به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
منوچهر هادی کارگردان عجیبی است. عجیب از آن جهت که نمیتوان با در کنارهم قرار دادن مجموعه ای از فیلم های او خط مشی سینمایی او و مشخصه های ثابتی را از کارهایش دریافت کرد. در کارنامه او، از فیلم های نسبتاً تأثیرگذار و قابل تأملی چون «یکی میخواد باهات حرف بزنه» و «زندگی جای دیگری است» به چشم می خورد تا کارهایی گیشه پسند همچون «من سالوادور نیستم» و همین فیلم اخیرش، «آینه بغل» که تفاوت این فیلم ها از زمین تا آسمان است.
درباره «آینه بغل» چیزی جز این نمی توان نوشت که فیلمی ست که به قصد گیشه ساخته شده است. فیلم نه قرار است مخاطب را به تأمل وادارد و نه به لحاظ روایی، قصد دارد روایت عجیب و غریبی را به تصویر می کشد.
بی تردید «آینه بغل» قابل قیاس با بسیاری از فیلم فارسی های معروف دهه چهل و پنجاه است که تنها با تکیه بر ستارگان خود گیشه ها را فتح می کردند و مخاطبان را راضی نگاه می داشتند اما نکته قابل توجه اینجاست که مخاطب دهه 90، با مخاطب دهه 40 فرق می کند. این به معنای آن نیست که "سینمای گیشه" نیاز مخاطب امروز سینما نیست بلکه ساخت فیلم های تجاری و گیشه پسند در همه جای دنیا رسمی معمول و رایج است و به رونق سینماها می انجامد.آن چه تا حدودی آزاردهنده است، کیفیت چنین فیلم هاییست که می بایست با آثار از این دست در دهه های گذشته تفاوت هایی داشته باشد. اما آن چه می بینیم تنها تفاوت هایی در شوخی های کلامی این دسته از فیلم هاست که در فیلمهای امروزی به روز شده اند و عموماً منشأ آن ها دنیای مجازی است. این اتفاق به طور مشخص در «آینه بغل» پررنگ و قابل ملاحظه است. حتی هسته مرکزی داستان بر پایه مسئله ی دنیای مجازی بنا شده است. این نیز به خودی خود اشکالی ندارد اما هدف فیلم دقیقاً چیست؟ تنها و تنها سرگرم کردن مخاطب؟ اگر بر فرض محال فیلم قصد داشته است در بخش هایی بار آموزشی هم داشته باشد باید بگویم که این مسئله به سطحی ترین شکل ممکن در آن اتفاق افتاده است.
در فصل حل و فصل، مونولوگ گلدرشت محمدرضا گلزارخطاب به فالوورهای مژگان (مهلقا باقری) آن قدر رو و دم دستی است که به نظر نمی رسد تأثیری بر مخاطب بگذارد.
اگر جنبه ی سرگرم کننده بودن فیلم را هم در نظر بگیریم هم چنان «آینه بغل» نمی تواند فیلم موفقی به شمار برود. بسیاری از رخدادهای فیلم قابل پیش بینی و برای مخاطب رو هستند. قابل پیش بینی بودن، عنصریست که بر آثار ژانر کمدی، مستقیماً اثر منفی می گذارد زیرا واقعه ای که قرار است به واسطه غافلگیرکننده بودنش موجبات خنده او را فراهم آورد پیش تر به دست خود او کشف می شود و در نتیجه نمی تواند برای او آنچنان لذتبخش باشد.
آن چه در معدود صحنه هایی، تماشاگر «آینه بغل» را می خنداند، بازی خوب جواد عزتیست که اساساً کمدینی قوی و کاربلد است و البته برخی دیالوگ ها و شوخی های کلامی که به دلیل همذات پنداری مخاطب با آنها، می توانند تاحدودی بامزه به نظر برسند. پس می توان این گونه نتیجه گیری کرد که «آینه بغل» فیلمی مبتنی بر شوخی های کلامی است که سرچشمه بیشتر آنها هم فضای مجازی است. این وام جویی از دنیای مجازی و وقایع آن، تنها به شوخی ها و دیالوگها منتهی نمی شود و حتی در طراحی برخی از شخصیت های اصلی فیلم همچون مژگان، شباهت هایی آشکار میان چهره های سرشناس دنیای مجازی با بعضی از کاراکترهای فیلم دیده می شود.
به نظر می رسد هادی در «آینه بغل» قصد داشته است انتقاداتی بر برخی مسائل اجتماعی داشته باشد اما همان طور که گفته شد این انتقادات یا شکل شعاری و گلدرشت به خود می گیرند و یا در سطح باقی مانده و به لایه های زیرین فیلمنامه نفوذ نمی کنند.
بازی های فیلم یکدست نیستند. البته اغلب بازیگران فیلم بازی شاخصی ارائه نداده اند. اکثر آنها در نقشهای پیشین خود باقی مانده اند و تنها، به ارائه تیپ هایی تکراری بسنده می کنند. محمدرضا گلزار در رأس آن ها قرار دارد. هیچ نکته ظریف و قابل اعتنایی در بازی او دیده نمی شود. ری اکشن های کند و بی تفاوت و بده بستان های ضعیف با بازیگران نقش مقابل و تکیه ی صِرف بر چهره و طراحی لباس و ... از ضعف های بزرگ بازی گلزار می باشند. بازی یکتا ناصر خوب است گرچه پیش تر بازی های درخشان تری را از او دیده بودیم. نازنین بیاتی معمولی ست و نشانی از بازیگر توانای فیلمهای «دربند» و «رخ دیوانه» ندارد. بازی و نقش بهاره رهنما به شدت تکراری است و نمی دانم رهنما به چه دلیل اصرار به پذیرش خرده نقش های نه چندان تأثیرگذار در سینما دارد، در حالی که او در عرصه تئاتر بازیگر نسبتاً خوبی است.
در نهایت باید عنوان کنم که «آینه بغل» فیلمی در حد و اندازه بسیاری از کمدی های تکراری و خوش ویترین سینمای ایران است که تنها برگ برنده ی آن ها بهره گیری از سوپراستاری محبوب و تکیه بر شوخی ها و دیالوگ های دم دستی است.