به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: ابراهیم مختاری
رای کاربر: 10
آدمی در تقلای رسیدن به خواستهایستکه چون به آن میرسد دیگر برایش ارزشی ندارد. پس مسیر زندگی را برای رسیدن به آرزویی تغییر میدهد که همواره در پی برآورده شدنش بود٬ اما....
کارگردان: محمدحسین مهدویان
رای کاربر: 8
در محلههای پر آشوب تهران، در پیچاپیچ خیابانها و کوچهها و در پستوی خانهها سرگردان و حیران. آیا این جستجو را فرجامی هست؟
کارگردان: اصغر فرهادی
رای کاربر: 8
روایتگر داستان زوج جوانی است که در حال اجرای نمایشنامه مرگ فروشنده آرتور میلر هستند. رابطه آنها پس از نقل مکان به خانهای که پیشتر زنی به نام آهو در آن ساکن بود، به خشونت کشیده میشود.
کارگردان: منیر قیدی
رای کاربر: 7
«ویلاییها» قصه خانوادههای فرماندههان سپاه و ارتش در سال 1365 است. عزیز زن 50 سالهای است که همراه نوههایش وارد مجموعه ویلاها میشود. الیاس نیز راننده بسیجی است که هر وقت وارد مجموعه میشود همه نگران این میشوند که شاید خبر شهادت یکی از فرماندهان را بدهد. پس از مدتی سیما که عروس عزیز است از تهران...
کارگردان: مورتن تیلدام
رای کاربر: 7
این فیلم درباره یک سفینه فضایی است که هزاران نفر را به سیاره ای دور دست میبرد، اما یکی از محفظه های خوابش ایراد دارد و در نتیجه یکی از مسافران(کریس پرت) ۹۰ سال زودتر از موعد مقرر از خواب برخواسته و ...
کارگردان: حمید نعمتالله
رای کاربر: 10
فرید مرد میانسالی است که به قرص اعتیاد دارد و همسرش نیز او را ترک کرده و رابطهاش با پسرش نیز چندان درخشان نیست. در این شرایط او تصمیم میگیرد به زندگیاش سر و سامان دهد اما...
کارگردان: علی عطشانی
رای کاربر: 9
داستان ۲ طلبه جوان است که میخواهند برای شرکت در سمیناری دانشگاهی پیرامون ادیان به آلمان بروند اما رئیس حوزه علمیه آنها که حاج آقا فراستی نام دارد، راه سفر را بر آنها سد میکند. طلبههای جوان با اغفال حاج آقا فراستی، ویزایی هم برای او میگیرند و وی را با خود به آلمان میبرند و...
کارگردان: هادی مقدمدوست، دانش اقباشاوی، سید روحالله حجازی، محمد هادی نائیجی
رای کاربر: 10
فیلمی اپیزودیک با موضوع دینی و مفاهیم عاشورایی است که توسط چهار کارگردان جوان و مطرح ایرانی در کشور عراق و شهر کربلا ساخته شده است...
کارگردان: صادق پروین آشتیانی
رای کاربر: 10
حالا بعد چند سال پسرم برگشته… ایناهاش… این کلید رو به جاش به من دادن می گن بیا، خوشحال باش… پسرت اومده… کلیدی که مال یه دره… یه دری که گم شده تو این شهر لعنتی… حالا من در به در، کوچه به کوچه دنبال یه درم که بهم بگه این دو تا تیکه استخون و این کلید زنگ زده پسرمه یا نیست…