به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
پیش از دیدن فیلم نام اثر معنی خاصی را در ذهن تداعی نمیکرد و به سراغ معنیاش در لغتنامهی دهخدا رفتم. لانتوری یکی از بحثهای رایج در زندان است و این اصطلاح به افراد تازهکارِ نابلد و ناکارآمدی گفته میشود که بسیار پرمدعا هستند. همچنین بر اساس شنیدهها به زنان ترمینالی فاسدالاخلاق قبل از انقلاب نیز اطلاق میشده است.
این مفهوم را در کل فیلم به گروهی وندال در قامت شخصیتهای پر هرج و مرج میتوان یافت و در واقع این شخصیتهای هرج ومرج خواه به گونهای در داستان به تعریف در آمدهاند. این فیلم برخلاف ادعای اجتماعی بودن آن دارای ادبیاتی سخیف به همراه فحش و ناسزا است. جوانانی که به دلیل شرایط نامناسب اجتماعی به سمت خلاف سوق داده شدهاند. «پاشا» رییس این گروه بزهکار که در پرورشگاه بزرگ شده برای فراهم کردن خواستههای کودکان پرورشگاهی دست به هرخلافی میزند و در این بین با زنی به نام مریم آشنا میشود که یک فعال اجتماعی است و در پی رضایت گرفتن برای بزهکارانی است که باید قصاص شوند ولی خود قربانی پاشا میشود و با ریخته شدن اسید روی صورت او تمام آرمانهایش رنگ میبازند.
در اینجا قصاصی که باید بر پاشا اعمال شود شرایط پرالتهابی را برای مخاطب رقم میزند و این حکم خدا به بدترین شیوهی ممکن نمایش داده میشود. این صحنه به حدی فجیع است که «دبورا یانگ» منتقد آمریکایی دربارهی آن میگوید: « این سینما به شدت ناراحت کننده و نمایش آن در خارج از جشنوارهها تقریبا ناممکن است. » این جملهی دبورا یانگ متضمن این معنی است که جشنوارهای شدن سینمای ایران در حال حاضر برای تمام منتقدان بین المللی مسجل شده است. سینمایی که حداقل کارکرد آن باید سرگرم کردن مخاطب باشد در بین برخی از سینماگران ایرانی به کلی فراموش شده است و هدف آنها برای فیلمسازی به جشنوارههای جهانی و جوایزش محدود میشود. دبورا یانگ در ادامه می گوید: «این صحنهها مربوط به محاکمه قضایی است و کاری میکند که بیشتر تماشاگران که در صندلیهایشان فرو رفتهاند، از خودشان سوال کنند که تا کجا میتوان خشونت را بر پرده تصویر کرد.»
حال اینکه چرا در این فیلم قصاص اینگونه به تصویر کشیده شده خود جای سوال است. اما عنصر ساختاری که در اثر به کمک حس خشونت آمده تدوین است که کاملا در راستای اهداف فیلم و عصبی کردن مخاطب طراحی شده است، درست مانند فیلمهای قبلی درمیشیان. در واقع برشهای متعدد تصویری حرفی را که خود فیلم میخواهد بزند به بهترین شکل کامل میکند.
موضوع تکراری زنان مظلوم، محروم و آسیب دیده که در خیل کثیر فیلمهای چند سال اخیر شاهدش بودیم، در این فیلم با موضوع اسید پاشی مطرح میگردد. در لانتوری «باران کوثری» و «مریم پالیزبان» دو روی سکه زن، در جامعه ی ایرانی- اسلامی هستند. باران که دختری از طبقهی محروم جامعه است. تحت فشار ساختارهای غلط اجتماعی مجبور به تن فروشی و در نهایت باجگیری میشود. او بهخاطر انجام این کار ناراحت است و حتی در صحنهای از فیلم بعد از رابطهی نامشروع و فیلمبرداری از آن برای باجگیری گروه لانتوری اشک میریزد. در مقابل مریم دختری از طبقهی نسبتا مرفه جامعه است، او سرحال و با انرژی، اهل مطالعه و به فکر طبقات محروم و عمدتا بزهکار جامعه است. برای دفاع از بزهکاران اجتماعی سمینار و سخنرانیهایی برگزار کرده و از خانوادهی قربانیان رضایت جمع میکند.
اما در پایان فیلم توسط یکی از همین افرادی که تمام تلاشش را برای اصلاح و نجات او و امثال او کرده است دچار ترور ناجوانمردانهی اسیدپاشی شده و در موقعیت قربانیانی قرار می گیرد که همیشه سعی داشته از آنها رضایت بگیرد؛ اینجاست که میفهمد بخشیدن، بیمعنی است و چون کاری از دستش بر نمیآید از ضارب خویش میگذرد و جای تعجب است که از سوی روشنفکر فیلم بخشنده و بزرگ خطاب میشود.در این فیلم مریم وجه دیگر باران است. فیلم بیان میدارد که در اینجا تفاوتی نمیکند که جزو کدام قشر و طبقه باشی؛ تحصیلکرده یا محروم. تنها کافی است زن باشی تا این جامعه یا تو را به سمت روسپیگری سوق دهد و یا بر چهرهات اسید پاشیده شود. در این سرزمین جایی برای زنان نیست و آنها مضروب مردانی قرار گرفتهاند که خود قربانی شرایط اجتماعی هستند.
درپایان، لانتوری را میتوان ادامه دهندهی دوفیلم قبلی درمیشیان دانست، بغضی که با عصبانی نیستم تبدیل به فریاد شد و حالا با لانتوریبه «وندالیسم» خرابکارانهی اجتماعی بدل شده است.