به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: احمدرضا درویش
رای کاربر: 3
در آغاز جنگ تحمیلی، بیمارستانی در خرمشهر به محاصرهی دشمن درمیآید. نیروهای داوطلب بسیجی با یک جیپ غنیمت گرفته شده و یک لندرور قصد دارند مجروحان را با یک آمبولانس از محاصره نجات دهند. آمبولانس در مواجهه با تانکهای عراقی از حرکت بازمیماند و سرنشینان مجروح آمبولانس فرار میکنند. گروه مهاجر که دکتر «...
کارگردان: ایرج قادری
رای کاربر: 3
سرهنگ «عاطفی» یک افسر نیروی انتظامی رو در روی «میران» بزهکاری قرار میگیرد که پس از گذراندن ده سال محکومیت خود از زندان آزاد شده است؛ قصد انتقام دارد و شروع به توطئه چینی میکند و همسر سابق افسر و فرزند او را مورد تهدید و آزار قرار میدهد. سرهنگ «عاطفی» برای حفظ جان دخترش «فرنگیس» و مادرش، سلسله تمه...
کارگردان: ناصر غلامرضایی
رای کاربر: 3
«عزیز» جوان آزاده پس از بازگشت به میهن باخبر میشود که برادر بزرگش از دنیا رفته است و باید بنا به سنت دیرینهی قومی با «خدابس» بیوهی برادرش که بزرگتر از اوست، ازدواج کند. در حالی که «عزیز» نامزدی به نام «گلآفتاب» دارد...
کارگردان: جواد شمقدری
رای کاربر: 3
پس از تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا، مقامات آمریکایی تصمیم میگیرند علیه ایران اسلامی و انقلاب نوپای آن دست به تجاوز نظامی بزنند. یک مأمور مخفی پنتاگون راهی ایران میشود تا مقدمات این تجاوز را محیا کند. حملهی نظامی آغاز میشود، اما طوفان شن صحرای طبس حوادث دیگری را رقم میزند...
کارگردان: داریوش فرهنگ
رای کاربر: 3
«سعید ناصری» به عنوان کارمند سادهی سفارت ایران در ترکیه، حامل پیام مهمی دربارهی رابطهی سیاسی ایران و ترکیه است. طی حادثهای، گروهی توطئهگر مدارک شخصی و سیاسی «سعید» را در فرودگاه استانبول به سرقت میبرند و این آغاز کشمکشی است جدی بین سفارت ایران و پلیس ترکیه از یکسو و توطئهگران از سوی دیگر.
کارگردان: سیروس الوند
رای کاربر: 3
«بهرام ادیب» قهرمان سابق والیبال، پس از سالها دوری از وطن برای دیدن «سعید» تنها فرزندش به کشور باز میگردد. «هما» همسر سابق «بهرام» در مرکز فنی ارتوپدی هلال احمر کارشناس امور بازپروری است. «بهرام» در ملاقات با «هما» پی میبرد که «سعید» بر اثر نوعی سرماخوردگی و پریشانی از خانه گریخته است. آنها برای...
کارگردان: مسعود کیمیایی
رای کاربر: 3
«کیومرث» (سلطان) که نامش در شناسنامه «رضا» است دختری را که مدتها عاشقش بود، به زنی میگیرد. بمب، خانه و همسرش را که حامله است به نیستی میبرد. «رضا» در اتاقی در شهری بیسکنا که روزگاری میدان ترهبار تهران بوده، با رفیقی به نام «ناصر» زندگی میکند. «عادل» پسر رفیقی است که نارنجک دستیهای خوب میساخت...