الهامها
برخی از شخصیتها و داستانهای مجموعه برگرفته از دورههای مختلف تاریخ اروپا هستند. جنگ رزها (۸۵–۱۴۵۵ میلادی) در انگلستان بین خاندانهای لنکسترو یورک از موارد الهامبخش داستان بوده که در این مجموعه منعکس کنندهٔ نبرد خاندان لنیسترو استارک است. سرزمین وستروس با قلعهها و شوالیههایش نمادی از دوران اولیه قرون وسطی در اروپای غربی را به نمایش میگذارد. برای مثال شخصیت سرسی برگرفته از ایزابلا ملکه ظالم فرانسه (۱۲۹۵–۱۳۵۸ میلادی) است نویسنده این اثر جرج مارتین از واقعیتهای تاریخی همچون، دیوار هادریان، سقوط روم و افسانه آتلانتیس (والریا باستانی)، آتش یونانی بیزانسیها (وایلدفایر)، حماسه ایسلندی عصر وایکینگها(آیرونبورنها) و ایل مغول (دوتراکیها) همراه با نشانههایی از جنگ صدساله(۱۳۳۷–۱۴۵۳ میلادی) بین انگلستان و فرانسه و رنسانس ایتالیایی (۱۴۰۰–۱۵۰۰ میلادی) نیز الهام گرفته است. محبوبیت داستان مدیون مهارت مارتین در ترکیب این عناصر ناهمگون در یک اصل یکپارچه است که آنها را درجایگاه یک تاریخ جایگزین برای بیننده قرار میدهد.
نقد و بررسی
بدون شک یکی از مهمترین دلایل محبوبیت سریال حرکت بر خلاف جهت کلیشه های رایج داستانی و قهرمان پروری است . در تفکر رایج ساخت قهرمان و ضد قهرمان که در آثار تاریخی شکلی جدی تر به خود می گیرد به فضاسازی و سپس تعریف شخصیت ها و تقابل خیر و شر پرداخته می شود و سعی می شود بیننده همراه و پیگیر کننده داستان شود اما چیزی که در نهایت در همه این داستان ها مشترک است پیروزی نهایی خوبی بر بدی است (چون ذات انسان اینگونه است) که البته بیننده به خوبی این موضوع را می داند و چیزی که نمی داند این است که فیلم با چه پرداختی و چگونه می خواهد به این هدف برسد به همین خاطر به تماشای آن می پردازد و همین پرداخت های متفاوت نسبت به تقابل خیر و شر باعث می شود این موضوع تکراری نشده و همیشه مخاطب خود را داشته باشد . قریب به اکثریت آثار مختلف سینمایی و تلویزیونی از همین فرمول برای قهرمان پروری استفاده می کنند و در واقع هدف همه آنها یکی است یعنی پیروزی نهایی خیر بر شر , اما چون راه های رسیدن به این هدف متفاوت است همین تفاوت مشکل کلیشه ای شدن اثر را تا حد زیادی تلطیف می کند .
سریال بازی تاج و تخت با تعریف شخصیت های متنوع و زیاد و سپس حذف ناگهانی آنها سعی می کند از طریق وارد کردن شوک به بیننده به او اینگونه القا کند که قرار نیست همه چیز طبق خواسته همیشگی او باشد بلکه قرار است همه چیز بر اساس واقعیت که هر چند تلخ است باشد بیننده می خواهد شخصیت های خوب و قهرمان فیلمش هر طور که هست زنده بمانند ( چون به این روند عادت کرده است ) و پس از یک کشمکش پرهیجان در نهایت همه چیز با خوبی و خوشی به نفع آنها به پایان برسد اما این سریال قصد دارد او را با واقعیت های تلخی که او قبلا به آن فکرنمیکرده روبرو سازد و دنیای واقعی را به او نشان دهد. بیننده در شکل کلیشه ای مواجهه با قهرمان فقط یک مسیر را میبیند و آن قهرمانش و پیروزی اوست اما به اینکه اگر عکس این قضیه رخ دهد چه اتفاقی می افتد فکر نمی کند که حتی اگر بعضا هم فکر کند باز هم در نتیجه نهایی برای او تغییری ایجاد نمی شود قهرمانش چند باری شکست می خورد و ضعیف می شود ولی ناگهان امید پیدا میکند , برمیخیزد و دوباره در مسیر پیروزی قدم برمیدارد اما سریال به نحوی این خواسته کودکانه بیننده را به سُخره می گیرد و سعی می کند با وارد کردن شوک به او و نمایش روی دیگر سکه به او بگوید که دنیای واقعی بسیار پیچیده تر و گاهی ظالمانه تر از آن چیزی است که او تصورش می کرده است و وی باید تصور بولیَن ( یا یک چیز خوب است یا بد) و تصور پیروزی دائمی خیر بر شر در هر نبردی را کنار بگذارد .
در اینجا به دلیل نوسان شدید داستان در تعریف موقعیت ها و اتفاقات بیننده شانس چندانی برای پیش بینی درست آینده ندارد و مجبور است فقط در زمان حال داستان را دنبال کند و در مورد هیچ چیزی قضاوت نکند تعلیق زیادی که در روایت داستان وجود دارد به نوعی روح و روان وی را به بازی می گیرد و کاسه صبر او را تا مرز لبریز شدن می برد و این برای بیننده تجربه جدیدی است که احساس می کند حتی شخصیت های داستان نیز از آخر و عاقبت خود خبر ندارند چه برسد به او که تنها بیننده است مثلا در زمانی که بیننده اطمینان پیدا میکند که جان اسنو از طریق ایجاد اتحاد بین وحشی ها و افراد خود یک نبرد دیدنی با موجودات مرده متحرک خواهد داشت و قهرمان خواهد شد و نه تنها دیوار و شمال را نجات خواهد داد بلکه از کجا معلوم پادشاه وستروس نشود و انتقام پدرش نِد استارک را نگیرد و چه و چه ... به یکباره مورد خیانت یاران خود قرار میگیرد و کشته می شود بیننده در شوک کشته شدن او دیگر نمیداند به چه دل خوش کند چون همه تخم مرغهایش را در سبد موفقیت جان اسنو گذاشته و حالا که او کشته شده وی قبلا فکر اینجایش را نکرده بوده به همین دلیل مجبور است معلق در بین داستان سریال فقط نظاره گر باشد و نه بیشتر . این فقط نظاره کردن و جلوتر از کاراکتر در داستان حرکت نکردن به بیننده این قابلیت را می دهد که همزاد پنداری قوی بین او و کاراکتر شکل بگیرد و آنچه را که کاراکتر داستان در زمان فعلی حس می کند همین حس با قدرت به بیننده منتقل شود , مورد خیانت قرار گرفتن جان اسنو نه تنها او را بهت زده می کند بلکه عینا همین بهت زدگی به بیننده منتقل می شود چون بیننده چیزی بیشتر از جان اسنو نمی داند و یا لحظه اعدام نِد استارک که خود وی نیز کوچکترین احتمالی نمیداد که به این روز بیفتد و توسط یک کودک به اعدام محکوم شود به همین خاطر دچار بهت زدگی و دلهره شدید میشود و همین حس با همین شدت به بیننده منتقل می شود و یا همسر و پسر وی درست از جایی که فکرش را نمیکردند ضربه میخورند و کشته می شوند و بیننده کاملا این اتفاقات را حس می کند .
در اینجا بین فردی که امید فراوان به موفقیت خود دارد و کسی که به موفقیت او چندان امید نیست تفاوتی وجود ندارد و هر دو قرار است بازیچه دست سرنوشت شوند اولی ممکن است نه تنها کوچکترین توفیقی پیدا نکند بلکه حتی از بین برود اما دومی ممکن است از سرنوشتی که برایش رقم می خورد غافلگیر شود دقیقا مانند دنیای واقعی که کسی از آینده خود خبر ندارد .
لرد سینیستر که کاملا مطمئن است که با اتکا به ثروت و قدرت خود و پیشگویی های زن جادوگر تاج و تخت را به دست خواهد آورد اما در آخرین لحظه توسط ایده ای که به ذهن لرد تیریون کوتوله میرسد نصف ارتشش هنوز به خشکی نرسیده از بین می روند و این بار هم او به شدت غافلگیر می شود و هم لرد تیریون که نه خود و نه دیگران به خاطر قامت بسیار ریزش روی او چندان حساب نمیکردند اما اکنون تیریون جزو مهمترین افراد در کشمکش بازی تاج و تخت می شود و بعدها زمانی که لرد سنیستر آخرین توان خود را جمع می کند تا سرزمین شمال و دیواره آن را از آن خود کند تا شاید کمی از عطش قدرتش فروکش کند دوباره شکست سختی میخورد و از صفحه روزگار محو می شود , کالیسی که با این همه مدعی تاج و تخت اصلا نباید به آن فکر هم بکند به یکباره صاحب قدرتی می شود که او را در مقام اول تصاحب تاج و تخت قرار می دهد )
سریال تاثیرات ویرانگری که قدرت طلبی و پیامدهای آن مانند فساد , قتل ,خیانت , کینه , تنفر و از بین رفتن احساسات انسانی بر روح انسان میگذارد را به خوبی به تصویر می کشد و آنها را نه به صورت شعاری بلکه از طریق وارد کردن شوک به بیننده و همینطور ایجاد همزادپنداری بین او و کاراکترمنتقل می کند
در اینجا قدرت بازیچه دست افراد نیست بلکه افراد بازیچه دست قدرت هستند آنها هرچقدر بیشتر خواهان قدرت می شوند روح آنها بیشتر مسموم می شود و جنون وحشتناکی بر زندگی آنها چیره می شود و همان اندازه نیز زندگی غم انگیزی برای دیگران رقم می زنند شجاعتی که سریال در نمایش تلخ ترین اتفاقات به خرج می دهد ستودنی است به عنوان مثال لرد سینیستر برای رسیدن به تاج و تخت به قدری روحش از درون مسموم و نابود شده است که برای پیروزی در نبرد فتح شمال به پیشنهاد جادوگر دخترکوچکش را زنده زنده در آتش میسوزاند! و یا جافری با اعدام ناگهانی نِد استارک باعث از بین رفتن سرزمین و آوارگی دائمی خانواده استارک می شود و اوضاع وستروس را بیش از پیش متشنج می کند , اتفاقاتی از این قبیل در سریال زیاد رخ می دهد در واقع زبان نیش دار و گزنده ای که سریال با آن روایت می شود به شدت به این نکته تاکید دارد که در اینجا هیچ چیز شوخی نیست و شخصیت ها مدعی تاج و تخت کاملا جدی هستند و حاضرند برای رسیدن به مقاصدشان هر عمل وحشتناکی را مرتکب شوند و استثنایی وجود ندارد .
دنیای پر آشوب و تیره ای که به خوبی در سریال به تصویر کشیده شده است بیانگر فضای متزلزل و تیره و تار زندگی شخصیت های داستان است در این محیط پر نوسان نمیتوان عاقبت کسی را پیش بینی کرد و هر لحظه ممکن است قهرمان و یا هر کسی دیگری به بدترین وضع حذف شود کنش ها و واکنش ها در این وضعیت دائما در نوسانند و هیچ کس حتی قدرتمند ترین افراد داستان نیز از آسیب های آن در امان نیستند و بیننده نیز همانطور که در بالا اشاره شد به خوبی این اوضاع را حس می کند . مانند ملکه سرسی که خودخواه و شخصیتی کاملا منفی است و کوچکترین ارزشی به مردم عادی نمی دهد به یکباره توسط کشیشانی که قرار بود بازیچه دست او شوند محکوم به سنگسار به خاطر زنا با برادرش می شود و از عرش به فرش می افتد . زمانی که وی در شهر برهنه گردانده می شود و مردم عقده های خود روی سر او خالی می کنند , بیننده نه تنها به قول معروف دلش خنک نمی شود بلکه حس حقارت و بدبختی را در وی کاملا حس می کند . و از آن طرف حمله موجودات جادویی به قبایل وحشی پشت دیوار و حمله قبایل به دیوار جهت مصون ماندن از آسیب آنها و فتح سرزمین شمال , و یا آماده شدن کالیسی جهت باز پس گرفتن تاج و تخت همگی بیانگر آن است که اوضاع قرار نیست به سمت بهبودی و صلح حرکت کند و تا وستروس و همه چیزش نابود نشوند هیچ چیز تمام نمی شود .
انتقاداتی که به سریال وارد شده است بیشتر به خاطر همان شجاعتش جهت نمایش اتفاقات تلخ و خشونت و فساد بوده است که البته برای آن توجیهی منطقی وجود دارد , زمانی که قصد نمایش واقعیات وجود دارد نمی توان واقعیت را سانسور کرد و یا قسمتی از آن را نشان داد در این صورت واقعیت گنگ و دو پهلو می شود و در واقعی بودن آن شک و شبهه بوجود می آید و ممکن است هرکس برداشت متفاوتی از آن بکند مخصوصا در این سریال که سازندگان قصد داشته اند بیننده رویدادها را واقعی حس کند البته در قسمتهایی زیاده روی هایی صورت گرفته که میشد آنها را حذف کرد اما در کل این ایراد به چارچوب محکم داستان خللی وارد نمی کند .
تعداد زیاد شخصیتها و نامفهوم بودن جایگاه آنان در داستان از دیگر انتقاداتی است که به سریال وارد شده است که به نظر نگارنده این موضوع نه تنها نقطه ضعف نیست بلکه یکی از مهمترین نقاط قوت سریال است . زمانی که شما با موضوع بزرگی به نام کشمکش بر سر قدرت در یک امپراطوری بزرگ که به هفت قسمت تقسیم شده طرف هستید و تهدیداتی که در خارج این امپراطوری وجود دارد به آن اضافه کنید دیگر این داستان را با چند شاهزاده و ملکه و ندیمه و غیره نمیتوان جمع کرد بلکه این هنر فوق العاده بالای نویسنده بوده که شخصیت های مختلفی از هر تیپ تعریف کرده و ارتباط مناسبی نیز بین آنها و سایرین به وجود آورده و هر کس به وزن خود در داستان اصلی تاثیرگذار است .
سریال بازی تاج و تخت یکی از محبوب ترین و ماندگارترین آثار اخیر تلویزیونی است که به خاطر شکستن کلیشه های رایج داستانی و تعریف یک موج نو در ارتباط مخاطب با داستان , سبکی حرفه ای در داستان پردازی را دنبال می کند که در نوع خود کم نظیر است .
جذابیت های این اثر را جدا از بازی عالی بازیگران و ویژگی های فنی ممتاز مانند طراحی صحنه و لباس و غیره باید در قلم بسیار توانای فردی جستجو کرد که توانسته با الهام گرفتن و استفاده بینظیر از قدرت تخیل و داستان پردازی خود منظومه ای بزرگ بوجود آورد که با توجه به گستردگی شخصیت پردازی در تاریخ ادبیات جهان بینظیر بوده است. جرج آر. آر. مارتین نویسنده این اثر که خود نیز به نوعی وام دار جی آر تالکین نویسنده ارباب حلقه ها است توانسته اثری را خلق کند که محدود به زمان و مکان خاصی نیست بلکه همه چیز آن را انسان و رفتارهای انسانی از گذشته تا کنون تشکیل می دهد و تیپ های مختلفی از افراد را در بر می گیرد . سازندگان سریال نیز با کمک وی به خوبی توانسته اند این اثر ادبی را به اثری تلویزیونی تبدیل کنند . فصل ششم این سریال به زودی از شبکه اچ بی او پخش خواهد شد و به گفته مارتین این سریال تا فصل هفت ادامه خواهد داشت.
شناسه نقد : 9754301