مسعود فراستی : زنی لاغراندام و عضلانی با لباسی نیمه نظامی و موهایی بلند از پشت بسته،با چهرهای سرد و بیجان در پشت توری فلزی یک پارک در حال نظاره است.دوبین با زاویهای...
15 آذر 1395
زنی لاغراندام و عضلانی با لباسی نیمه نظامی و موهایی بلند از پشت بسته،با چهرهای سرد و بیجان در پشت توری فلزی یک پارک در حال نظاره است.دوبین با زاویهای بسته،بچه هایی را در حال بازی نشان میدهد.با زاویه بازتر دوربین،زمین بازی سبز یک پارک دیده میشود که پر از بچه هایی است که در حال بازی با طناب،تاب،سرسره و چرخوفلکاند.در میان سرو صدای شادمانه آنها و خنده های بلندشان، مادری دست پسربچه دو ساله اش را گرفته و راه میبرد.خندان برمیگردد و به ما مینگرد.او«سارا»است.سارای جوان،زیبا و بانشاط.سارای عصر دیگری که به زن غریبهای که با انگشتانش توری دور زمین پارک را چنگ زده و از پشت آن در حال نظاره بازی مادران جوان با بچه هایشان است،مینگرد.سارای عصبی با نگاهی خیره به سارای شاد،نومیدانه به توری ضربه میزند و فریاد خفهای سر میدهد(حرکت آهسته).خنده بر چهره سارای جوان میماسد.پسرش سنگی به طرفش پرت میکند.سارا میخندد و از سارای خسته و نومید،و ما روی برمیگرداند.به ناگه آسمان میغرد و انفجاری مهیب حادث میشود- بچه ها همچون چوب کبریت آتش میگیرند.سارا که میسوزد،بیصدا جیغ میکشد.همه چیز بیصدا و پرنور است.موج انفجار ضربه میزند...مادران و بچه ها را بیرحمانه در کام خود میکشد.فریاد سارا با صدای توفان ناشی از انفجار ادغام میشود.در همین لحظه موج انفجار به او میخورد،او را از هم میپاشد...
سارا هراسان بیدار میشود.همه چیز آرام است و عادی.بچه ها در آن دوروبر در حال بازیاند.و او خیس عرق است و وحشتزده،اما مصمم. گویی سالها گذشته است.واقعه ای در آینده دور،که پیشگویی میشود.این زمین سوخته میتواند زمین بازی سالهای دوری در آینده باشد که در ویرانی پس از جنگ هستهای سوخته،اما...
این صحنه ای است کلیدی از ترمیناتور 2.صحنهای که تبیین روشن علت وجودی فیلم است و دغدغه اصلی آن:نگرانی انسان از جنگ هستهای.و ترس از جنگ با ماشینها.شروع فیلم نیز به نوعی به این صحنه رجعت میکند:«در آن سوی تل استخوانها،دشت جمجمه ها و وسایل بازی تخریب شده،به چشم میخورند...(دیزالوبه) زمین بازی...حرارت زیاد وسایل بازی را کموبیش ذوب کرده و موج گرما تاب را درهم پیچیده است.چرخ و فلک به کام طوفان آتش افتاده است...موج انعکاس صدای کودکان را از دور میشنویم...که خنده کنان در آفتاب بازی میکنند...»
گویی این کابوس دهشتزا،کابوس همیشگی انسان امروزی است. کابوس جنگ هستهای،و نیز کابوس جنگ با ماشینها-رایانه ها. جنگ انسان با رایانهه ا که ظاهر انسانی دارند.جنگی که امکان پیروزی انسان در آن روزبهروز کمتر میشود.چرا که این رایانه ها توسط انسان، تنها برای جنگ برنامه ریزی و آفریده شدهاند.
ترمیناتور 2،بین دو آتش عظیم رخ مینماید.آتش جنگ ماشینها علیه انسان در ابتدای فیلم و جمجمه ترمیناتور که با موسیقی تهدیدگری جلو می آید و تمام قاب را پر میکند و جمله:ترمیناتور 2،روز داوری. انگار که کامرون دوزخ را ترسیم میکند.نه دوزخ عقد قدیم-دانته-را، که دوزخ عهد جدید را.دوزخ ناشی از رشد تکنولوژیک و کامپیوترهای فوق مدرن را.دوزح اسارت انسان در دست رایانه ها.و آتش پایانی فیلم،که ماشینها از بین میروند.
فیلم با صدای خسته،اما انسانی و پیروزمند سارا پایان میگیرد.و انسان،تنهاست...
ترمیناتور 2،در ادامهء ترمیناتور،هم آن را تکرا میکند و هم مستقل است.شخصیت مرکزی هردو فیلم آرنولد است؛ترمیناتوری نابودگر. در اوّلی نیرویی است نمایندهء شر،و در دومی نماینده خیر.
یک آدم ماشینی بسیار قدرتمند که متعلق به زمان آینده است،مأمور میشود از جان یک پسربچه دوازده ساله که در زمان حال زیست میکند، در مقابل یک ماشین قدرتمندتر از خود،که چهرهای انسانی دارد، محافظت نماید.زیرا پسربچه در آینده رهبر مقاومت زمینیان خواهد شد علیه رایانه ها.ترمیناتور-آرنولد-حامی پسر،و در واقع انسانهاست.و «تی 1000»مخالف پسر و مدافع ماشینها.تمام فیلم جنگ این دو ماشین است.جنگ یک نیمه ماشین-نیمه انسان با یک ماشین تمام عیار؛ جنگ خیروشر.
این قصه،یکی از قدیمیترین سوژههای علمی تخیلی در سینماست که به اشکال مختلف در دفعات گوناگون به فیلم درآمده است.اما اینبار صرفنظر از سطح ظاهری جذاب و فوق تکنیکیاش،بعدی اسطورهای به خود گرفته؛اسطورهای نیمه رئالیستی و امروزی.داستان در امریکای امروزی میگذرد.با یک مادر و پسر امریکایی.
نابودگر اول،نیرویی قدرتمند اما مخرب است،که مایلیم هرچه زودتر نابود شود.انزجار و نفرت ما را برمیانگیزد،به ویژه هنگامی که اندامهای قطع شده اش به زندگی خود ادامه میدهند.نابودی این نابودگر آرامش به همراه دارد و تسکین.
ترمیناتور 2،برعکس یک نیوری خیر است و ناجی،که قدرتش هرگز به اندازه کافی زیاد به نظر نمیرسد.طرفدارش هستیم و تمایل ما به پیروزی اوست.رقیب او«تی 1000»،که به مقابله با ترمیناتور میپردازد،قدرت ترسناکتر و زمختتری را داراست.آرزوی ما نابودی هرچه سریعتر اوست. علت طرفداری ما از ترمیناتور،صرفنظر از قدرت،به جهت ضعفها و ناتوانیهای انسانی اوست و اینکه همیشه و در هر وضعیتی تغییر شکل نمیدهد.فقط همچون موجودات افسانهای ضدضربه- ضد تیر و گلوله-است.قدرت و خشونت ترمیناتور،برای نابودی خشونت است و بدی.سمت و سوی خشونتش،ضد جنگ است و صلحطلبانه دشمن را نمیکشد،به پاها شلیک میکند.درست برخلاف او«تی 1000»قرار دارد با خشونتی نابودگر،برای نابودی کامل. انگشت دستش،به نیزهای برنده و کشنده تبدیل میشود و وجودش خودبه خود مسلح است و تقریبا بینیاز به اسلحه.قابلیت تغییر شکل و تبدیل شدن به هیبت مردان و زنان را دارد.از میله ها به راحتی عبور میکند،ضربات و گلوله ها را جذب و خود را به سرعت بازسازی میکند.پس از نابود شدن،ذراتش دوباره جمع شده و شکل میگیرند و حیات.همه این ویژگیها و قابلیتهاست که او را به کل از انسانیت دور میکند.
ترمیناتور،آسیبناپذیر است.جای گلوله نیز بر بدنش باقی میماند و نیاز دارد گلوله هایی را که بر بدنش اصابت کردهاند،از بدن خارج کند.زمانی که متحمل قطع عضوی میشود،احساس ترحم و همدردی ما را برمیانگیزد.احساسی که هیچگاه نسبت به«تی 1000»شکست ناپذیر در ما ایجاد نمیشود.
لباس ترمیناتور،کت و شلوار چرمی جوانان این دو سه دههء اخیر است-بخصوص شبیه پوشش و سر و وضع تیپیک آنارشیستها.موتورش نیز یادآور جنون سرعت جوانانه است.مجموعه شکل و شمایل،با عینک و اسلحه و موتور،هم امروزی است و هم به نوعی اسطورهای:نوع اسلحه بدست گرفتن و شلیک کردن،و شکل استفاده از موتور همچون اسب.
لباس«تی 1000»،لباس پلیس است.و در این هیبت است که بیشترین امکان نفوذ و تعرض را مییابد.
نبرد نهایی این دو تن،گویای قدرت و ضعف هرکدام است.آخرین تصویر ترمیناتور،بسیار انسانی است و نیز اسطورهای-صورت و چشمانی زخمی و پرخون.دستی از مچ قطع شده و بدنی ناتوان پس از جنگ طولانی.برخلاف او چهرهء کاملا بیاحساس و ماشینی تی 1000 که قبل از نابودی در آتش به شکلهای مختلف ظاهر میشود.بدی به هر شکلی درمیآید.
ترس آخرین احساسی ات که به سراغ ترمیناتور میرود؛احساسی انسانی.ترمیناتور قبل از خودکشی،و بعد از خداحافظی با انسانها معنای رنج و اشک را درمییابد-و فرامیگیرد-و بعد در جواب«میترسی»؟، «بله»میگوید و میرود.برخلاف آن جملهء تهدید کننده«برمیگردم»، دیگر بازنمیگردد.چرا که ترمیناتور یعنی:تمامکننده،یعنی مرگ.
ترمیناتور،دیگر تنها یک فیلم خوب سرگرمکننده اکشن با تروکاژهای حیرتآور نیست.هرچند که همین وجه فیلم،علت وجودی آن است.فیلمی است بسیار پرخرج و پرفروش که میتوان بارها به تماشایش نشست و از سینمای خوب و شسته رفتهاش لذت برد و آموخت.
کامرون،با عمق بخشیدن به کاراکتر اصلی،تقریبا تمامی صحنههای واسطهای،توصیفی را حذف کرده.بهگونهای که صحنهها با بخشهایی که هرچند کوتاه و جزیی،بر شکلی از تنش و آکسیون متکی نباشند،در فیلم بسیار نادرند.رویدادهای خاص بهطور موازی واقع میشوند و مجموعه میسازند.و کارگردانی استادانه کامرون،جدا از قدرت تصاویر و دقت در جزئیات،در جهت ایجاد هماهنگی و عملکرد کامل مجموعه است.
فیلم بعد از عنوان بندی،با چهار رویداد اصلی،چهار شخصیت اصلی را بهراحتی و در کمال ایجاز معرفی میکند؛بهنحوی که درگیری و تشویش تماشاگر را به هم مرتبط کرده،و از این طریق به حذف گفتارهای غیر لازم متن میرسد.
رویداد اول به خلق ترمیناتور میپردازد.در میزانسنی پرتنش ناموزون و خشن با استفاده از رنگ آبی ترمیناتور،همچون مجسمهء «رودن»متولد میشود؛و برهنه.که به سرعت اهلی میشود و«متمدن» لباس میپوشد و مسلح میشود.
رویداد دوم،به پیدایش«تی 1000»میپردازد،که همچون دزدان از پشت سر به پلیس حملهور شده و ملبس به لباس او میشود.
رویداد سوم،به معرفی جان دوازده ساله اختصاص دارد و ارتباطش با محیط.هوش،استقلال و بیکس بودنش.
رویداد چهارم،سارا را معرفی میکند.زنی جوان و عضلانی، هیستریک و نیمه دیوانه در یک آسایشگاه روانی.
شخصیت سارا،از فیلم قبل-ترمیناتور 1-تا اینجا دچار تحولی جدی شده،و از زنی عادی و شاد به یک جنگجوی بیاحساس افراطی و بسیار خشن بدل گشته.شخصیتی که در لحظات کوتاهی به«خود» انسانیاش رجعت میکند-در برخورد با جان در آسایشگاه و در خانه دایسن به خصوص-سارا،تنها انسان غیر کودک فیلم است که تسلیم اوضاع نشده و عصیان میکند.
اصولا زن در فیلمهای کامرون،همیشه کانون توجه و تغییر است و پیوسته نیز نیروی«شر»در پی نابودی اوست:بیگانه ها،ورطه و هردو ترمیناتور.این زنان همگی،با حفظ عاطفه زنانه و غریزه مادرانه، عناصری منطقی،باهوش،فعال،پرخاشجو،بیرحم و اهل مبارزهاند نه تسلیم.این نگاه فمینیستی کامرون،در اساس اما نگاهی است مترقی، نه واپسگرا.نگاهی است انسانی که همدلی ما را برمیانگیزد.
زمان و کودکان در آثار کامرون بزرگ شمرده میشوند.و دوستداشتنیاند.بهترین نمونه این زنان در بیگانههاست و در ورطه. که هراس از تکنوژی،مانع نگاه انسانیشان نیست.و عشق از آنها دریغ نشده-ورطه.
در ترمیناتور،اما سارا از تکنولوژی بیزار است و بیاعتماد.در لحظه بیرون آوردن گلوله از بدن ترمیناتور،قصد دارد او را نابود کند که پسرش جان مانع میشود.و دکمه«یادگیرنده»را فشار میدهد.و از این لحظه ترمیناتور از انسانها میآموزد.
سارا،برخلاف پسرش به اسلحه علاقهمند است.دنیایش از عشق تهی است.به نظر میرسد کامرون نیز تمایل شدیدی به اسلحه های اتوماتیک،ادوات و ماشینآلات مدرن دارد.شیوه نمایش او از این ادوات،همچون کاربردشان توسط شخصیتها،نشان شناخت غنی عمیقی در این موارد دارد.جلوههای بصری فیلم نیز،همین تبحر فنی و علمی را آشکار میکند.
سکانسهای ترمیناتور بخصوص سکانهای درگیری،پرشرح و بسطاند و دارای قابلیتهای فراوانی تصویری-صوتی.حشو و زواید ترمیناتور 1 را ندارند.صحنه ها،جدا از دقت و ساخت درست هرکدام، کاملا در ایجاد نزدیکی یا دوری ما از آدمهای فیلم عمل میکنند.تنها فی نفسه خوب نیستند و کامل،و زائد در مجموعه.
ترمیناتور،اما جدا از حامی و ناجی بودن،تمایلی شدید به قدرت و اسلحه را نیز در خود دارد تمایلی میلیتاریستی و حتی فاشیستی.این تمایل شاید سرپوشی بر وحشت عظیم فیلم است.ترس و وحشت همیشگی انسان از دانش.ترس«دکتر فاست»که منجر به فروختن روحاش شد به شیطان.ترس کامرون در ترمیناتورها،اما از نوع وحشت«مارلو»است نه از سنخ ترس«گوته».گوته،عشق را بهعنوان راهحل به فاست عرضه میکند.اما مارلو،فاقد آن است.
کامرون در ورطه،همچون گوته عمل میکند و در مقابل ماشین، حتی در برابر مرگ،عشق را قرار میدهد،که نجاتبخش است و حیاتبخش.اما در ترمیناتور،عشق غایب است و نگاه،نومیدانه.در آخر،سارا و جان پیروز میشوند-با کمک ماشین-اما کامرون راهحل را در نابودی کامل ماشینها-رایانه ها-میبیند.
بازخورد کامرون نسبت به پیشرفت تکنولوژی،بازخوردی منفی است.نیروی تکنولژیک را در تحلیل آخر،نیرویی شرور میبیند-هرچند در سراسر فیلم نقش ترمیناتور مثبت است و نماینده خیر-آخرین«چیپ» را در آتش میاندازد و ترمیناتور را وادار به خودکشی میکند.به جای حل مسئله،صورت مسئله را پاک میکند.دستور نابودی میدهد؛نه مهار کردن ماشینها،کنترل و به خدمت گرفتن آنها.
سینمای فعال کامرون،برخلاف سینمای منفعل امروزی اروپا، مشکل را میشناسد،و سعی در حل آن دارد.اما...
کامرون به تکنولوژی تسلیم نمیشود و برده آن.تکنیک فیلمش نیز هم قواره حرفش است و بر آن نمیچربد.کامرون بر تکنیک سینمایی کارش مسلط است و کامپیوتر را کاملا به خدمت خود میگیرد.کارگردانی فوق تکنیکی،بهره بردن از آخرین ترفندهای علمی کامپیوتری و روشهای مدرن ایجاد توهم،نشان همین نکته در سبک کار اوست.اما در تفکر مشکل دارد.راهحل کامرون در مقابل تکنولوژی و پیشرفتهای روزافزون آن،نه تسلیم است نه فرار،و نه«عرفان».راه حلش مبارزه است و نابودی.چرا نابودی؟
به نظرم کامرون در ترمیناتور 2 انسانها را دوست ندارد و به آنها بیاعتماد است.آمدن آرنولد را با بدنی برهنه به کافه در آغاز فیلم به یاد بیاورید،و برخورد وحشیانه آدمها با او.آنها که نمیدانند او ماشین است،فکر میکنند انسانی است بدوی.سیگار را روی سینهاش خاموش میکنند.این بازخوردی غیرانسانی است.و اگر آرنولد در ادامه،به توصیه جان،آدمها را نابود نمیکند،کاملا ناروشن است و مبهم.حد اکثر تمایلی اومانیستی است و نه بیشتر.و چرا فقط یک انسان مانده در دفاع از انسانها و ارزشها؟یک انسان ایزوله و نیمه دیوانه-سارا- ،که بیجنسیت است و خشن.این دنیای Sexless با این زنان خشن،مردان خشن،جایی برای زیستن نمیگذارد و جایی برای عشق. راهحل نابودی است.
به نظرم بازخورد تیم برتون در«بتمنها»و«ادوارد دست قیچی» نسبت به تکنولژی،بازخوردی مترقیتر است و فعالتر.برتون در مقابل تکنولژی،از دانش دفاع میکند.و شخصیت دانشمند فیلمش-بتمن-هم انسانها را دوست دارد و هم دانش را.شر را نابود میکند،دانش و محصولاتش را نه.همچون انسانی عادی،عاشق میشود.مدافع انسانهاست و مخالف شر.
به باور من پایان ترمیناتور،علیرغم نریشن عالی سارا که دال بر خوش بینی و امید است،پایانی نومیدانه است و بن بست.
دو روبات با ظاهری انسانی از زمان آینده می آیند، یکی (شوارتسنگر) برای مراقبت از پسر بچه ای به نام «جان کانر» (فورلانگ) ـ که در آینده رهبری مبارزه ی انسان علیه کامپیوتر را به عهده خواهد گرفت ـ و دیگری «نابودگر تی هزار» (پاتریک) که بسیار پیشرفته تر است و می تواند به هر شکلی دربیاید...