مسعود فراستی: من در سینمای ایران چنین پلیسی را به یاد ندارم که قابل مقایسه با پلیسهای سینمای دنیا باشد/ با اینکه 20 دقیقه از فیلم حذف شده، ولی معلوم است که روستایی یک قدم رو به جلوی بزرگ برداشته است!
هنگامه ناهید: زادبوم، فیلمیست که از پیوند میگوید، سرود عشق میخواند و بهمانند دو دستِ در تمنای وصال ِ تابلوی میکل آنژ، همهی ما را برای بازگشت به اصل، به یکدیگر و به هویتمان، دعوت میکند.
پویان عسگری: همانطور که فیلم، نقیض جریان احمقانه سینمای «معناگرا» در دهه هشتاد شمسی است و از منظر سیاسی هم به شیوهای رادیکال نگاه مقدسماب رسمی را به چالش میکشد و تصویری ترسناک، خبیث و گنداب گرفته از آن ارائه میدهد.
محمد احمدخانلو: نقاط گنگ قصهی نگار و ابهام علل حوادث نه با ذهن بیننده بازی میکند و نه کمک شایانی به تعلیق داستان میکند؛ بلکه تنها سیاه مشقی ساده و تجربهای تازه برای سازندگان است.
جواد حیدری: فیلم تابستان داغ با یک رویکرد نمایشی بسیار ساده و آسان تقابل کلیشه زندگی سنت گرای ایرانی را در مقابل سبک زندگی شهری مردن قرار می دهد و حصول نتیجه دراماتیک فیلم مبنایش می شود اهمیت فرزندان اهمیت نسل و فرزندآوری.
میثم کریمی: فیلم پوسته شاد و سرخوشی دارد که میتواند نکته مثبتی برای اثر محسوب شود. اینکه کارگردان در اولین تجربه فیلمسازیاش به سراغ تمهای محبوب سینمای ایران نظیر " خیانت " نرفته و سعی کرده فضایی شاد را در داستانی نسبتاً فانتزی روایت نماید، نکته امیدوار کنندهای محسوب میشود.
رضا رستگار: اگر فیلم زرد، تا این حد به دام جذابیت «غافلگیری» نمیافتاد و شرایط بهتری برای پرداختن به همان ۵ نفر و روابطشان فراهم میکرد و میتوانست تجربه این افراد را برای مخاطب هر چه بیشتر ملموس کند، شاید میتوانست مخاطب را عملا به نفر ششم آن جمع تبدیل کند
یاسمن خلیلیفرد: شاید «ملی و راههای نرفتهاش» در سطح انتظاری که از تهمینه میلانی داشتیم نباشد اما فیلمی از یک فیلمساز جریان ساز است که همچنان بسیاری از استانداردهای لازم در آن یافت میشوند تا به عنوان فیلمی "آموزنده" و "واجد پیام" تماشایش کنیم.
مسعود جلیلوند خسروی : نگار آذربایجانی برای به تصویر کشیدن 48ساعت از زندگی افراد مرتبط با پیوند اعضا، عمدهی تصویرهای خود را در ماشین گرفته و کمتر از لوکیشنهای مختلف استفاده کرده است. تیکههایی به هنرمندان و فرهنگ عاشق لایک و افشای اسرار خصوصیمان انداخته تا در میان انبوه خستگی و نا امیدیهای این روزها، لنگه کفشی در بیابان سینما باشد.
فاطمه سیارپور: وقتی فردی نمیتواند از تخصصی استفاده کند تا پولی کسب کند، باید از بدنش مایه بگذارد. این قصه تکراری کسب درآمد درطبقات پائین جامعه است. بدن بهجای همه چیز وتنها سرمایه واقعی دردست این افراد است.
کاوه قادری: "بچههای آسمان" فیلمی خوب و بین المللی و در عین حال زیبا و دوست داشتنی است. فیلمی که هم با خود و هم با مخاطب خود بهشدت صادق است و برای مخاطب خود احترام و شعور قائل است.
مهدی زرتشت: علی آن قهرمان خستگیناپذیر و پر از آرزوی بزرگ را توصیف کنم: چشمان معصومانه که بارقهای امید در سراسر آن موج میخورد، اندام نحیف کودکانه که هر ازگاه آرزوی کارهای بزرگ را به هدف خریدن یک جوره کفش برای خواهرش در سر میپروراند.
محسن سلیمانی فاخر: مارلاریا یک پروپوزال جامعه شناسی است که میخواهد با رویکردی کیفی ونشانه شناسانه از وضعیت تاریک جامعه انتقاد کند، پروپوزالی که به یک تز تبدیل نمیشود.
مریم انصاری: فیلم پر است از نماهای چهره نگار و ترسیم روند قویتر شدن و قهرمان شدن او، گویا مخاطبان فیلم دارند یک ابراز علاقه شخصی را به جای محیط خانوادگی بر پرده سینما میبینند، ابراز علاقهای که میتوانست کمی فنیتر و معقولتر باشد تا غیر از مناسبات بین کارگردان و اطرافیانش، در سینمای ایران هم ماندگار شود.
کیارش خوشباش: فیلم «تابستان داغ» یک ملودرام اجتماعی، نخستین ساخته «ابراهیم ایرج زاد» روایت گرهخوردن زندگی دو زوج جوان بهواسطه مشغلههای زندگی شهری است.
شکیب شیخی: در اینجاست که باید اعلام کرد فیلم به ضد خودش بدل گشته و چیزی ندارد، جز به تصویر کشیدن قسمی نسبیگرایی که اگر در همان سال 1389 اکران میشد، میتوانست مورد بحث و توجه قرار گیرد، اما «تولید انبوه نسبیگرایی» در سینمای همین چند سال، این موضوع اساسا قلابی را، نخنما نیز کرده است.
هنگامه ناهید: فیلم در مورد دوستیست، دوستی بیقید و شرط و همه جانبهی دو زن، سارا و آیدا. دو زنی که خارج از محیط کاری هم بیشتر اوقاتشان را با هم میگذرانند و از دو خواهر به یکدیگر نزدیکترند؛ اما آیا فیلمساز عزیز موفق شدهاند جنبههای حقیقی ِ این دوستی پاک را به بینندهشان نشان بدهند؟
احمد شاکری: با دو وجه با آژانس شیشهای مواجه میشویم. که در بخش اول روی پی رنگ آن کارمیکنیم که رفتار حاج کاظم به عنوان شخصیت در نزد ما رفتار معقولی جلوه میکند یا خیر. در واقع ما در بخشی از آژانس شیشهای سعی میکنیم رفتارحاج کاظم را با عقلمان تحلیل کنیم نه با احساس.
محمدصادق اسدی رازی: آژانس شیشهای از سردرگمی این دو مفهوم در فرامتن خود خبر میدهد. شاید پذیرفتنش دشوار به نظر آید، اما آژانس شیشهای همین فرامتن است، همین دنیای ما.
کاوه قادری: به وضوح میتوان مشاهده کرد که در "آژانس شیشهای" جامعهای ساخته نشده (چه برسد به ساخته شدن جامعهی پس از جنگ) و جامعهی بیرونی به فیلم الصاق شده است و این یعنی تعیین تکلیف کردن برای مخاطب و شانه خالی کردن از ساخت درام و یا ملودرام.
ساناز رمضانی: آژانس شیشهای که محصول همکاری چند تن از بهترینهای عرصه سینما و هنر است در دورانی تولید شد که دولت اصلاحات روی کار آمده بود. گذشته از اینکه خود ابراهیم حاتمیکیا بهعنوان نویسنده و کارگردان، شخصی کاملاً سیاسی است فیلم هم اساساً فیلمی سیاسی است.