرگذاری فزایندهای برخوردار بود. امّا واقعیت امر آن است که به نظر نمیرسید «فارگو» مورد مناسبی برای تلویزیون شبکهای باشد. امّا اشتباه میکردم.
«فارگو»ی شبکۀ FX، که پخش آن در ۱۵ آوریل ۲۰۱۴ آغاز شد، زیرکانه، مفرّح، پیچیده و بسیار سرگرمکننده است. این همان است که نه تنها طرفداران «فارگو» بلکه طرفداران همۀ آثار برادران کوئن انتظارش را دارند. «فارگو» به سبب برخورداری از مجموعهای از عوامل، اثری فوقالعاده به شمار میرود: بازیهای درخشانی از ابتدا تا انتهای فیلم مشاهده میشود، نویسندگی اثر بر عهدۀ گروهی از نویسندگان فوقالعاده باهوش است، ارجاعهای درخشانی به فیلم اصلی انجام شده است که بیش از آنکه تصنعی باشند خلاقانه و هوشمندانهاند و از سبک فیلمسازی خاصی استفاده شده است، که در حد و اندازۀ این تراژدی بزرگ مینهسوتایی است. به خاطر همین ویژگیهاست که «فارگو» یکی از اعتیادآورترین برنامههای نمایشی جدید در سال جاری به شمار میرود.
اگر در تبلیغات زیرکانۀ این برنامۀ نمایشی ارتباط آن با فیلم ۱۹۹۶ ناپیداست، این بدان خاطر است که «فارگو»ی ۲۰۱۴ یک بازسازی از روی فیلم ساخته شده در سال ۱۹۹۶ نیست؛ در واقع، از فیلم برادران کوئن، بیش از هر چیز دیگر، به عنوان قالبی برای نشان دادن حال و هوای اثر استفاده شده است. در ابتدای این فیلم نیز جملۀ «این یک داستان واقعی است» ذکر میشود تا جنایتی واقعی در قالب اثری هنری ارائه گردد که از قرار معلوم، شخصیتهای جدید هر فصل را به سبکِ «کارآگاهِ واقعی/True Detective» به تصویر میکشد. برخی از نمونههای بارز شخصیتها به عمد از چهرههای آشنا انتخاب شدهاند. احتمالاً لِستِر نایگارد (با بازی مارتین فریمَن) نمیداند که "تروکُت / Tru Coat" چیست[۱] امّا او فروشندۀ بیمۀ عمر است و شغل ملالآور مشابهی [نظیر شغل فروشندۀ اتومبیل] دارد. وی با زنی ازدواج کرده است بدون آنکه عشقی در بین باشد. این زن مدام او را سرزنش میکند و برادر لستر را که وضع نسبتاً خوبی دارد به رخ او میکشد. در اولین شب نمایش، که با عنوان «معضل کروکودیل / The Crocodile’s Dilemma» پخش شد، فردی وحشی که لِستِر را در مدرسه مورد اذیت و آزار قرار میداده است، باز هم جلوی چشم همه برای لِستِر گردنکلفتی میکند. لِستِر به شدت از زندگی که به تنگ آمده و در آستانۀ تلافی قرار گرفته است.
اکنون به سراغ لورِن مالوو (با بازی بیلی باب تورنتون) میرویم. او آمیزهای از کارل شوآلتر (با بازی اِستیو بوشمی) و گائر گریمزرود (با بازی پیتر اِستُرمِر) در فیلم «فارگو» به شمار میرود. زیرا از یک طرف بیگانهای است که دردسر درست میکند و در عین حال شخصیتی است که شباهت درونمایهای زیادی به آنتون چیگور (با بازی خاویر باردِم) در فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» دارد که به نظرم تصادفی هم نیست. لورِن یک جنایتکار روانی است. در آغاز، او در منطقۀ بِمیجی رانندگی میکند، در همین حال با یک گوزن تصادف می کند و همزمان چشمش به مرد تقریباً لختی است که در هوای برفی مینهسوتا از صندوق عقب ماشینش بیرون آمده و در حال فرار است و به این صورت است که شخصیت وی معرفی میشود. چه شده است که این مرد سر از صندوق عقب ماشین او در آورده است؟ او با این مرد به کجا میرود؟ تصادف باعث میشود مالوو به یک مسیر انحرافی هدایت شود و در اتاق انتظار بیمارستان با لِستِر، که تازه مورد اذیت و آزار قرار گرفته، روبهرو شود.
روزی که این دیوانۀ آدمکشی، آن مرد نیازمند منبع الهام خشونت را ملاقات کرد فقط یکی از چندین طرح داستانی است که در چهار قسمت اول «فارگو» سرهمبندی شده و در اختیار مطبوعات هم قرار گرفته است. هنوز در مورد «مارجی» این سریال صحبتی نشده است. او یک خانم مأمور جوان و زیبا به نام مالی سالوِرسون (با بازی آلیسون تولمَن) است. زمانی که شهرش از هر سو دچار خشونتهای افراطی میگردد، وی عمیقاً درگیر تحقیقات جنایی میگردد. از جملۀ شخصیتهای متعدد حاضر در این سریال عبارتند از: صاحب یک فروشگاه مواد غذایی (با بازی اُلیور پِلات) که نامۀ تهدیدآمیزی دریافت کرده است، زنی بیوه (کِیت والش) که چندان عزادار شوهرش نیست، پدر دلسوز مالی (که نقش او را کیث کارادین بازی میکند و گاه، یادآور ترانۀ «زمان تغییر آنها فرا رسیده / times they are a-changing» و شخصیت خسته از دنیای تامی لی جونز در «بیوطن / No Country» است)، ابله دیوانهای به نام دان چامف (شخصیت گِلِن هاورتون در سریال «فیلادلفیا همیشه آفتابی است / It’s Always Sunny in Philadelphia»)، معاون گمراه شدهای به نام بیل اوزوالت (با بازی باب اودِنکیرک) و دو قاتل جالب به نامهای آقای رِنچ (با بازی راسل هاروارد) و آقای نامبرز (با بازی آدام گولدبرگ). یک شخصیت بسیار دوستداشتنی به نام گاس گِریملی (با بازی کالین هَنکس) و دختر وی به نام گِرِتا (با بازی جویی کینگ ) نیز حضور دارند که احتمالاً بتوان نقش آنها را کارخرابکنی در این نمایش دانست.
طراحی داستان «فارگو»، که توسط "نوآ هاولی" انجام گرفته است (وی نویسندۀ «استخوانها / Bones» و نویسندۀ «غیرعادیها / The Unusuals» نیز هست که اثر اخیر مورد استقبال واقع نشده است). در این اثر از تکلّف و مطالب فلسفی موجود در «کارآگاه واقعی / True Detective» خبری نیست، بلکه ساختاری جذاب دارد و پیچیدگیها و نقاط عطف موجود در آن همواره موجب سرگرمی مخاطب میشود. همانند برادران کوئن، هاولی و تیم وی نیز نه تنها تمایل دارند پرده از تیرگی موجود در حاشیهنشینی بردارند بلکه به هرجومرج ناشی از وارد ساختن بیگانهها به ماجرا علاقۀ وافری دارند (این قسمت سریال توجه مرا جلب کرد که برادر لِستِر یک انبار اسلحه در طبقۀ زیرین خانهشان دارد که برای حفاظت از آن دورش را نردهکشی کرده و تلهای روی دیوار گذاشته اند). مالوو به آن اندازه که عامل تحریک فتنه است به همان اندازه دیوانه هم هست. او به شیوۀ آدمکشها دکمه را فشار میدهد. تأثیر حرفهایی که او به آدمهایی مثل لِستِر میزند به اندازۀ تأثیر کارهای او اهمیت دارد.
از طرف دیگر، همانند برادران کوئن، هاولی و تیم نویسندگانش شیفتۀ پرداختن به حماقت مردمی هستند که انتظار میرود فهیمتر از این باشند. در دنیای «فارگو»، بسیاری از افراد بزرگسال به کلّی ابلهاند، در عین حال که یک درونمایۀ اصلی هم وجود دارد که بر اساس آن، بچههای این افراد ابلهتر از خودشان هستند. بچههای احمقی که در حیاط پشتی با تیر و کمان بازی میکنند در آینده به بزرگترهایی احمق تبدیل خواهند شد که با اسلحه بازی میکنند. در عین حال، همانند فیلم «فارگو»، به هیچ وجه کسی به فکرش خطور نمیکند که سریال «فارگو» شخصیتهای خود یا ساکنین منطقۀ سفید شمال ایالات متحده را به سخره گرفته است. لهجهها خندهدار هستند، ممکن است حاشیۀ شهر ملالانگیز باشد و به نظر میرسد بارش برف تمامی ندارد، امّا در «فارگو» لحظههای فوقالعادهای از شخصیتپردازیهای صمیمانه، به ویژه در روابط بین مالی و پدرش و بین گاس و دخترش به چشم میخورد.
بازیها همگی به یک اندازه عالیاند. به همان اندازه که میل دارم بر بازی بسیار عالی فریمَن در اینجا تأکید کنم، هنکس نیز با استفادۀ بهینه از سالها تجربۀ خود در خلق شخصیتهای قابل ارتباط با هر کس، بازی درخشانی را در قسمتهای بعدی ارائه داده است و نقشهای دوم نظیر نقشهایی که پِلات، اودِنکیرک و بهویژه تورِنتون بازی کردهاند، انعکاس خوبی در این سریال دارد. همۀ بازیگران، همان طور که به لحاظ توانمندیشان از آنها انتظار میرود، تلاش کردهاند. موفقیت تولمَن، بازیگر تازه وارد این سریال، بیش از چهرههای شناختهشدهتر است. تا قسمت چهارم، هر زمان که این خانم در صحنۀ فیلم ظاهر میشد باعث لبخند من میشد.
همچنین، به لحاظ تصویری نوعی جسارت در «فارگو» وجود دارد که نشاط انگیز و زیرکانه است. کارگردان آدام برنشتاین (که دو قسمت اول را کارگردانی کرده است) و کسانی که پا جای پای او گذاشتهاند با عشق تمام به فیلم اولیه ارجاع دادهاند، چه در نمایی که بازتاب انگیزۀ نهایی مارجی است (و موسیقی متن تقریباً یکسانی دارد) چه در نمایی از بالای سر، که با وجود تقلید مستقیم از فیلم، ایرادی بر آن وارد نیست. همانند فرزندانی که چه خوب و چه بد، از پدران خود ارث میبرند در این نمایش نیز «فارگو»ی ۲۰۱۴ شبیه به نسخۀ ۱۹۹۶ عمل میکند امّا از شخصیت، انگیزه و دوران خاص خود برخوردار است. در این موضوع شکّی نداشته باشید.
------------------------------- [۱] در فیلم فارگو ۱۹۹۶، نام یکی از آپشِن های اتومبیل است. [م]