حواشی «دیا میرزا» (20 حاشیه)
«دیا میرزا» از بازی در کنار «محمدرضا گلزار» در فیلم سینمایی «سلام بمبئی» واقعا خوشحال است و میگوید:
«او یک بازیگر فوقالعاده است و جدا از قدرت بازیگری، چهرهای خاص دارد. به نظرم او یکی از زیباترین آدمهای روی کره زمین است.»
«او یک بازیگر فوقالعاده است و جدا از قدرت بازیگری، چهرهای خاص دارد. به نظرم او یکی از زیباترین آدمهای روی کره زمین است.»
«دیا میرزا» پس از یک سال مقابل دوربین میرود. اما نخستین نمای فیلم «سلام بمبمئی» یک سکانس عاطفی ساده بود که خیلی خوب فیلمبرداریاش پیش رفت.
«دیا میرزا» نقش مقابل «محمدرضا گلزار» را در فیلم سینمایی «سلام بمبئی» بازی میکند. موضوع فیلم داستان دو دانشجوی پزشکی از دو نقطه مختلف دنیا که عاشق هم میشوند است.
«دیا میرزا» مقابل ستاره سینمای ایران «محمدرضا گلزار» در فیلم سینمایی «سلام بمبئی» نقشآفرینی کرد که میرزا او را خوش برخورد، بانزاکت و خاکی توصیف کرد. گلزار طرفداران بیشماری در ایران دارد. میرزا گفت:
«از زمانی که خبر فیلم منتشر شد؛ طرفداران گلزار تایم لاین صفحه اینستاگرام من را پر از کامنت وعکسهای دونفری ما کردند.»
«از زمانی که خبر فیلم منتشر شد؛ طرفداران گلزار تایم لاین صفحه اینستاگرام من را پر از کامنت وعکسهای دونفری ما کردند.»
دیالوگهای «دیا میرزا» به زبان هندی و انگلیسی است؛ او در دوران فیلمبرداری 30-45 روزه در هند کمی فارسی هم یاد میگیرد تا حرف بزند.
فیلمبرداری فیلم سینمایی «سلام بمبئی» با یک فیلم بالیوودی تفاوت دارد که بخاطر قواعد حاکم بر نظام سینمایی ایران است. «دیا میرزا» میگوید: «زنان باید حجاب داشته باشند. و در حالی که ابراز احساسات در فیلمهای هندی به شکل فیزیکی مرسوم است اما در این فیلم من نمیتوانم به بازیگر مقابلم دست بزنم. این مسایل را در فیلم داریم.»
«دیا میرزا» درباره کارگردان فیلم سینمایی «سلام بمبمئی» بیان کرد:
«از قربان محمدپور تشکر میکنم. او یک کارگردان مهربان است و امیدوارم همیشه شاد و خندان باشد. ضمن این که در این مدت مردم ایران نیز به من لطف زیادی داشتند و در صفحه شخصی من علاقه خودشان را نسبت به من نشان دادند که از همه آنها تشکر می کنم.»
«از قربان محمدپور تشکر میکنم. او یک کارگردان مهربان است و امیدوارم همیشه شاد و خندان باشد. ضمن این که در این مدت مردم ایران نیز به من لطف زیادی داشتند و در صفحه شخصی من علاقه خودشان را نسبت به من نشان دادند که از همه آنها تشکر می کنم.»
«دیا میرزا» برای اولینبار است که در پروژه مشترک سینمایی در فیلم «سلام بمبئی» کار کرد که بیشتر عوامل آن ایرانی هستند.
وقتی که «دیا میرزا» و همسرش با هم آشنا شدند وی 32 و ساحل 33 ساله بودند. سطح خانوادگی هر دو آنها تقریبا یکی بود. نقاط مشترک زیادی دارند. هر دو آدمهای رک ولی آرامی هستند. عاشق غذا، فیلم و موسیقی هستند.
«دیا میرزا» زمانی که به نیویورک رفته بود؛ یک روز «ساحل» از وی خواست که به پل بروکلین بروند. جایی که دوران تحصیلش را گذرانده بود. زمانی که به میانه پل رسیدند ناگهان در مقابل دیا زانو زد و از او خواستگاری کرد. دیا میگوید:
«شگفتانگیز بود مانند صحنهای از یک فیلم. توریستهای زیادی از کشورهای مختلف آنجا بودند که با دیدن این صحنه شروع به دست زدن کردند. واقعا چیزی فراتر از واقعیت بود. همان چیزی بود که ارزش این همه صبر کردن را داشت.»
«شگفتانگیز بود مانند صحنهای از یک فیلم. توریستهای زیادی از کشورهای مختلف آنجا بودند که با دیدن این صحنه شروع به دست زدن کردند. واقعا چیزی فراتر از واقعیت بود. همان چیزی بود که ارزش این همه صبر کردن را داشت.»
«دیا میرزا» از خاطرات دورن کودکیاش بیان میکند:
«یک روز وقتی که از مدرسه بازگشته بودم روی پله های بیرون نشسته و منتظر پدر بودم چون در خانه قفل بود. بعد از مدت کوتاهی او رسید و دید که ناراحتم. از من پرسید:«چرا اینقدر ناراحت به نظر می رسی؟» و من جواب دادم: «به خاطر این که من مشکلات زیادی دارم.» این حرف از دهان بچهای به سن من بامزه بود و او خندید و گفت: «جدی؟ بیا برویم چیزی نشانت بدهم.» مرا به اتاقم در خانه خودش برد که همه آن را با دستهای خودش ساخته بود، از تخت و کمد گرفته تا اسباب بازیها. بعد نقشه جهان را نشانم داد.
روی چند نقطه دست گذاشت و کشورهایی را به من نشان داد تا نوبت به حیدرآباد رسید که یک نقطه ریز بود. من سردرگم به او نگاه کردم و پرسیدم: «حیدرآباد فقط یک نقطه است پدر؟» و او گفت: «حالا میتوانی تصور کنی که مشکلت اصلا بزرگ نیست؟» پدرم در آن سن پایین چنین چشماندازی را به من نشان داد و همین داستان سالیان سال به من کمک کرد. به طوری که هر وقت ناراحت میشوم این قصه را به خودم یادآوری میءکنم.»
«یک روز وقتی که از مدرسه بازگشته بودم روی پله های بیرون نشسته و منتظر پدر بودم چون در خانه قفل بود. بعد از مدت کوتاهی او رسید و دید که ناراحتم. از من پرسید:«چرا اینقدر ناراحت به نظر می رسی؟» و من جواب دادم: «به خاطر این که من مشکلات زیادی دارم.» این حرف از دهان بچهای به سن من بامزه بود و او خندید و گفت: «جدی؟ بیا برویم چیزی نشانت بدهم.» مرا به اتاقم در خانه خودش برد که همه آن را با دستهای خودش ساخته بود، از تخت و کمد گرفته تا اسباب بازیها. بعد نقشه جهان را نشانم داد.
روی چند نقطه دست گذاشت و کشورهایی را به من نشان داد تا نوبت به حیدرآباد رسید که یک نقطه ریز بود. من سردرگم به او نگاه کردم و پرسیدم: «حیدرآباد فقط یک نقطه است پدر؟» و او گفت: «حالا میتوانی تصور کنی که مشکلت اصلا بزرگ نیست؟» پدرم در آن سن پایین چنین چشماندازی را به من نشان داد و همین داستان سالیان سال به من کمک کرد. به طوری که هر وقت ناراحت میشوم این قصه را به خودم یادآوری میءکنم.»
«دیامیرزا» در سال 2015 با «ساحل سنگا» ازدواج کرده است.
هنگامی که «دیا میرزا» در خیراتآباد در حومه حیدرآباد زندگی میکردند به دبیرستان دخترانه «ویدیارانایا» میرفت و بعد راهی کالج استنلی جونیور شد. در آخر نیز در رشته هنر از دانشگاه «آندراپرادش» در حیدرآباد فارغالتحصیل شد.
ناپدری «دیا میرزا» مسلمان و اهل حیدرآباد بود. وی برای کارهای هنری خود نام فامیل ناپدریاش را انتخاب کرد.
وقتی «دیا میرزا» چهارسال و نیمه بود والدینش از هم جدا شدند و نزدیک به پنج سال بعد پدرش از دنیا رفت. مادرش نیز در ازدواج مجدد، با «احمدمیرزا» زندگی خود را سر گرفت که او نیز سال 2003 از دنیا رفت.
مادر «دیا میرزا» از اهالی بنگال است که او نقشهکش ساختمان و طراح دکوراسیون است و فعالیتهای اجتماعی مختلفی را در زمینه کمک به معتادان و الکلیها انجام میدهد.
پدر «دیا میرزا» فرانک هاندریش نقاش و گرافیستی آلمانی بود که به معماری و طراحی دکوراسیون نیز میپرداخت و اصالتی مونیخی داشت.
«دیا میرزا» به همراه «ساحل سنگا» و «زایدخان» شرکتی به نام «بورن فری اینترتینمنت» در عرصه تهیهکنندگی فیلم را اداره میکند.
«دیا میرزا» با نام اصلی «دیا هاندریچ» در رسانهها به خاطر کارهای اجتماعیاش معروف است.
«دیا میرزا» یک هنرپیشه، و مانکن (فرد) اهل هند است. وی در سال ٢٠٠٠ عنوان دختر شایسته آسیا و اقیانوسیه را از آن خود کرد.