به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
«هامون» درباره ی نسلی است که رفتارهایش با نسل امروز تفاوت های بسیاری داشت. آن نسل ادعای روشنفکری می کرد و این نسل پز ضد روشنفکری می دهد. افراد آن نسل از طریق کتاب با هم ارتباط برقرار می کردند و جوان های این نسل به وسیله ی فیلم و موسیقی. آن نسل به موسیقی باخ گوش می داد و این نسل به سبک های مدرن تری از موسیقی تمایل دارد. با این وجود، «هامون» در میان جوانان امروزی هم طرفداران بسیاری دارد. (جلوی خودم را می گیرم که نگویم در نسل جدید هم به اندازه ی نسل جوان زمان اکرانش هوادار دارد). بنابراین «هامون» مانع مهمی به نام زمان را با موفقیت از پیش رو برداشته و به یک فیلم ماندگار تبدیل شده است. علت این ماندگاری، چیزی فراتر از ظواهر امر است. نکته ی مهم این جاست که «هامون» دست روی بزرگ ترین نقطه ضعف ایرانیان گذاشته بود. مشکلی که از زمان آغاز حرکت جامعه ی ایرانی به سمت مدرنیته، تا همین امروز، وجود داشته و در سینمای ایران هم از همان ابتدا جلوه ای بسیار تأثیرگذار یافته است. به طوری که از «حاجی آقا آکتور سینما» گرفته تا «درباره ی الی» به آن پرداخته اند. مسأله ای به نام عدم هویت و سرگشتگی. حالا دیگر این مسأله این نیست که آیا حمید هامون تجلی مشکلات و سرگشتگی های یک نسل خاص بوده یا نه؟ دیگر اهمیت چندانی ندارد که آیا فیلم قرار بوده به هجو روشنفکران ایرانی بپردازد یا نه؟ مهم این است که «هامون» بهتر از هر فیلم دیگری، ضعف های تاریخی یک ملت را عیان کرده است. حمید هامون دارای بسیاری از خصوصیات یک ضد قهرمان (Antihero) است. دست و پا چلفتی است تا تأثیرگذار. حتی خودش هم اعتراف می کند که در برابر ابراز قدرت ضعیف است. حمید هامون در این فیلم یک عنصر Passive است، نه یک عنصر Active. نتیجه این می شود که در طول فیلم، او مدام دارد "واکنش" نشان می دهد و تحت تأثیر دیگران است. پس بازی را دیگران برای او تعیین می کنند. با این وجود، در طول فیلم، نوعی تکامل در شخصیت هامون به چشم می خورد. هرمان هسه در کتاب دمیان (یکی از کتبی که در هامون از آن یاد شده است) می گوید: "مردم می ترسند، چون به هیچ روی از خودشان شناخت ندارند" و در جایی دیگر می گوید: "انسان روشنفکر بیش از یک وظیفه ندارد و آن خودیابی و به حقیقت درون خویش رسیدن است". شخصیت حمید هامون را با محوریت این جملات می توان تا حد خوبی تحلیل کرد. جوهره ی شخصیت هامون را تردید و ابهامی درونی تشکیل می دهد. از همان ابتدای فیلم می فهمیم که هامون در مورد قابلیت هایش و اصولاً آن چه که می خواهد، با تردید مواجه است. اما هر چه که در فیلم پیش می رویم، جلوه ی کاریکاتوری حمید هامون کاهش می یابد و او کم کم در همان مسیری گام برمی دارد که هسه گفته بود. مسیر خودیابی و به حقیقت درون خویش رسیدن. هامونی که درابتدای فیلم، از ضعیف بودنش در برابر ابراز قدرت سخن می گوید، در نهایت به جایی می رسد که تصمیم می گیرد در برابر مهشید بایستد و عذابش دهد. همه ی این کنش هاو واکنش ها، زمانی که در کنار رفتارهای کاراکتری به نام مهشید قرار می گیرد، بیش از پیش تماشاگر را به سمت همدلی و همدردی با هامون پیش می برد. مهشید نسخه ی کاریکاتوری تر و ضعیف تر هامون است. (توجه کنید مهشید نسخه ی کاریکاتوری کسی است که خودش در بسیاری از دقایق تصویری کاریکاتوری از بخشی از جامعه ی ایرانی است). بر خلاف آن چه ممکن است در نگاه اول به نظر برسد، آن چه باعث اختلاف حمید و مهشید می شود، شباهت زیاد آن دو است. باز هم هرمان هسه در دمیان چنین می گوید: "اگر از کسی بدت می آید، بدان معناست که تو از چیزی متنفر هستی که در اوست و آن چیز جزئی از خودت هست". مهشید هم مثل هامون آشفته است. (ماجرای مد لباس و تار زدن و نقاشی و...) مثل هامون، او هم نمی داند چه می خواهد. مهشید هم مثل هامون مدام دارد شلنگ تخته می اندازد، اما به هیچ جا نمی رسد. ولی اگر حمید در طول فیلم لااقل تلاش می کند تا ریشه ی مشکل را درون خودش پیدا کند، مهشید هنوز به این مرحله هم نرسیده است. خودش را بالاتر از دیگران می داند و مشکلاتش را گردن دیگران می اندازد. بر خلاف هامون که روشنفکری در حال دست و پا زدن است، مهشید مدام در قالب فردی عامی و با سطحی پایین تر از حمید ظاهر می شود که صرفاً یک روشنفکرنما است. یعنی کارهای او بیشتر ادا به نظر می رسند تا تلاشی برای رسیدن به سرچشمه های وجودی خویش و... برای همین است که ذهن او، قادر به درک و انفعالات زندگی هامون نیست و در اولین فلاش بکی که در فیلم می بینیم، مدام عقاید هامون در باب استحاله در دیگری و یکی شدن با معبود را به سخره می گیرد. اگر هامون را بتوانیم شخصیتی در ابتدای راه عرفان (یا روشنفکری) در نظر بگیریم، مهشید هنوز وارد این مسیر نشده است.
از آن سو اما، عرفان به نتیجه رسیده و جواب یافته را می توانیم در وجود یار و استاد همیشگی حمید، علی عابدینی، پیدا کنیم. مهم ترین جنبه ی وجودی علی، این است که او هم انسانی معمولی، مثل حمید هامون و دیگر شخصیت های فیلم، است. یعنی قرار نیست او نمونه ی انسان کامل به شمار بیاید و یا فرشته ای باشد که از آسمان آمده تا عرفان صحیح را به حمید بیاموزد. او هم یک آدم عادی است. (هر چند از دید هامون، چهره ای اسطوره ای می یابد. از جمله در سکانس فلاش بک کودکی حمید که در آن، حمید کم سن و سال، علی را کماکان در قالب امروزی اش، یک انسان بالغ، مشاهده می کند). با این وجود، علی را می توان ما به ازای تیپی دانست که سورن کی یر که گور در کتاب ترس و لرز، با عنوان شهسوار ایمان معرفی کرده است. در این کتاب، شهسوار ایمان را با تعاریفی از این قبیل می شناسیم: " او یکسره به این دنیا تعلق دارد و در این تعقل دست کمی از هیچ خرده بورژوا ندارد"، "از هر چیزی لذت می برد، به همه چیز علاقمند است"، "غریبه در حالی او را ترک می کند که یقین دارد او یک سرمایه دار بوده است". علی عابدینی هم تجلی همین شهسوار است. او هم به سادگی ممکن است از دیدگاه یک غریبه با یک انسان بورژوای پول پرست اشتباه گرفته شود. (به خصوص وقتی در اواخر فیلم، او را در حال کار بر روی یک ساختمان مشاهده می کنیم). وارستگی و پیشرو بودن او، نه به وسیله ی نمایش انزوایش (آن طور که در بسیاری از فیلم های ایرانی انتظار داریم)، بلکه اتفاقاً برعکس، به واسطه ی حضور مداومش در اجتماع، برای تماشاگر اثبات می شود. او نه تنها از دنیا و تعلقاتش دل نکنده است (لااقل آن طور که ما می شناسیم و انتظار داریم) بلکه از همین مسیر به معنویت مورد نظرش می رسد (هامون هم در قطعه ای که به صورت نریشن در وصف علی می خواند، به این مسأله اشاره می کند). موقعیت علی عابدینی نمایانگر حالت غایی پایان مسیری است که هامون دارد در آن به پیش می رود. (نمونه اش همان سکانس فلاش بک کودکی حمید که در آن، هامون از میان چهره های خونین و قمه زده و گوسفند قربانی شده گذشته و به علی می رسد که در کمال آرامش و سادگی دارد شمع روشن می کند). رابطه ی مراد و مریدی علی و حمید، قابل مقایسه با رابطه ی حمید و مهشید قبل از ازدواج است. همان قدر که دسترسی به علی برای حمید، رؤیایی دور از دسترس تلقی می شود، حمید هم قبل از ازدواج برای مهشید جایگاه والایی دارد. بعد از ازدواج است که بت حمید برای مهشید می شکند و هامون، جلوه ای زمینی برایش پیدا می کند. برای همین، همیشه این سؤال برایم وجود داشته که وقتی در انتهای فیلم، حمید به آن شکل سورئال توسط علی نجات پیدا می کند (اتفاقی که می تواند به منزله ی زمینی شدن رابطه ی این دو نفر هم تلقی شود)، آیا ممکن است رابطه ی علی و حمید هم به شکلی مشابه ارتباط حمید و مهشید پیش رود؟
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
[منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]