به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: محمدرضا هنرمند
رای کاربر: 3
شاید عاشق شدن آخرین فرصت هرکسی برای آدم بودن است. شما هم موافقید ؟
کارگردان: محمدرضا رحمانی
رای کاربر: 3
دختری به خاطر ترک سریع شهر محل زندگیش در اثر حمله دشمن عروسکش را جا می گذارد و...
کارگردان: ندارد
رای کاربر: 3
فرهاد عاشق آرزو است و قصد ازدواج با او را دارد. جلال پدر فرهاد مخالف ازدواج آنهاست. فرهاد بعد از مشاجره با پدر خود سوار ماشین می شود تا به نزد آرزو برود اما در راه با پیرمردی تصادف می کند و این تصادف منجر به مرگ پیرمرد می شود و ......
کارگردان: محمدحسین مهدویان
رای کاربر: 3
در محلههای پر آشوب تهران، در پیچاپیچ خیابانها و کوچهها و در پستوی خانهها سرگردان و حیران. آیا این جستجو را فرجامی هست؟
کارگردان: حسین قناعت
رای کاربر: 3
فیلم «روشنک» درباره دختر و پسر دانشجویی با نام های روشنک و مسعود، عاشق یکدیگر هستند اما پدر روشنک که زندانی است با ازدواج آنها مخالفت می کند. مسعود با ارتکاب خلاف ساختگی کوچکی به زندان می رود تا از پدر روشنک رضایت بگیرد و…
کارگردان: همایون اسعدیان
رای کاربر: 3
حامد باید برای عمل قلب خواهرش دست به یک انتخاب بزند، انتخابی که در آینده مسیرهای متفاوتی را پیش روی او قرار داده است.
کارگردان: منوچهر هادی
رای کاربر: 3
سه کارگر دنبال کارند. دنبال جایی یا کسی که به کارگر ساده نیازمند باشد. نه هر کارگری... کارگر ساده!
کارگردان: کامبوزیا پرتوی
رای کاربر: 3
گلنار با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می کند. روزی به کنار چشمه می رود تا آب بیاورد. باد دستمال آبی او را، که یادگار مادرش است، با خود می برد. گلنار در پی دستمال به جنگل می رود و راه را گم می کند و گرفتار خاله خرسه می شود. خرس ها او را برای انجام کارهای روزانه و پختن کلوچه پیش خود نگه می دارند. پدربزرگ...
کارگردان: ایرج قادری
رای کاربر: 3
ظاهر امر حکایت داوطلب شدن یک قاچاقچی سابقهدار "زیتال" در همکاری با پلیس برای قاچاقچیان تریاک است و "احمد" افسر پلیس اداره مبارزه با مواد مخدر که همه جا سایهوار در تعقیب زینال بوده، خشنود از موقعیت پیش آمده، نهایت بهره برداری را در ریشهکن کردن قاچاقچیان میکند. اما خبرنگاری در جستجوهایش به حقیقتی ...
کارگردان: سید جلال دهقانیاشکذری
رای کاربر: 3
طوبی: امشب عروسی امیرحسینِ، دوتامون خوشحالیم ...من نباید اون حرفها رو میزدم، فقط بهم بگو چرا چهار بار چشمت و بازبسته کردی ... منظور خاصی داشتی میثم ؟
کارگردان: سیدرضا میر کریمی
رای کاربر: 3
آقای عزیزی که سرپرست بخش تعمیرات و نگهداری پالایشگاه آبادان است برای مراسم خواستگاری دخترش آماده میشود و ستاره دختر دیگرش در همان روز قصد سفر به تهران برای شرکت در جشن خداحافظی یکی از دوستان همدانشگاهیاش را دارد. پدرش به دلایلی به این سفر مشکوک است و این آغاز ماجراست...