به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
دیر یا زود ، تمام آنانی که در دوره ی ما می زیسته اند ، جام مرگ خواهند نوشید و وظایف و جایگاه خود را به افرادی از نسل آینده واگذار خواهند کرد. حال این نسل آینده برای اداره کشورش ، یا راه گذشتگان خود را خواهد پیمود و یا به سمت جریانی که به آن قرابت فکری بیشتری دارد - یا به عبارت بهتر بر اساس آموزه های آن تعلیم یافته – حرکت خواهد کرد.آینده را می بایست امروز ساخت .بنابراین توجه به آینده سازان یک کشور از استراتژیک ترین مسائل مدیریت فرهنگی یک جامعه محسوب می شود.می بایست برای آینده ای که خواهان آنیم از امروز به تربیت نیرو بپردازیم.افکار نسل آینده در کودکی آن ها که امروز ماست ساخته می شود.با این مقدمه به سراغ نقد فیلم Spirited away یا شهر ارواح خواهیم رفت.
شهر اشباح انیمیشنی ست که ریشه در فرهنگ کشور ژاپن دارد.کشوری که در آن همواره توجه به سنت ها و زنده نگهداشتنشان در مقابل هجمه ی دنیای مدرن از دغدغه های اصلی مردمش محسوب می شود.زندگی تا حدودی رفاه زده ، کودکان ژاپنی را دچار نوعی رخوت ، سستی و به معنای کلی سانتیمانتالیزم کرده است.این نسل باید با ارزش های گذشتگان آشنا باشد تا بتواند در راه آن ها حرکت کند و پیشرفت آینده ژاپن را ضمانت نماید. به همین منظور آشنایی این کودکان با فرهنگ کهن و افسانه های ژاپنی که مانند بسیاری از آثار شرقی ،شان تربیتی دارند از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
انیمیشن شهر اشباح توانسته با روایتی افسانه گونه دنیای واقعی و ماورائی را به یکدیگر پیوند بزند و بستری دل نشین برای ارائه مضامین مذکور فراهم آورد.هایائو میازاکی در مصاحبه با خبرنگاری که به او گفته بود: "به نظر می رسد شخصیت اصلی شهر اشباح یعنی چیهیرو نوع متفاوتی از یک قهرمان زن در مقایسه با فیلمهای قبلی شماست و او کمتر جنبه های قهرمانی دارد و چیز زیادی از انگیزه او یا گذشته اش به ما نشان داده نمی شود" این گونه پاسخ می دهد : "من خیلی تأکید نداشتم که کاراکتر چیهیرو را دقیقاً به این شکل نشان دهم و اگر اینطوری شده به این دلیل است که الآن دختران جوان زیادی در ژاپن هستند که اینگونه اند آنها خیلی بیشتر از این به تلاشهایی که والدینشان برای خوشحال کردن آنها به کار می برند بی اعتنا هستند در فیلم صحنه ای هست که چیهیرو نسبت به صدا کردن پدرش عکس العمل نشان نمی دهد و بعد از دومین باری که پدرش او را صدا می زند جواب می دهد خیلی از افرادم به من می گفتند که این را به جای دوبار سه بار قرار بده چون خیلی دخترها این روزها اینطوری هستند چیزی که باعث شد من تصمیم به ساختن این فیلم بگیرم درک این حقیقت بود که هیچ فیلمی برای گروه سنی دختران ده ساله وجود ندارد هنگام ملاقات با دختر دوستم بود که به این موضوع پی بردم اینجا هیچ فیلمی برای او وجود نداشت هیچ فیلمی نبود که مستقیماً با او صحبت کند دخترانی مثل او فیلمهایی را می بینند که هرگز نمی توانند با کاراکترهای هم سن و سال خود در آنها همذات پنداری کنند چون این کاراکتر ها شخصیت های خیالی هستند که هیچ شباهتی با آنها ندارند با این فیلم خواستم به آنها بگویم نگران نباشید همه چیز در پایان درست می شود آن جا چیزی برای شما خواهد بود نه فقط در سینما بلکه حتی در زندگی روزمره.به همین دلیل لازم بود شخصیت اصلی داستان یک دختر معمولی باشد نه کسی که می تواند پرواز کند یا کارهای خارق العاده انجام دهد هر بار که من چیزی درباره چیهیرو و اعمال او می نوشتم یا می کشیدم از خودم می پرسیدم که آیا دختر دوستم یا دوستان او قادر به انجام این کار خواهند بود یا نه همین موضوع معیار من برای صحنه هایی بود که چیهیرو کار دیگری انجام می داد یا چالش های دیگری داشت چون به دلیل همین چالش ها بود که این دختر بچه ژاپنی به فردی توانا مبدل شد ساخت این فیلم سه سال از وقت مرا گرفت و دختر دوست من الآن 13 ساله است اما او هنوز این فیلم را دوست دارد و این مرا خوشحال می کند."
با توجه به این که شهر اشباح ساخته ی سال 2001 است و اثری جدید به حساب می آید اما تکنیک ساخت آن چندان خارق العاده نیست و بیننده مجذوب آن نمی شود.انیمه های بسیار ساده ، توجه به جزئیاتِ تصویر قابل قبول ، حرکات شخصیت ها ، معمولی -و در صحنه هایی مانند غذا خوردن چیهیرو ضعیف – و توجه به رنگ ها و فضاسازی خوب است.اما آن چه که شهر اشباح را به یک اثر ماندگار تبدیل کرده است ایده ی بسیار خلاقانه و گسترش آن در داستانی گیرا و دل نشین است.چیهیرو دختر لوسی است که قرار است همراه پدر و مادرش از شهر به روستایی نقل مکان کند.در مسیر خانه ی جدید ، راه را گم می کنند و به شهری متروک می رسند.در این شهر متروک حمامی فعالیت می کند که شب ها ، ارواح برای شستن خود از آن استفاده می کنند.این حمام متعلق به جادوگری به نام یوبابا است که پدر و مادر چیهیرو را تبدیل به خوک کرده و چیهیرو برای نجات آن ها مجبور است مدتی برای او کار کند.در این راه هاکو نوجوانی که از نزدیکان یوبابا است به او کمک خواهد کرد.
این ایده ی عجیب و تا حدودی دخانی در کنار ایده های کوچک تری مانند مرد بخار که در حقیقت یک هشت پاست و روح بی چهره ، قطاری که در دنیای دخانی در حرکت است و بسیاری مثال های دیگر آن قدر خوب کنار یکدیگر جاگیر شده اند که شهر اشباح را با وجود سادگی در فرم به اثری فوق العاده تبدیل کرده است .در کنار این ایده ی عالی شخصیت پردازی اجزای داستان ، دور از ذهن بودن ظاهر آن ها و غیر قابل باور بودن رفتارهایشان در بستر داستان را جبران کرده است.با وجودی که داستان شهر ارواح کمی برای کودکان این سن و سال ترسناک است اما حسی برخورد کردن میازاکی با اثر و استفاده از موسیقی های فکر شده و رمنس وحشت موجود در فیلم را تعدیل کرده است.ضمن این که هیچ جایی در اثر امید از بین نمی رود و اگر نیروی بد طینتی به دنبال آزار چیهیرو است، مهربانی ِ شخصیت خوش ذات دیگری از او محافظت می کند.مانند همکار او رین در حمام خانه.
در شهر اشباح از 19 موسیقی تولیدی استفاده شده است. شهر اشباح صاحب یک آلبوم موسیقی است که از نمونه های خیلی خوب یک اثر حسی محسوب می گردد.موسیقی در این کار پا از حدود خود فرا تر گذاشته و بخشی از روایت داستان را بر عهده می گیرد.موسیقی در شهر اشباح شان روایی دارد و در بعضی صحنه ها بخش عمده ای از بار فیلم را به دوش می کشد.موسیقی تیتراژ پایانی اثر بسیار زیباست و پیشنها می کنم دوستانی که علاقه ای به موسیقی های تماتیک و عاطفی دارند ، گوش خود را به شنیدن آن مهمان کنند.
از زمانی که چیهیرو تصمیم به نجات پدر و مادرش می گیرد تربیت او توسط موجودات عجیب و غریب شهر اشباح شروع می شود. چیهیرو قبل از آن که کارخود را آغاز کند از مرد بخار می آموزد . مرد بخار با رفتار و گفتارش قدم های ابتدایی تعلیم او را به عهده می گیرد. چیهیرو می آموزد : کاری را که آغاز می کند به پایان برساند و دیگر این که بابت هر لطفی که در حقش می شود باید تشکر کند. او سپس نزد یوبابا می رود تا با او قراردادی امضا کند.امضای این قرارداد به ظاهر ساده او را در مخمصه ای می اندازد که مجبور است به خاطر پدر و مادرش آن را تحمل کند و حق خلف وعده نیز ندارد. پای بندی به عهد ، و ایثار برای نجات دیگران در جای جای فیلم رخ نمایی می کند.این ایثار گاهی از طرف چیهیروست و گاهی از طرف اطرافیان عجیب و غریبش در حق او.نکته ی دیگری که در فیلم مورد تاکید قرار می گیرد سخت کوشی ست.چیهیرو از رین تحمل سختی و سخت کوشی برای رسیدن به هدف را می آموزد. آن چه بیش از نکات تربیتی ذکر شده ، اهمیت دارد ، روحیه ی جنگندگی در برابر مشکلات و غلبه بر ترس است.چیهیرو زود می فهمد که باید در کنار این موجودات عجیب و غریب زندگی کند . پس رفته رفته بر ترسش چیره می شود تا بتواند خانواده اش را از طلسم یوبابا نجات دهد.تمامی این نکات به ظاهر ساده که شاکله ی فرهنگ ژاپنی را تشکیل می دهد ، در یک والایش هنری توسط میازاکی قابلیت تصویری و دراماتیک یافته و به بیننده منتقل می شود.این کار آن قدر خوب انجام می شود که می توان دیدن فیلم را برای کسانی که از زندگی سخت خود ناراضی هستند پیشنهاد کرد ، تا بعد از تماشای آن برای ادامه ی مسیر خود انرژی مضاعف بگیرند.
نکته ی دیگری که نباید به سادگی از کنار آن عبور کرد اشاراتی است که پیرامون تناسخ و تغییرات ماهیتی شخصیت های فیلم رخ می دهد.تبدیل شدن هاکو به اژدها و یا مسخ شدن پدر و مادر چیهیرو به خوک واضح ترین نمونه های این اعتقاد هستند. در فرهنگ های شرقی به ویژه بودا اعتقاد بر این است که انسان ها و موجودات دیگر نتیجه و ما حصل کردار های خود در این دنیا را در همین دنیا دریافت می کنند اما در کالبدی دیگر.به عنوان مثال اگر در زندگی انسانی ، نیکو زیسته باشد ، پس از مرگ در کالبد موجودی والا تر – مثلا عقاب یا اژدها- قرار خواهد گرفت تا زندگی جدیدی را آغاز کند و به سوی تکامل حرکت کند.فیلم های cloud atlas و یا بهار ، تابستان ،پاییز ، زمستان و دوباره بهار نمونه های شاخص این اعتقاد هستند.البته در چگونگی تناسخ نیز اختلافاتی وجود دارد که در این دو فیلم از دیدگاه های مختلف به بررسی آن ها پرداخته شده است. به دلیل مطالعات کم در این زمینه از توضیحات بیشتر در این مورد و فضای دخانی موجود در اثر پرهیز می کنم و از دوستانی که اطلاعات بیشتری در این زمینه ها دارند دعوت می کنم در انتهای همین نقد به اظهار نظر بپردازند.
در مجموع کارخانه ی رویا سازی میازاکی در شهر اشباح موفق عمل می کند و می تواند با خلق موقعیت های بدیع ، ذهن بیننده را از تخیلات سیراب کند و قوه ی تخیل او را برای داستان سرایی های این چنینی – البته در فرهنگ شرق آسیا – تحریک کند. در فضای فرهنگی کنونی جهان که هالیوود برای کودکان تمام جهان ایده پردازی می کند،میازاکی تلاش می کند رویاها و آرزوهای کودکان کشورش را مصون نگه دارد تا نسل آینده کودکانی هویتی ژاپنی داشته باشند و از سردرگمی و بلاتکلیفی فرهنگی نجات یابند. کاری که لازم است کارگردان های ژانر کودک در کشور ما نیز انجام دهند و به جای تکه پرانی های سیاسی و شوخی های نا مناسب سن کودکان با تقویت اندیشه ای خود به رویا سازی برای کودکانمان بپردازند. در پایان ذکر این نکته الزامی ست که " اگر با فرهنگ و هویت ملی مان برای نسل آینده رویایی نسازیم ، دیگران این کار را برای او انجام خواهند داد."