به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: علی عطشانی
رای کاربر: 2
قصه درباره ی پسری (با بازی جواد رضویان) است که پا به سن گذاشته و تا کنون ازدواج نکرده است و مخالف شدید ازدواج هم هست اما…
کارگردان: Andrés Muschietti
رای کاربر: 2
آنابال و لوکاس با چالشی برای بزرگ کردن بچه های برادر لوکاس مواجه هستند. بچه هایی که مدت پنج سال در جنگل تنها رها شده بودند و به نظر می رسد که بسیار مظلوم باشند...اما آنها واقعا تنها بودند؟
کارگردان: عبدالحسن برزیده، راما قویدل
رای کاربر: 2
سعید یکی از جوانان جنوب کشور است که پدرش با شروع جنگ مفقود میشود. او برای نجات جان بقیه اعضای خانواده، آنها را به شمال کشور میبرد، اما خودش به جبهه برمیگردد و دائم بین جبهه و شمال کشور در رفت و آمد است تا اینکه در عملیاتی به اسارت درمیآید و بعد از آن ماجراهای زندگی سعید را در اردوگاههای عراقی ...
کارگردان: حسین سهیلیزاده
رای کاربر: 2
این فیلم پیرامون زندگی مردی بهنام طاها ریاحی که تاجر داروست را روایت میکند که با بروز اتفاقاتی دگرگون شده و سرنوشت عجیبی برای او و دخترش رقم میخورد.او پس از سالها به ایران بازمیگردد و به دنبال دختر گمشده خود میگردد... و متوجه میشود که زیور و نادر خواهر زاده و همسر خواهر زادهاش نتوانستهاند از...
کارگردان: سید داود اطیابی
رای کاربر: 2
چند سارق خطرناک و حرفهای با لباسهای مبدل و به صورت انیمیشن دو بعدی کتیبهای را از موزه ملی میدزدند و قصد خروج از کشور را دارند که کتیبه به دست چند کودک و نوجوان در شمال کشور میافتد و این کودکان با یکدیگر عهد میبندند تا رسیدن پلیس از کتیبه دفاع کنند. همین باعث میشود بچهها از تمام وسایل خود به ...
کارگردان: علی عطشانی
رای کاربر: 2
فرزاد بدون هماهنگی پدرش قصد دارد با نگار ازدواج کند. رضایت موقت پدر همه چیز را برای مراسم خواستگاری محیا میکند اما گذشتهی نگار همهی شرایط را دچار تغییر میکند و...
کارگردان: مسعود کیمیایی
رای کاربر: 2
یک زن به نام خاتون که چهرهای خونین دارد، در حال فرار از دست افرادی است که قصد ربودن او را دارند. این زن در نهایت موفق میشود خود را به محلی که سابقاً سینما بوده و هم اکنون باشگاه بیلیارد است، برساند و در آنجا با 2 مرد مواجه شود که به او پناه میدهند اما...
کارگردان: سعید سهیلی
رای کاربر: 2
یک شهر شلوغ... یک مرد تنها... هزار کوچهی بنبست... اسلحهی کلاش، یک خشاب خالی و هزار بغض فروخفته... اسد: آدم بدبخت، آدم ناشکره. عادل: کدوم ناشکری، ما از اونائیم که به دنیا اومدیم ولی دنیا به ما نیومد...