به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
رای کاربر: 10
داستان یک فروند هواپیمای ترابری ایرانی است که از ایران عازم فرودگاه دمشق میشود. هادی حجازیفر و بابک حمیدیان، خلبان و کمکخلبان هواپیما و پدر و پسر هستند. آنها در کنار یکدیگر قرار است یک محموله بشردوستانه را از ایران به سوریه منتقل کنند. پدر و پسر خلبان در سوریه میان تروریستهای تکفیری به دام افتاد...
رای کاربر: 10
این سریال زیبا در مورد شرلوک هلمز هست ولی نه اون شرلوک هلمزی که همه میشناسیم.این سریال شرلوک هلمز عصر جدید رو نشون داده و میشه گفت یک بازسازی از شرلوک هلمز کتاب ها هستش ولی به نحوی تازه و وفادار به شرلوک هلمز قدیمی .شرلوک هلمزی که وبسایت داره.به خبرنگارها اس ام اس میده ولی در عین حال خصوصیات اخلاقی ...
کارگردان: سید جمال سید حاتمی
رای کاربر: 10
دخترک تازه به انگشتانش لاک زده بود که روزگار صورتش را نقاشی کرد...
کارگردان: کمال تبریزی
رای کاربر: 10
شیرین، ماجرای آشنایی خود و خانواده اش با کسی را که قرار است به خواستگاری او بیاید روایت میکند.
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
رای کاربر: 10
«عباس»، رزمندهی سالهای جنگ تحمیلی و کشاورز فعلی، برای مداوای ناراحتی که در گردن دارد به همراه همسرش «نرگس» به تهران سفر میکند و تصادفی با فرماندهی سابقش «حاج کاظم» روبرو میشود. کاظم به او کمک میکند که جریان مداوا سریعتر انجام شود. با مراجعه به بیمارستان و آزمایشهای متعدد پزشک معلوم میشود که...
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
رای کاربر: 10
پلاک «یوسف» از شکم یک کوسه در آبهای جنوب پیدا میشود. همه معتقدند که او شهید شده است. «دایی غفور» که رانندهی تاکسی فرودگاه است، برخلاف دیگران معتقد است که پسرش «یوسف» روزی بازخواهد گشت. زندگی او و دختری به نام «شیرین» که از قبل برای جستجوی برادرش به ایران آمده است، در یک نقطه به هم میرسد. آنها ب...
کارگردان: ایرج طهماسب
رای کاربر: 10
«کلاه قرمزی» که حالا بزرگ شده، مشغول تحصیل است اما بازیگوشیهایش سبب میشود تا از مدرسه اخراج شود. تلاش او برای اینکه شغلی به دست آورد نیز نتیجهای عاید نمیکند، تا اینکه از طریق تماشای تلویزیون و ملاحظهی برنامهی «آقای مجری» تصمیم میگیرد تا روانهی تلویزیون شود. «کلاه قرمزی» به تهران نزد «پسرخال...
کارگردان: شهرام اسدی
رای کاربر: 10
«عبدالله» جوانی نصرانی که تازه اسلام آورده است، در جریان عروسی خود با «راحله»، دختر «زید»، ندائی میشنود که او را به یاری فرا میخواند. «عبدالله» به دنبال این ندا بیایان به بیایان و واحه به واحه تا کربلا میتازد و سرانجام به کربلا میرسد که عصر روز عاشورا است زمانی که «حقیقت» را در زنجیر... پاره پار...