مهرزاد دانش : فانی و الکساندر آخرین فیلم سینمایی است که فـیلمساز بزرگ سوئدی، اینگمار برگمان در سال 1983کارگردانی کرده است. (البته پس از آن فیلم تلویزیونی هم کارگردانی کرد.) این فیلم داستان...
16 آذر 1395
فانی و الکساندر آخرین فیلم سینمایی است که فـیلمساز بزرگ سوئدی، اینگمار برگمان در سال 1983کارگردانی کرده است. (البته پس از آن فیلم تلویزیونی هم کارگردانی کرد.) این فیلم داستان دو کودک (خواهر و برادر) به نامهای فانی و الکساندر است که در اوائل قرن بیستم و در شهر کوچکی در سوئد به سر میبرند. آنها در خانوادهای هنرمند پرورش یافتهاند و زندگی راحتی دارند، اما مرگ پدرشان این آسایش را به هم میریزد. مادر با یک کشیش ازدواج میکند. کشیش همسر و دو کودک را از محیط خانوادگیشان دور میکند و به منزل بزرگ خودش میبرد و در یک موقعیت منزوی نگهشان میدارد. فانی و الکساندر و مادر از این انزوا به شدت افسردهاند. الکساندر از کشیش تبعیت نمیکند و به دست او تنبیه میشود. سرانجام کودکان توسط خانواده ربوده میشوند و به ماوای خودشان برمیگردند و مادر هم کشیش را ترک میکند. کشیش نیز در یک موقعیت غریب جان میسپارد و در پایان جمع خانواده دوباره کنار هم آسایش پیدا میکنند. البته این داستان پیچ و خمهایی دراماتیک و نمادین نیز دارد که به ویژه در ارتباط با عنصر نمایش مفهوم مییابد.
فانی و الکساندر بیش از سه ساعت زمان دارد و برای همین طولانی ترین فیلم برگمان برشمرده میشود. (البته این فیلم نسخهای 5 ساعتی نیز دارد و در عین حال به صورت سریالی چهار قسمتی نیز تدارک دیده شده است. خود برگمان نسخه 5 ساعته آن را ترجیح میداد) خود او جایی گفته است: «3 ساعته آن را فراموش کنید. اصلا خوب نیست، اما تنها راهی بود که میشد فانی و الکساندر را ساخت. این فیلم حتی برای پخش به شکل سریال هم خوب نیست. باید آن را به یکباره دید و حتی بدون فیلمهای تلویزیونی؛ فقط «یک آنتراکت برای صرف ناهار یا شام») در ضمن موقعیتی بشدت پر ازدحام دارد و حدود 60 نقش که دارای دیالوگ هستند در آن پرورش یافتهاند، اما در عین این ویژگی برگمان مایه اصلی کارش را روی شخصیت الکساندر متمرکز میکند که زمان داستانی قریب به یک سال را در بر میگیرد. این فیلم را شخصیترین کار برگمان دانستهاند. بسیاری از اعضای گروه بازیگران آن از خانواده خود برگمان هستند از جمله همسران سابق و فعلیاش. 3 نفر از هنرپیشگان محبوب برگمان در این اثر نقش آفرینی کردهاند: یوزفسون در نقش اصلی و بیورنشتراند و هریت اندرسن در نقشهایی فرعی. صاحبنظران معتقدند این فیلم گزیده باشکوهی است از تمام مایهها و موقعیتها و کاراکترها و نمودهایی که در فیلمهای پیشین برگمان به چشم خورده است. حتی خود برگمان هم در جایی عنوان ساخته که با شخصیت الکساندر احساس دوستی بسیار نزدیکی میکرده است و به نوعی سایهای از شمایل دوران کودکی خود اوست. به عبارتی دیگر برگمان در هر یک از فیلمهایش به گونهای گوشهای از شخصیت پنهان خویش را به مخاطب مینمایاند و در فیلم فانی و الکساندر همه آن را. در این فیلم آخر، فیلمساز در هر بخش انگار قسمتی از زندگی و تصورات ذهنی و اندیشهها و اهداف و اسرار درونی و انگیزههایش را مانند یک اعتراف نامه در اختیار تماشاگر قرار میدهد تا از ورای شخصیتهای داستان و موقعیتهای درام، همزاد دوران کودکی فیلمساز را در اثر پیدا کند و با نوعی همذات پنداری به جلوههای شاخص این هنرمند درونگرا واقف شود.
پاسکال بونیتر از صاحب نظران فیلم و سینما درباره فانی و الکساندر گفته است: «در فانی و الکساندر 3 دوره مختلف وجود دارد که با سه دوره بحرانی تجربی الکساندر مطابقت میکند. دوره اول در آپارتمان مادربزرگ دوره فرمانروایی رویاهاست: هدایای شب سال نو، فانوس خیال، تئاتر و غیره. این دورهای است که الکساندر خود را فرمانروای تصاویر و اشکال ذهنی میداند که تا مرگ پدر به طول میانجامد. دوره دوم زمان حکمفرمایی واقعیت است: تکرار سرنوشت شوم هملت. نبرد الکساندر بر ضد کشیش با این تفاوت بزرگ که فیلم پایانی خوش دارد. افسانهپردازی کودک پس از مرگ پدر آغاز میشود که نوعی مبارزه با مرگ است. تمام تلاش کشیش این است که حس عذاب وجدان ناشی از گناه (گناهی که اصلا مرتکب نشده است) را به الکساندر القا کند، اما الکساندر قسم میخورد هر چه هست زاده خیال اوست. در قسمت سوم موجود مرموزی به نام اسماعیل وارد داستان میشود و الکساندر را بر میانگیزد که با نابود کردن آن چه وی را تحت ظلم درآورده است به جایگاه خلاقیت و صعود برگردد. فیلم بـرگـمان تحلیلی است عاری از هرگونه تلخی و نفیگرایی از نیروهای متعدد زندگی در مقابله با نیروهای بغض و کین. شاید بتوان آن را خلاصهای از زندگی حرفهای برگمان یا نوعی وصیت هنری دانست ولی پیش از هر چیز فیلمی منقلب کننده و تأثیرگذار و یکی از فیلمهای برتر سینما است.( »به نقل از کتاب هزارتوی رویا ــ حقیقت اینگمار برگمان و سینمایش تالیف مسعود فراستی)
«فاني» (آلوين) و «الکساندر» (گوو) زندگي خوش و آرامي را با مادر و پدرشان، «اسکار» (ادوال) و «اميلي اکدال» (فرولينگ)، که در کار تئاتر هستند، مي گذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته ي قلبي و بعدتر ازدواج «اميلي» با يک کشيش خشک و مقرراتي به نام «اسقف ورگروس» (مالمسيو)، بچه ها آزادي و نشاط شان را از دست مي دهند...