به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: کاظم معصومی
رای کاربر: 5
در یک دیار فراموش شده که همه در فقر و تنگدستی گذران می کنند گروهی از بچه ها به دنبال انباری هستند تا از آن کلاسی بسازند....
کارگردان: مازیار میری
رای کاربر: 5
داستان زندگی فردی به نام فرهاد است که برای جمع آوری موسیقی محلی زنان خراسان راهی زادگاهش میشود. وی در طول سفر متوجه میشود تنها صدایی که از زنان به گوش میرسد آوای لالایی برای کودکان و مرثیه سرایی در مرگ عزیزان است. تنها کسی که میتواند بخواند دختری به نام جیران است که مدتی است ناپدید شده و تنها پ...
کارگردان: مجید برزگر
رای کاربر: 5
دختری پس از تصادف با ماشین در کنار دهکده ای چمدانش را بر میدارد و در میان مه شروع به راه رفتن می کند...
کارگردان: علی زمانی عصمتی
رای کاربر: 5
داستان زندگی پیرمردی که روی دار قالی کار می کند و روتین هر روزه اش...
کارگردان: محسن مخملباف
رای کاربر: 5
نفس دختر افغانی مقیم کانادا، عازم قندهار افغانستان میشود چرا که میخواهد خواهرش را که قبلاً آن جا مانده و حالا قصد خودکشی دارد نجات دهد. نفس از راه ایران با گروهی از آوارگان افغانی راهی قندهار میشود، او در راه مجبور میشود برای ادامه دادن به سفر در هیئت یکی از اعضاء خانوادهای افغانی درآید و زمانی...
کارگردان: ندارد
رای کاربر: 5
مردی که وظیفه خنثی کردن مین های جنگ تحمیلی را دارد در حین این عمل ضبط صوتی پیدا می کند و با شنیدن صدای آن یاد خاطرات جنگ می افتد...
کارگردان: سیامک اطلسی
رای کاربر: 5
دکتر مسعود حداد، پزشک جوانی که در حال گذراندن دوره مأموریت در یکی از شهرهای جنوب کشور است، به اتهام قتل زنی به نام هانیه افرایی دستگیر و محاکمه می شود….
کارگردان: شمسالدین آروند
رای کاربر: 5
بچه هایی که باید برای رفتن به مدرسه بین دو روستا سفر کنند چکمه هایی نامناسب دارند و ...
کارگردان: فریدون جیرانی
رای کاربر: 5
علی مشرقی نویسنده داستانهای کوتاه به اتهام قتل همسرش بازداشت می شود. او باید برای اثبات بی گناهی اش شاهدی را به دادگاه بیاورد و شاهد، زنی است به نام مریم شکوهی که حاضر نمی شود به دادگاه بیاید ولی مشرقی سعی می کند به زن نزدیک شود…
کارگردان: سیاوش صفوی
رای کاربر: 5
زنی که به خاطر ماهواره با همسرش دعوا می کند از فرط عذاب وجدان دیوانه می شود و ...
کارگردان: ابوالفضل جلیلی
رای کاربر: 5
یک پسربچه افغان به ایران میآید و در یک قهوه خانه مرزی مشغول به کار میشود. پس از مدتی، دولت جادهای را که از کنار قهوه خانه میگذرد میبندد و قهوه خانه مشتریانش را از دست میدهد. پسرک افغان پس از مرگ قهوه چی، میخهایی را که قهوه چی پیش از مرگش از روستا خریده بود در جاده جدید میریزد.