- منظوم
- فیلم ها
- فیلم سینمایی رسم عاشق کشی (1381)
- حواشی فیلم سینمایی رسم عاشق کشی (1381)
حواشی فیلم سینمایی «رسم عاشق کشی» (3 حاشیه)
در مورد اسم فیلم: اکثر جنگلبانان را قاچاقچیان الوار میخرند اما بعضی از آنها عاشق طبیعت و محیط زیست هستند که به آنها عاشق میگویند. کشتن این جنگلبانان را عاشق کشی میگویند.
خسرو معصومی در پاسخ به نقد یکی از تماشاگران در مورد قطع کردن یک درخت در فیلم گفت: ما فقط یک درخت چکشخورده را قطع کردیم. درخت چکشخورده یعنی درختی که درون آن سوراخ و پوک است و در نهایت میمیرد. البته در نهایت کار اشتباهی است چون ما نسبت به درختان و جنگلها مسئولیت داریم. در زمان فیلمبرداری هم حسین محجوب از این اتفاق بسیار اندوهگین بود و بلند بلند گریه میکرد. متاسفانه جنگلهای مازندران و نوشهر همه تبدیل به تپههای بدون درخت شدهاند که در آنها ویلا میسازند و هیچکس هم کاری برای نجات جنگلها نمیکند.
خسرو معصومی درباره فیلم رسم عاشق کشی اظهار داشت: موضوع فیلم کاملا مستند و واقعی است.
پدر جلال موقع قطع یکی از درختان جنگلی در شمال دستگیر می شود و به زندان می افتد. پس از این اتفاق، اره ای که میرزاآقا به پدر جلال داده بود ضبط می شود و اعضای خانواده در غیاب پدر مجبور می شوند هزینه اره را بپردازند. لطیف سرباز اهری پاسگاه روستا، به ماجان (خواهر جلال) علاقه دارد و چون باجی (مادر جلال) لطیف را حین بردن شوهرش به زندان دیده، در مورد ازدواج این دو تغییر عقیده می دهد. جلال با دیدن تلاش فراوان مادرش و رفتار نامناسب میرزاآقا با او، تصمیم می گیرد به واسطه سفارش نجار به میرزاآقا که سردسته قاچاقچیان چوب منطقه است، هر روز پیش از رفتن به مدرسه، اره را از روستا به جنگل حمل کند و آن را به دست عطا و فرج برساند. لطیف که با سماجتش باجی را کلافه کرده، رفته رفته او را متقاعد می کند که در دستگیری شوهرش نقشی نداشته است. فرج که یکی از قاچاقچیان چوب است بدون دلیل روشنی با خانواده جلال مشکل دارد و از حرف های نجار برمی آید که پدر جلال را هم او به مأموران لو داده است. ورود دیرهنگام جلال به مدرسه، چرت زدنش سر کلاس و کوتاهی اش در انجام تکلیف ها باعث می شود باجی پس از آگاهی از آنها جلال را تنبیه کند. لطیف که کتاب درسی جلال را در جنگل پیدا کرده، موضوع را به ماجان اطلاع می دهد. خانواده با پدر از طریق نامه ارتباط دارد و جلال که موفق شده پول اره را بپردازد با هزار تومانی که از نجار گرفته، از پدرش درخواست می کند موقع بازگشت برایش ساعت مچی بخرد. غیبت های دائم جلال و رفتار مشکوک او حساسیت خانواده را برمی انگیزد و لطیف که صبحگاه او را تعقیب می کند، متوجه می شود که مأموریت هر روزه جلال چیست. لطیف که لباس سربازی به تن دارد، وسط جنگل به محاصره قاچاقچیان درمی آید و با وجود مخالفت عطا توسط آنان مضروب می شود. فرج و گروهش به نوبت به لطیف حمله می کنند و در قتل او شریک می شوند. این در حالی است که جلال به دلیل جا گذاشتن دوباره کتابش برگشته و دارد این صحنه های فجیع را می بیند. فرج پس از آگاهی از حضور جلال به عنوان شاهد قتل او را تعقیب می کند اما موفق به یافتنش نمی شود. باجی و ماجان که رد جلال را در درمانگاه پیدا کرده اند، با چهره پیر شده او روبرو می شوند و همزمان، پدر که برای پسرش ساعت مچی خریده در آستانه ورود به روستا، سراغ لطیف را می گیرد.