مسعود فراستی: من در سینمای ایران چنین پلیسی را به یاد ندارم که قابل مقایسه با پلیسهای سینمای دنیا باشد/ با اینکه 20 دقیقه از فیلم حذف شده، ولی معلوم است که روستایی یک قدم رو به جلوی بزرگ برداشته است!
محسن سلیمانی فاخر: «ایتالیا ایتالیا » کاوه صباغزاده نتیجه بیتوجهیها ومحرومیت از علاقهای است که نیاز روانی و اولیه هر انسانی تلقی میشود.زوجی که نیازمند آنند که دوست داشته شوند و متقابلاً مورد محبت و علاقه هم قرار گیرند ، اما فشار زندگی یک طرف موازنه را به هم میریزد و امنیت عاطفی و روانی را متزلزل میکند.
مدیسا مهراب پور: پایان مثلاً باز و درواقع بیربط و روی هوای فیلم با تصاویر کلوزآپ از شخصیتها خصوصاً ساره بیات و همراهی موسیقی با این تصاویر، کلیپ وارترین پایانیست که میتوان بر چنین فیلم مشوشی در نظر گرفت. تیر خلاص ترکشی که «زرد» را حتی از یک فیلم متوسط هم پایینتر میآورد.
شکیب شیخی: مخاطبتان کیست؟ برای «ملی»های جامعه؟ آنها که حتی اجازه کلاس خیاطی رفتن هم ندارند، سینما چطور ممکن است بروند؟ خانواده «ملی»ها؟ آنها که لت و پار شدن «دردونه»شان هم تکانشان نمیدهد، فیلم شما سیری چند خواهد بود برایشان؟ سرشان هم که گرم «سریال» و «سبزی پاک کردن» است.
امیر آزاده دل: این نشانه شناسیها ما را به چه نتیجهای میرساند الی خدایست که وقتی باد بادک بازی میکند میگوید من باید بروم او همیشه نگاهی به آسمان دارد او نگهبان کودکی ماست و سپیده سپیده دم روشنگری و مسئولیت و خردورزی...
مسعود فراستی: فیلم تعلیق ندارد. دلهره و شوک دارد. تعلیق متعلق به جهان مدرن است- و استادش هیچکاک است. در تعلیق تماشاگر همه چیز را میداند اما «چگونگی»، مسألهاش است و نه «خبر». دریا که میبایستی مدام اضطراب آور باشد، دکوراتیو است
آسمونی: تلاش سختکوشانه آدمیان و کماکان یادآور این قصه که «آدمی ممکن است نابود شود اما شکست نمیخورد.» و بیخبر از اینکه گاهی تلاش و کوششهای پیگیر و خستگی ناپذیر، انسان را به مقام بالاتر از آنچه در آرزویش است، میرساند.
زهرا فلاحی: «بچههای آسمان» درباره خانهای به دور از بدبختی است. درباره برادر و خواهری که یکدیگر را به جای جدال دوست دارند. درباره موقعیتهایی است که هر کودکی با آن آشناست. در این فیلم ایرانی من شیرینی و معصومیتی یافتم.
راجر ایبرت: در این فیلم ایرانی، چنان معصومیت و شیرینی یافتم که وقتی آن را با «لاک پشتهای نینجا» و دیگر کارتونهای خشن مقایسه میکنم، شرمگین میشوم. آیا بهتر نیست قبل از آنکه بخواهیم با سرگرمیهایی مثل «لاک پشتهای نینجا» فرزندانمان را تربیت کنیم، به آنها چگونه دیدن را بیاموزیم؟
شبدیس بختیاری: انتخاب لوکیشنهای فیلم خلاف سایر فیلمهای سینمای ایران بسیار عالی است همچنین فیلم برداری فیلم نیز نمونه آن کمتر در سینمای ایران دیده شده است.
رضا رستگار: در سینمای اجتماعی امروز، نیاز به پرداختن جسورانه به تفکرات غلط سنتی و به تصویر کشیدن مبارزه با آن، نیاز مهمتری است تا به تصویر کشیدن انواع و اقسام تفکرات پوچ و سنتی ( طبق آنچه که در فیلم روایت میشود ) و عدم مبارزه برای نابودی آن.
کاوه علیزاده: ده دقیقه اول با ریتمی مناسب پرت میشویم درون یک حادثه و تو گمان میکنی قرار است چیزی اتفاق بیوفتد اما یک مشت سکانسهای بیمعنی و بیربط شما را تا آخر فیلم میبرد تا برساند به سکانس پایانی که ظاهرا بسیار مورد علاقه شهبازی است .
آناهیتا برزوئی: قصه فیلم حداقل این تفاوت را با دیگر فیلمهایی پر از غصه ایرانی داشت و آن هم پرداختن به موضوع پناهندگان افغانی است که در جامعه ایرانی کم نیستند.و چه مصیبتهایی را هم تحمل نمیکنند.!
سیدرضا منتظری: «خفهگی» فیلمی است که قطعا میتوانست با کمی درایت بیشتر بسیار بهتر از این باشد اما باز هم وجود چنین فیلمی در زمانهای که سینمای ایران در دام آثار «دومینو» مانندی که کاملا پشت سر هم قرار دارند و چه از منظر داستان و محتوا و چه از منظر ساختار به هم شبیهاند اتفاقی مبارک محسوب میشود.
بهزاد وفاخواه: «نگار» نشان از یک سینمای متفاوت با جریان اصلی سینمای ایران دارد. سینمایی که روی تواناییهای تکنیکی و پیچیدگی در روایت حساب کرده است تا روی جذابیت کاراکترها یا آسیبشناسی اجتماعی. موفقیت یا عدم موفقیت این تجربه خیلی چیزها را در آینده سینمای ایران میتواند تغییر دهد.
رضا رستگار: سبک زندگی و روابط عاشقانه به نمایش درآمده در فیلم، جاذبه دارند. به همین دلیل هم فیلم اول کاوه صباغزاده در یک بنبست دراماتیک دست و پا میزند، بدون اینکه مخاطب را به درک درست و تازهای از روابط زناشویی و زندگی خانوادگی برساند.
ساناز رمضانی: «زرد» پیشزمینه داستانی داشته که در ذهن نویسندهاش جریان داشته است اما بینندهای که از این پیشزمینه آگاه نیست نمیتواند باشخصیتها و چالشهای پیش رویشان هم ذات پنداری کند. همینطور بازیگرانی که شخصیتهایشان تکراری و پر از علامت سؤال است هم نمیتوانند آن کاراکتر را بهخوبی به تصویر بکشند.
کاوه قادری: «مَلی و راههای نرفتهاش»، به جای فیلمی جامعه شناسانه و دارای روان شناختی فردی، عملاً اثری مملو از جلوه نماییها و جلوهآراییهای صرفاً نمادین و دارای برچسب و هشتگهای تیپیکال اجتماعی باشد.
جواد طوسی: او کنتراست موجود در این طبقه را در فیلم آخرش به شکل عیان و در عین حال تکاندهنده نشان میدهد. چه زود تق همه آن شادیها و بزن و بکوبهای لحظهای درمیآید و این آدمهای به ظاهر سرخوش نسبت به یک فرد (الی) و واقعه مرتبط با او واکنشهای مختلف نشان میدهند.
امین حسینیون : مهمترین دستاورد فرهادی برای داستانگویی در سینمای ایران، نمایش لحظات تنهایی شخصیتهاست. بخشی از داستان که ما سالها پیش فراموش کرده بودیم. لحظات تنهایی الی در فیلم، هم غربت او را نشان میدهند و هم خبر از سرنوشت تراژیکش میدهند و هم یادآورد تنهایی خودمان هستند.
میلاد روشنی پایان: ” دربارهی الی ” با خوشساختی کمنظیر خودش میتواند آغازگر فصل نوینی در سینمای ایران باشد و خود را برای همیشه در تاریخ سینمای ایران زنده نگاه دارد .