حواشی «بابک بیات» (9 حاشیه)
بابک بیات همیشه از دوستانش مانند محمد اوشال، ایرج جنتی عطایی، خسرو شریفپور و مهندس فریدون حمیدی که مشوق وی بودند یاد میکرد. از دوستیش با ایرج جنتی عطایی و خاطراتشان، از سفرش با احمد شاملو به کشور سوئد که موسیقیاش صدای شاملو را در شبهای شعر در کنسرت هوست و چند جای دیگر که به چند ماه انجامید همراهی میکرد، و از خاطراتش بانصرت رحمانی:
«زندگی بازیست، ما خود صحنه میسازیم تا بازیگر بازیچههای دیگران باشیم، وای زین برد روان فرسای، من بازیگر بازیچههای دیگران بودم، گرچه میدانستم این افسانه را از پیش، زندگی بازیست.»
وزمزمه میکرد شاملو را که:
«همه لرزش دست و دلم، از آن بود که عشق پناهی گردد، پروازی نه گریزگاهی گردد، آی عشق آی عشق چهره آبیت پیدا نیست.»
از شفیعی کدکنی میگفت. از ایرج جنتی عطایی میگفت و از پرسههای در کوچه پس کوچههای جنوب شهر تهران. از سینما رفتنهای ساعت ۱۱ صبح و سینما نیاگارا. از اسفندیار منفردزاده و و دوستیهای قدیمی و از ملودیهای وی که از بچه تهران قدیم صحبت میکرد. از جمعه، از رضا موتوری، فرهاد مهراد و شهیار قنبری. از واروژان، از محمد اوشال و رفاقتهایشان که حتی بلندای بلندترین سپیدارها هم به اندازهی آن نیست. از بهرام بیضایی و استادی و احاطهاش در موسیقی فیلمی که قرار است برایش نوشته شود. از احمد شاملو و همسرش آیدای مهربان.
«زندگی بازیست، ما خود صحنه میسازیم تا بازیگر بازیچههای دیگران باشیم، وای زین برد روان فرسای، من بازیگر بازیچههای دیگران بودم، گرچه میدانستم این افسانه را از پیش، زندگی بازیست.»
وزمزمه میکرد شاملو را که:
«همه لرزش دست و دلم، از آن بود که عشق پناهی گردد، پروازی نه گریزگاهی گردد، آی عشق آی عشق چهره آبیت پیدا نیست.»
از شفیعی کدکنی میگفت. از ایرج جنتی عطایی میگفت و از پرسههای در کوچه پس کوچههای جنوب شهر تهران. از سینما رفتنهای ساعت ۱۱ صبح و سینما نیاگارا. از اسفندیار منفردزاده و و دوستیهای قدیمی و از ملودیهای وی که از بچه تهران قدیم صحبت میکرد. از جمعه، از رضا موتوری، فرهاد مهراد و شهیار قنبری. از واروژان، از محمد اوشال و رفاقتهایشان که حتی بلندای بلندترین سپیدارها هم به اندازهی آن نیست. از بهرام بیضایی و استادی و احاطهاش در موسیقی فیلمی که قرار است برایش نوشته شود. از احمد شاملو و همسرش آیدای مهربان.
مرگ پسرش در زندگی بابک بسیار اثرگذار بود. پسرش «مانی» که ده سال از بهترین دوران زندگی بابک را رقم زد تنها سرمایهی ذهنی پدرش بود. بعد از مانی، بابک صاحب پسران دیگری شد به نامهای "بامداد" و "باربد". نام دختر ایشان "غزل" است.
بابک به زندگی گذشتهی خود میبالید و از بیان آن ترسی نداشت. از محلههای جنوب شهر تهران و از آشنایی با ایرج جنتی عطایی در همین محلهها. سرآسیاب دولاب، خیابان شهباز، شکوفه، کرمان، و آن همه خاطره از خانه محقری که حتی کوچکترین صدایی به گوش همسایهها نمیرسید و آغاز آهنگسازیش از همین خانه محقر ۴۸ متری بود؛ و خاطرات شیرین زندگی گذشتهاش با پدر و مادر و دو برادرش که سراسر تعریف از عاطفه و مهربانی و فداکاری والدینش برای وی بود. زمزمه کردن هنگام رفتن به دبیرستان با کفش سوراخ و ساختن ملودی تازه، در حالی که سرمای طاقت فرسا از سوراخ کفش تمام وجودش را فرا گرفته بود. میدان ژاله، چهارراه آبسردار و راه مدرسه و پدرش که دوست داشت وی یک ورزشکار شده و به دانشگاه "افسری" برود و زندگی نظامی را شروع کند. اما وی با این تفکر پدر جنگید و موسیقی را دنبال کرد و به همین دلیل بدون حمایت پدر راه خود را ادامه داد.
بیات دربارهی اصالتش میگوید: «پدر من مال اطراف تهران بود و در شانزده سالگی آمده بود تهران. در اطراف تهران جایی که به ساوه نمیرسد یک جایی بود به نام «مامونیه» جایی که الان فرودگاه زدهاند نزدیک مامونیه است. تنها ده فارس آنجا بود. اسمش هم از مام میآید به معنای مادر. دههای دیگر هم آن اطراف بودند که همهشان ترکزبان بودند مثل قاسمآباد و غیره. این ده که پدرم از آنجا بوده همهشان فارس بودند. ایرانی اصیل صحبت میکردند. طبق گفته ایشان نام واقعی وی: یک اسم و فامیلی خیلی دراز داشتم: «علی حسین بیات زرندی مطلق.» وقتی بزرگتر شدم زرندی را برداشتم و شد بیات مطلق و یک اسم مستعار هم برای خودم انتخاب کردم به نام بابک. شدم بابک بیات و همه من را به این اسم میشناختند.
بابک بیات در سالهای بعد از انقلاب بیشتری همکاریاش در زمینهی ترانه با بابک صحرایی بودهاست و بابک صحرایی توسط بابک بیات به موسیقی معرفی میشود. بابک بیات در آخرین مصاحبهاش در برنامهی «نمای باز» از بابک صحرایی به عنوان ترانهسرای خوبی یاد میکند که با ترانههایش فصل تازهای را در موسیقیهای او ایجاد کردهاست.
از جمله آثار این تیم هنری میشود به «بچههای البرز» و «جدایی» با صدای معین، «همگریه» و «خاک سبز» با صدای حامی، «قاب عکس» و «نازلی» با صدای مانی رهنما، «نازنینم» «خداحافظ» و «رگبار» با صدای نیما مسیحا و «ترانه بیترانه» با صدای منصور یاد کرد.
از جمله آثار این تیم هنری میشود به «بچههای البرز» و «جدایی» با صدای معین، «همگریه» و «خاک سبز» با صدای حامی، «قاب عکس» و «نازلی» با صدای مانی رهنما، «نازنینم» «خداحافظ» و «رگبار» با صدای نیما مسیحا و «ترانه بیترانه» با صدای منصور یاد کرد.
بابک بیات در سالهای قبل از انقلاب بیشترین همکاری را در زمینهی ترانه با ایرج جنتی عطایی داشتهاست. تیم مشترک بیات و جنتی عطایی آثار ماندگار بسیاری را خلق میکنند که توسط خوانندههایی همچون داریوش اقبالی، ابی حامدی، فریدون فروغی، فرهاد مهرداد، گوگوش، ستار، عارف، سیمین غانم، ناصر صبوری، گیتی، مازیار و تعدادی دیگر به اجرا میرسند.
بابک بیات، اسفندیار منفردزاده را بهترین آهنگساز هم نسل خود میدانست.
وی ترانههای بسیاری را با کلام ترانهسرایانی نظیر ایرج جنتی عطایی، بابک صحرایی، پیام پارسا، شهرام دانش با صدای خوانندگانی نظیر داریوش اقبالی، ابراهیم حامدی، عارف، ستار و گوگوش تا همیشه تاریخ جاودانه کردهاست.
بابک بیات به آموزش خوانندگان زیادی از جمله محمد اصفهانی، حامی، مانی رهنما، نیما مسیحا، مالک غنمی، سیاوش عباسی پرداخت.